بریده‌های کتاب کتاب ساحلی

بعضی چیزا هیچ وقت عوض نمیشن

و در آن لحظه بود که متوجه شدم: وقتی حس می‌کردی دنیا تاریک و ترسناک است؛ عشق می‌توانست تو را به رقصیدن وا دارد؛ خنده می‌توانست کمی از دردت بکاهد؛ زیبایی می‌توانست ترست را سوراخ سوراخ کند.

این چیزی بود که باعث شد عاشق کتاب خواندن شوم. چیزی که باعث شد در درجه اول به نویسندگی روی بیاورم. حس اینکه دنیای جدید مانند تار عنکبوت در حال تنیدن دور تا دورت بود و تا زمانی که خود را تمام و کمال نشانت نمی‌داد نمی‌توانستی تکان بخوری.

گاس زمزمه کرد :《 تو خیلی قشنگی ، ژانویه. از خوشگلی مثل خورشید می‌مونی.》>>>>😭💗

زندگی مثل جعبه شکلات است،واقعا نمیدانی قرار است چه بخوری و نقشه شکلات روی در جعبه هم همیشه خدا اشتباه است.

هم عاشق عاشق شدنم، هم ازش متنفرم...

جهان نه مهربان به نظر می رسد و نه متخاصم فقط بی تفاوت است

بهتر است آدم عاشق شده و طرف را از دست داده باشد تا اینکه اصلا عاشق نشده باشد

اهمیتی نداره معتقدم نتیجه میده یا نه؛ اعتقاد نداشتن به یه چیز باعث نمیشه از خواستنش دست بکشی:)!

زندگی مجموعه ای از لحظات خوب وبده ، تا خود لحظه مرگت .عشق اینو تغییر نمیده

بوسیدن یک سیگاری مثل لیس زدن جاسیگاریست.