بریدههای کتاب یادداشت های روزانه جلال آل احمد سامان 1404/3/29 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 150 آخر نصف خانه را هم که سهم خودم میشده است، بی اینکه لازم باشد، رفتهام و به او بخشیدهام، محضری. خواستهام حالیاش کنم که با چه کسی طرفی، ولی فایده ندارد. هفت سال است و هنوز نفهمیده. هرگز نخواهد فهمید. میخواهد دائما در عالمی پر از تعارف و تکه و پاره و قربان صدقه زندگی کند. چنان از حقایق زندگی دور است که یک بچهی چهار ماهه. و بدتر از همه، خیال میکند نویسنده است. اینش تحمل ناپذیر است. 5 13 سامان 1404/3/26 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 100 قمارباز ترجمه از داستایوسکی که بسیار احمقانه ترجمه شده و معرفت(مدیر کتابفروشی و انتشارات معرفت) پدرسوخته هم چاپ دومش را در آورد و ما هم هر چه جز زدیم، فایده نکرد و دعوامان با او هنوز که هنوز است،از پارسال تا به حال در دادگستری است.مرده شور این وثوقی(وکیل) را ببرد که عرضه نداشت کارش را به نفع ما بگذراند. 3 19 سامان 1404/4/5 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 450 دیشب منزل احسانی بودیم، با ایرانی و ارجمند نامی و این زنکه متشاعره! اعنی فروغ فرخزاد که آن شب خانه خودم پوستش را کندم. حشیش دادند، کشیدیم. یک سرچپق. و این اولین بار بود که میکشیدم. قبل از آن در بازدید شیرازی(دربند) شرابی زده بودم، آنجا هم تکرار شد و احساس کردم که باحشیش گیج میشوم. 2 5 سامان 1404/4/1 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 250 امروز توی واتیکان سیمین را نگذاشتند با آستین کوتاه برود و محصص کتش را در آورد روی شانهاش انداخت و به قدری سرد بود فضای کلیسا که لازم هم بود. چقدر مجسمه و چقدرح.... بازیهای کلیسائی، درست مثل کربلا یا نجف، منتها خیلی بزرگتر. 0 10 سامان 1404/3/30 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 170 در این خراب شده هر کاری میکند و زیاد هم بد نمیکند. از عکاسی تا نویسندگی و ترجمه، اما خیلی بچه مانده است. خیلی زود جذب میشود، به هر چیز و هر کس. و در سیاست که نگو و نپرس. وقتی از مصدق فیلم برمیداشت، واویلا چه تعریفها میکرد، یا از کاشانی و بعد هم به ترتیب از زاهدی و شاه و علا و هر پدرسوخته دیگری همینطور مجذوب ومفتون شده و آمده بود که من برای برنامه نفت کنسرسیوم در رادیو خبر تهیه کنم که نکردم و گفتم چرا حاضر به همکاری نیستم.در غیابم باز برای سیمین میگفته که فلانی اشتباه میکند و الخ. این هم از گلستان(ابراهیم). 2 14 مصطفا جواهری 7 روز پیش یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 84 سهشنبه ۸ یا ۹ آبان ۱۳۳۴ - ۵ بعد از ظهر نمیدانم چه میخواستم بنویسم که پس از یک ماه و نیم امروز به صرافت این مزخرفات افتادهام. آنقدر میدانم که دلم خیلی تنگ است. خیلی کمرم سه روز است درد گرفته و دیروز تا به حال از پا افتادهام. راست نمیشود. دولا دولا راه میروم. امروز هم درس را تعطیل کردم. پنج ساعت درس داشتم شاهپور تجریش. صبح تا به حال هم یعنی از ساعت هشت دیشب تا به حال هم یکسره خوابیدهام، هم خستهام کرده و هم نمیتوانم بلند شوم. شاید هم از همین دلم تنگ باشد، ولی نه، این دلتنگی سابقه دارد. گاهی به خودم میگویم محیط خستهام کرده، چطور است بزنم به چاک و به یک گوشهای پناه ببرم؟ ولی کاری است که نمیشود. با اینکه هنوز دوازده هزار تومان قرض دارم ولی به هر صورت زندگی سروسامانی به خود گرفته، خانهای هست و از شر اجاره راحتیم. سروصدا ندارد، دنج است و گرچه کارم کم نیست (۱۳ ساعت در تجریش و شش ساعت در شهر و این آخری در همان مدرسه نقاشی با ساعتی پنج تومان خنده دار نیست؟) ولی به هر صورت فرصت کتاب ورق زدن را دارم. اگر هم حوصله کنم قلمی میزنم، ولی کو حوصله؟ مجموعه آنچه که تجربه روزانه آدمی است در این مملکت چنان یکسان است چنان دل بهم زننده است و چنان عصبانی کننده و در عین حال کسالت آور است که آدم جز اینکه مثل همه مهمل بشود، چارهای ندارد جز اینکه بیحوصلگی نشان بدهد و دلتنگ باشد، کاری نمیتواند بکند. پانوشت: این کتاب، تصویر جدیدی از جلال در ذهن مخاطب میسازد. تصویری که گویا خیلی به واقعیت نزدیکتر است. 0 9 سامان 1404/4/2 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 300 به عقیده شخص فقیر، ملتها وقتی به گوز گوز میافتند و مردمی وقتی از تخم میروند و بی کاره میشوند که در خوراک تجمل کنند. تجمل در خوراک غلات و تفنن در سفره، همیشه کار روحانیها و خرپولهای از کارافتاده و پیرمردهای بازنشسته بوده است و خواهد بود. 2 6 سامان 1404/4/4 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 410 و یکی دیگر معتقد بود که دعواهای نوع سوم، دعواهای مربوط به اعمال منافی عفت است. حتی زنها از این بابت از شوهرهاشان شکایت میکنند. در شهر جنده خانه رسمی نیست. ناچار میشود قبول کرد که لواط رایج باشد. بهروز که میگفت 70 درصد مردها دچارند، البته اغراق میکرد. اهل اغراق است و جوان. 0 3 سامان 1404/3/31 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 200 و این یکی دو روز «اسکندر مقدونی» هارولد لمب را دارم میخوانم، با ترجمه شفق، و واقعا که در ترجمه ریدمان کرده! باز هم گلی به جمال خودمان. واقعا گه زده. مردک احمق! 0 11 سامان 1404/4/3 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 350 دومی مهری آهی بود که مقدمهای بر قهرمان زمان ما لرمنتف نوشته بود که قرار است جزو کتابهای دربار در بیاید و آورده بود که ببینم مثل دفعه پیش مبادا بهش بگویم که نثرت بچگانه بود. نثر پدران و پسران تورگنیف اینطور بود. 1 7
بریدههای کتاب یادداشت های روزانه جلال آل احمد سامان 1404/3/29 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 150 آخر نصف خانه را هم که سهم خودم میشده است، بی اینکه لازم باشد، رفتهام و به او بخشیدهام، محضری. خواستهام حالیاش کنم که با چه کسی طرفی، ولی فایده ندارد. هفت سال است و هنوز نفهمیده. هرگز نخواهد فهمید. میخواهد دائما در عالمی پر از تعارف و تکه و پاره و قربان صدقه زندگی کند. چنان از حقایق زندگی دور است که یک بچهی چهار ماهه. و بدتر از همه، خیال میکند نویسنده است. اینش تحمل ناپذیر است. 5 13 سامان 1404/3/26 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 100 قمارباز ترجمه از داستایوسکی که بسیار احمقانه ترجمه شده و معرفت(مدیر کتابفروشی و انتشارات معرفت) پدرسوخته هم چاپ دومش را در آورد و ما هم هر چه جز زدیم، فایده نکرد و دعوامان با او هنوز که هنوز است،از پارسال تا به حال در دادگستری است.مرده شور این وثوقی(وکیل) را ببرد که عرضه نداشت کارش را به نفع ما بگذراند. 3 19 سامان 1404/4/5 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 450 دیشب منزل احسانی بودیم، با ایرانی و ارجمند نامی و این زنکه متشاعره! اعنی فروغ فرخزاد که آن شب خانه خودم پوستش را کندم. حشیش دادند، کشیدیم. یک سرچپق. و این اولین بار بود که میکشیدم. قبل از آن در بازدید شیرازی(دربند) شرابی زده بودم، آنجا هم تکرار شد و احساس کردم که باحشیش گیج میشوم. 2 5 سامان 1404/4/1 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 250 امروز توی واتیکان سیمین را نگذاشتند با آستین کوتاه برود و محصص کتش را در آورد روی شانهاش انداخت و به قدری سرد بود فضای کلیسا که لازم هم بود. چقدر مجسمه و چقدرح.... بازیهای کلیسائی، درست مثل کربلا یا نجف، منتها خیلی بزرگتر. 0 10 سامان 1404/3/30 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 170 در این خراب شده هر کاری میکند و زیاد هم بد نمیکند. از عکاسی تا نویسندگی و ترجمه، اما خیلی بچه مانده است. خیلی زود جذب میشود، به هر چیز و هر کس. و در سیاست که نگو و نپرس. وقتی از مصدق فیلم برمیداشت، واویلا چه تعریفها میکرد، یا از کاشانی و بعد هم به ترتیب از زاهدی و شاه و علا و هر پدرسوخته دیگری همینطور مجذوب ومفتون شده و آمده بود که من برای برنامه نفت کنسرسیوم در رادیو خبر تهیه کنم که نکردم و گفتم چرا حاضر به همکاری نیستم.در غیابم باز برای سیمین میگفته که فلانی اشتباه میکند و الخ. این هم از گلستان(ابراهیم). 2 14 مصطفا جواهری 7 روز پیش یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 84 سهشنبه ۸ یا ۹ آبان ۱۳۳۴ - ۵ بعد از ظهر نمیدانم چه میخواستم بنویسم که پس از یک ماه و نیم امروز به صرافت این مزخرفات افتادهام. آنقدر میدانم که دلم خیلی تنگ است. خیلی کمرم سه روز است درد گرفته و دیروز تا به حال از پا افتادهام. راست نمیشود. دولا دولا راه میروم. امروز هم درس را تعطیل کردم. پنج ساعت درس داشتم شاهپور تجریش. صبح تا به حال هم یعنی از ساعت هشت دیشب تا به حال هم یکسره خوابیدهام، هم خستهام کرده و هم نمیتوانم بلند شوم. شاید هم از همین دلم تنگ باشد، ولی نه، این دلتنگی سابقه دارد. گاهی به خودم میگویم محیط خستهام کرده، چطور است بزنم به چاک و به یک گوشهای پناه ببرم؟ ولی کاری است که نمیشود. با اینکه هنوز دوازده هزار تومان قرض دارم ولی به هر صورت زندگی سروسامانی به خود گرفته، خانهای هست و از شر اجاره راحتیم. سروصدا ندارد، دنج است و گرچه کارم کم نیست (۱۳ ساعت در تجریش و شش ساعت در شهر و این آخری در همان مدرسه نقاشی با ساعتی پنج تومان خنده دار نیست؟) ولی به هر صورت فرصت کتاب ورق زدن را دارم. اگر هم حوصله کنم قلمی میزنم، ولی کو حوصله؟ مجموعه آنچه که تجربه روزانه آدمی است در این مملکت چنان یکسان است چنان دل بهم زننده است و چنان عصبانی کننده و در عین حال کسالت آور است که آدم جز اینکه مثل همه مهمل بشود، چارهای ندارد جز اینکه بیحوصلگی نشان بدهد و دلتنگ باشد، کاری نمیتواند بکند. پانوشت: این کتاب، تصویر جدیدی از جلال در ذهن مخاطب میسازد. تصویری که گویا خیلی به واقعیت نزدیکتر است. 0 9 سامان 1404/4/2 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 300 به عقیده شخص فقیر، ملتها وقتی به گوز گوز میافتند و مردمی وقتی از تخم میروند و بی کاره میشوند که در خوراک تجمل کنند. تجمل در خوراک غلات و تفنن در سفره، همیشه کار روحانیها و خرپولهای از کارافتاده و پیرمردهای بازنشسته بوده است و خواهد بود. 2 6 سامان 1404/4/4 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 410 و یکی دیگر معتقد بود که دعواهای نوع سوم، دعواهای مربوط به اعمال منافی عفت است. حتی زنها از این بابت از شوهرهاشان شکایت میکنند. در شهر جنده خانه رسمی نیست. ناچار میشود قبول کرد که لواط رایج باشد. بهروز که میگفت 70 درصد مردها دچارند، البته اغراق میکرد. اهل اغراق است و جوان. 0 3 سامان 1404/3/31 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 200 و این یکی دو روز «اسکندر مقدونی» هارولد لمب را دارم میخوانم، با ترجمه شفق، و واقعا که در ترجمه ریدمان کرده! باز هم گلی به جمال خودمان. واقعا گه زده. مردک احمق! 0 11 سامان 1404/4/3 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 350 دومی مهری آهی بود که مقدمهای بر قهرمان زمان ما لرمنتف نوشته بود که قرار است جزو کتابهای دربار در بیاید و آورده بود که ببینم مثل دفعه پیش مبادا بهش بگویم که نثرت بچگانه بود. نثر پدران و پسران تورگنیف اینطور بود. 1 7