بریدههای کتاب مادر آفتاب: چهارده خورشید، یک آفتاب امین شوشتری 1402/9/7 مادر آفتاب: چهارده خورشید، یک آفتاب مهری السادات معرک نژاد 4.2 12 صفحۀ 49 سلمان فاطمه علیها السلام را که دید گریهاش گرفت. به خاطر لباسهایش. چادرش هم از ۱۲ جا با برگ نخل وصله خورده بود. گفت: «دختران پادشاهان روم و ایران لباس حریر دیبا میپوشند؛ اما دختر پیامبر خدا چادری پشمی و کهنه که ۱۲ وصله هم دارد.» پیامبر صلی الله علیه و آله که ماجرا را شنید فرمود: «سلمان دخترم از سابقین است.» 0 5 suny 1404/4/1 مادر آفتاب: چهارده خورشید، یک آفتاب مهری السادات معرک نژاد 4.2 12 صفحۀ 107 فرزند فاطمه میآید، روزی از همین روزها... 0 7 •fatemeh• 1403/1/6 مادر آفتاب: چهارده خورشید، یک آفتاب مهری السادات معرک نژاد 4.2 12 صفحۀ 70 پیامبر خون همه را بخشید الا آن که نیزه ای پرتاب کرده بود و زینب دختر رسول خدا ترسیده بود و جنینش سقط شده بود چند سال بعد که پیامبر تازه از دنیا رفته بود ، قنفذ به زور وارد خانه فاطمه شد با لگد ، فاطمه را بین در و دیوار زخمی کرد جنینش سقط شد اما خلیفه پیامبر به قنفذ جایزه داد... 0 2 امین شوشتری 1402/9/8 مادر آفتاب: چهارده خورشید، یک آفتاب مهری السادات معرک نژاد 4.2 12 صفحۀ 59 پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بود برای فاطمهاش تعریف میکرد بعد از او چه مصیبت هایی به علی علیه السلام میرسد. فاطمه علیها سلام غصه دار نگاه کرد. گفت: "پدر جان از خدا نمیخواهی این مشکلات را از علی دور کند؟" پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: "خواستم؛ فرمود که هم خودش و هم به واسطهی او، دیگران آزمایش میشوند." 0 0 امین شوشتری 1402/9/9 مادر آفتاب: چهارده خورشید، یک آفتاب مهری السادات معرک نژاد 4.2 12 صفحۀ 61 میگفت: "فاطمه پاره تن من است." سفر که میرفت موقع خداحافظی آخرین جایی که سر میزد، خانه ی او بود. دلش تاب نمیآورد. اولین جایی که بعد از سفر سر میزد، خانهی او بود. وقتی میخواست صدایش بزند، میگفت: "محبوب بابا!" 1 4
بریدههای کتاب مادر آفتاب: چهارده خورشید، یک آفتاب امین شوشتری 1402/9/7 مادر آفتاب: چهارده خورشید، یک آفتاب مهری السادات معرک نژاد 4.2 12 صفحۀ 49 سلمان فاطمه علیها السلام را که دید گریهاش گرفت. به خاطر لباسهایش. چادرش هم از ۱۲ جا با برگ نخل وصله خورده بود. گفت: «دختران پادشاهان روم و ایران لباس حریر دیبا میپوشند؛ اما دختر پیامبر خدا چادری پشمی و کهنه که ۱۲ وصله هم دارد.» پیامبر صلی الله علیه و آله که ماجرا را شنید فرمود: «سلمان دخترم از سابقین است.» 0 5 suny 1404/4/1 مادر آفتاب: چهارده خورشید، یک آفتاب مهری السادات معرک نژاد 4.2 12 صفحۀ 107 فرزند فاطمه میآید، روزی از همین روزها... 0 7 •fatemeh• 1403/1/6 مادر آفتاب: چهارده خورشید، یک آفتاب مهری السادات معرک نژاد 4.2 12 صفحۀ 70 پیامبر خون همه را بخشید الا آن که نیزه ای پرتاب کرده بود و زینب دختر رسول خدا ترسیده بود و جنینش سقط شده بود چند سال بعد که پیامبر تازه از دنیا رفته بود ، قنفذ به زور وارد خانه فاطمه شد با لگد ، فاطمه را بین در و دیوار زخمی کرد جنینش سقط شد اما خلیفه پیامبر به قنفذ جایزه داد... 0 2 امین شوشتری 1402/9/8 مادر آفتاب: چهارده خورشید، یک آفتاب مهری السادات معرک نژاد 4.2 12 صفحۀ 59 پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بود برای فاطمهاش تعریف میکرد بعد از او چه مصیبت هایی به علی علیه السلام میرسد. فاطمه علیها سلام غصه دار نگاه کرد. گفت: "پدر جان از خدا نمیخواهی این مشکلات را از علی دور کند؟" پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: "خواستم؛ فرمود که هم خودش و هم به واسطهی او، دیگران آزمایش میشوند." 0 0 امین شوشتری 1402/9/9 مادر آفتاب: چهارده خورشید، یک آفتاب مهری السادات معرک نژاد 4.2 12 صفحۀ 61 میگفت: "فاطمه پاره تن من است." سفر که میرفت موقع خداحافظی آخرین جایی که سر میزد، خانه ی او بود. دلش تاب نمیآورد. اولین جایی که بعد از سفر سر میزد، خانهی او بود. وقتی میخواست صدایش بزند، میگفت: "محبوب بابا!" 1 4