بریده‌های کتاب سایه های میان ما

نکته اینه که به چشم بیای پدر ، نه با بقیه همرنگ باشی

کمی پیش تر ، برای نجات خودم تردید نمی کردم، حتی اگر به معنای مرگ دیگری بود.هنوز هم تردیدی نمی کنم - اگر پای مرگ کسی جز کالایاس در میان باشد. از او متنفرم. اما عشقم به او بیشتر است. «الساندرا»

احساس به جای خوبی نمیرسد.مرا به یک قاتل تبدیل کرد

من بهت احتیاج دارم الساندرا. بگو که مال من می شی و من هم مال تو می شم.

(قول می دم الساندرا. تو قرار نیست جایی بری. تو مال منی.)

«من یه زن ناشایست نیستم. زنی هستم که اختیار خودم رو دارم و این هیچ ایرادی نداره.»

" اگر تا به ابد وقت داشته باشم و نتوانم آن را با تو بگذرانم هیچ ارزشی نخواهد داشت "

فکر می‌کنم وقتی به اندازه کافی به کسی اهمیت می‌دهی به نقطه‌ای می‌رسی که نداشتنش برایت خیلی دردناک‌تر از داشتن اون ریسک از دست دادنشه. چون خوشبختی هر چقدر هم کوتاه مدت، همیشه ارزشش رو داره.

نکته اینه به چشم بیای پدر،نه با بقیه همرنگ باشی.

"اگر تا به ابد وقت داشته باشم و نتوانم آن را با تو بگذرانم هیچ ارزشی نخواهد داشت." دوستدار همیشگی ات، کالایاس.

من کارهای احمقانه ای مثل عاشق شدن انجام نمیدهم. عشق از من یک قاتل ساخت. برای مدتی من را درهم شکست. باید دوباره خودم را از نو می ساختم.

من می خوام با تو زندگی کنم الساندرا. یه زندگی بدون سایه های میان ما.

اگر تا به ابد وقت داشته باشم و نتوانم آن را با تو بگذرانم هیچ ارزشی نخواهد داشت . دوستدار همیشگی ات ، کالایاس.»

کلمه‌ها معنی مشخصی دارن. رفتار ها مهمن. اینطور فکر نمیکنی؟

هرگز جسد اولین و تنها پسری که قلبم را شکست پیدا نکردند . هیچ وقت هم پیدا نخواهند کرد .