بریدههای کتاب نفرین بال سوخته: خواب سقوط وایولت 1404/4/28 - 23:06 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 199 رایان کمی بعد با لحنی بی حالت گفت:《هیچ وقت ازم نخواه ببخشمت.... هیچ وقت. بخشیدنت بزرگی نیست، توهین به تمام روزهاییه که توی بدبختی رهامون کردی.》 0 3 وایولت 1404/4/28 - 23:08 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 198 اما میدونی چه چیزی درد داشت؟ اینکه قبلش هر چی که دلت خواست به مادر پدرمون گفتی! بدون اینکه حتی فکر کنی که اون دو نفر خودشون نخواسته بودن که بدبخت و بیچاره زاده بشن! بهشون گفتی که شرمگینی از اینکه عضو چنین خانواده ای هستی! حتی به ذات پدر مادرمون توهین کردی ... -رایان- 0 3 وایولت 1404/4/28 - 23:10 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 198 فکر نکردی اگر بی خبر از خونه فرار میکردی بهتر بود تا اینکه مادر و پدرمون رو زیر پات له کنی و بری؟ -رایان- 0 3 وایولت 1404/4/28 - 23:13 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 161 رایان دست دراز کرد و با صمیمیت پیشانی آترا را بوسید:《باید اعتراف کنم که تو تمام عمرم هیچ وقت بهترین دوستی نداشتم. حالا خوشحالم که بالاخره تونستم پیداش کنم!》 3 6 وایولت 1404/4/28 - 23:23 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 203 داریو ادامه داد:《اون ما رو پیدا کرد نه ما! مردم عامی بهش میگن دست سرنوشت...》نگاهی به آن دو کرد.《یا هر اسم دیگه ای که بشه روش گذاشت!》 رایان فقط خیره به کیاراد بود با لحنی محکم و پر نفرت گفت: 《همون کوچیک بودن دنیا از نظر من بهترین تعبیره!》 0 4 وایولت 1404/4/29 - 08:27 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 211 تمامتون مدام دارید برای کارهاتون دلیل و منطق میتراشید! دیگه دارم نگران میشم که نکنه شخصیت سیاه داستان خودم باشم و تمام شما فرشتههایی باشید که به احبار به گناه آلود شدید!! ببینم هورمان... این همون چهرهی واقعی دوست قدیمیته، نه؟ بالاخره نقاب قشنگ امروزش رو از صورتش برداشت. -آترا- 1 7 وایولت 1404/4/29 - 08:30 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 163 «شنیدید میگن چیزهای با ارزش اون قدر راحت توی دست و بال ما رها شدن که اصلاً توجهی بهشون نداریم؟ این سنگ ها هم همینن! کسی از ارزششون با خبر نیست. اونم وقتی که بین هزاران سنگ بی ارزش دیگه گم شده باشن!» -بامین- 0 8 وایولت 1404/4/30 - 12:03 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 379 کیاراد، تمام زندگی یعنی خطر کردن! یعنی انتخاب بین راههای خیلی سخت و خطرناک که دقیقا نمیدونی کدومشون قراره بهت نفع و سود برسونن و کدومشون به ضررت خواهند شد. تو هم باید بزرگترین خطر زندگیت رو بکنی. ما همین الانش هم منتظر مرگیم و من بیشتر از تو! ولی فکر نمیکنی بشه این مرگ رو عقب انداخت؟ 0 4 وایولت 1404/4/30 - 12:04 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 383 فقط زمانی که از نگاه اون پسر فهمیدی که دیگه نمیتونه با تمام چیزی که هستی کنار بیاد، اون وقت خودت از زندگیش برو بیرون. خوب به حرفم گوش کن! نگفتم وقتی از زبونش شنیدی... گفتم وقتی از چشماش خوندی! 1 4 وایولت 1404/4/30 - 11:59 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 383 به جای اینکه قدرش رو بدونی داری فقط به این فکر میکنی که با بودنت تو زندگیش داری بهش ظلم میکنی؟ این افکارته که بهش ظلم میکنه، نه خودت! 1 4 وایولت 1404/5/9 - 08:50 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 102 1 4 وایولت 1404/5/9 - 08:59 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 384 0 5 وایولت 1404/5/10 - 13:53 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 169 خون دیوونهها پای خودشونه! مرگشون پای خودشونه چون خودشون این راه رو انتخاب کردن. تو فکر آخر این داستان نباش... من با میل و رغبت خودم این زندگی رو انتخاب کردم، تو بابتش هیچ تقصیری نداری و نخواهی داشت. هرچیزی که بشه پای خودمه و تصمیم خودم. من از خودم اراده دارم. مثل تمام آدمهای دیگه. -رایان- 0 6 وایولت 1404/5/10 - 14:03 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 166 0 6 وایولت 1404/5/12 - 10:21 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 196 《پدرمون چنان توی صورتم سیلی زد که انگار تمام حقایق رو هم باهاش به صورتم کوبید.》 (این دیالوگ رایان واقعا درد داشت.) 0 14 وایولت 1404/5/12 - 10:42 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 199 0 14 وایولت 1404/5/12 - 12:56 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 9 دست روی سینهاش گذاشت و با آشفتگی به اطراف نگریست:《انگار دارم خفه میشم. دارم نفس کم میآرم...》 1 16 ;Mason 1404/5/17 - 20:02 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 268 پروا آهسته گفت: «چرا آدمها توی هیچ زمانی از زندگیشون به فکر لذت بردن از اون زمان نیستند؟» 0 34 ;Mason 1404/5/17 - 20:07 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 282 «... ؛ هیچوقت از قبل، عزادار اتفاقات آینده نباش.» 3 21 وایولت 1404/5/17 - 22:50 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 101 0 6
بریدههای کتاب نفرین بال سوخته: خواب سقوط وایولت 1404/4/28 - 23:06 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 199 رایان کمی بعد با لحنی بی حالت گفت:《هیچ وقت ازم نخواه ببخشمت.... هیچ وقت. بخشیدنت بزرگی نیست، توهین به تمام روزهاییه که توی بدبختی رهامون کردی.》 0 3 وایولت 1404/4/28 - 23:08 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 198 اما میدونی چه چیزی درد داشت؟ اینکه قبلش هر چی که دلت خواست به مادر پدرمون گفتی! بدون اینکه حتی فکر کنی که اون دو نفر خودشون نخواسته بودن که بدبخت و بیچاره زاده بشن! بهشون گفتی که شرمگینی از اینکه عضو چنین خانواده ای هستی! حتی به ذات پدر مادرمون توهین کردی ... -رایان- 0 3 وایولت 1404/4/28 - 23:10 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 198 فکر نکردی اگر بی خبر از خونه فرار میکردی بهتر بود تا اینکه مادر و پدرمون رو زیر پات له کنی و بری؟ -رایان- 0 3 وایولت 1404/4/28 - 23:13 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 161 رایان دست دراز کرد و با صمیمیت پیشانی آترا را بوسید:《باید اعتراف کنم که تو تمام عمرم هیچ وقت بهترین دوستی نداشتم. حالا خوشحالم که بالاخره تونستم پیداش کنم!》 3 6 وایولت 1404/4/28 - 23:23 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 203 داریو ادامه داد:《اون ما رو پیدا کرد نه ما! مردم عامی بهش میگن دست سرنوشت...》نگاهی به آن دو کرد.《یا هر اسم دیگه ای که بشه روش گذاشت!》 رایان فقط خیره به کیاراد بود با لحنی محکم و پر نفرت گفت: 《همون کوچیک بودن دنیا از نظر من بهترین تعبیره!》 0 4 وایولت 1404/4/29 - 08:27 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 211 تمامتون مدام دارید برای کارهاتون دلیل و منطق میتراشید! دیگه دارم نگران میشم که نکنه شخصیت سیاه داستان خودم باشم و تمام شما فرشتههایی باشید که به احبار به گناه آلود شدید!! ببینم هورمان... این همون چهرهی واقعی دوست قدیمیته، نه؟ بالاخره نقاب قشنگ امروزش رو از صورتش برداشت. -آترا- 1 7 وایولت 1404/4/29 - 08:30 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 163 «شنیدید میگن چیزهای با ارزش اون قدر راحت توی دست و بال ما رها شدن که اصلاً توجهی بهشون نداریم؟ این سنگ ها هم همینن! کسی از ارزششون با خبر نیست. اونم وقتی که بین هزاران سنگ بی ارزش دیگه گم شده باشن!» -بامین- 0 8 وایولت 1404/4/30 - 12:03 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 379 کیاراد، تمام زندگی یعنی خطر کردن! یعنی انتخاب بین راههای خیلی سخت و خطرناک که دقیقا نمیدونی کدومشون قراره بهت نفع و سود برسونن و کدومشون به ضررت خواهند شد. تو هم باید بزرگترین خطر زندگیت رو بکنی. ما همین الانش هم منتظر مرگیم و من بیشتر از تو! ولی فکر نمیکنی بشه این مرگ رو عقب انداخت؟ 0 4 وایولت 1404/4/30 - 12:04 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 383 فقط زمانی که از نگاه اون پسر فهمیدی که دیگه نمیتونه با تمام چیزی که هستی کنار بیاد، اون وقت خودت از زندگیش برو بیرون. خوب به حرفم گوش کن! نگفتم وقتی از زبونش شنیدی... گفتم وقتی از چشماش خوندی! 1 4 وایولت 1404/4/30 - 11:59 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 383 به جای اینکه قدرش رو بدونی داری فقط به این فکر میکنی که با بودنت تو زندگیش داری بهش ظلم میکنی؟ این افکارته که بهش ظلم میکنه، نه خودت! 1 4 وایولت 1404/5/9 - 08:50 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 102 1 4 وایولت 1404/5/9 - 08:59 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 384 0 5 وایولت 1404/5/10 - 13:53 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 169 خون دیوونهها پای خودشونه! مرگشون پای خودشونه چون خودشون این راه رو انتخاب کردن. تو فکر آخر این داستان نباش... من با میل و رغبت خودم این زندگی رو انتخاب کردم، تو بابتش هیچ تقصیری نداری و نخواهی داشت. هرچیزی که بشه پای خودمه و تصمیم خودم. من از خودم اراده دارم. مثل تمام آدمهای دیگه. -رایان- 0 6 وایولت 1404/5/10 - 14:03 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 166 0 6 وایولت 1404/5/12 - 10:21 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 196 《پدرمون چنان توی صورتم سیلی زد که انگار تمام حقایق رو هم باهاش به صورتم کوبید.》 (این دیالوگ رایان واقعا درد داشت.) 0 14 وایولت 1404/5/12 - 10:42 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 199 0 14 وایولت 1404/5/12 - 12:56 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 9 دست روی سینهاش گذاشت و با آشفتگی به اطراف نگریست:《انگار دارم خفه میشم. دارم نفس کم میآرم...》 1 16 ;Mason 1404/5/17 - 20:02 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 268 پروا آهسته گفت: «چرا آدمها توی هیچ زمانی از زندگیشون به فکر لذت بردن از اون زمان نیستند؟» 0 34 ;Mason 1404/5/17 - 20:07 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 282 «... ؛ هیچوقت از قبل، عزادار اتفاقات آینده نباش.» 3 21 وایولت 1404/5/17 - 22:50 نفرین بال سوخته: خواب سقوط جلد 2 زهرا افشار 4.3 1 صفحۀ 101 0 6