بریده‌های کتاب عشق در برابر عشق

باور کن اگر همه عمرت را بگذاری پای این که برای نوزادی که در شکم مادر است نور را تعریف کنی فایده ندارد ، اصلا درک نمی کند...قطعا وقتی درک می کند که در دنیای تازه چشم باز کند و نور را ببیند... اسلام هم همین دنیای نورانی است.

به خودش لرزید، گیر کرده بود میان عشق ربیعه و عشق به فرزند علی.

بین حق و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است. آنچه با چشم ببینی، حق است و چه بسا باطلِ زیادی با گوش بشنوی.

خدا فقط به کسانی بال پرواز می دهد که بخواهند پرواز کنند، کسانی که بخواهند خوب باشند.

قطب عالم بود و رکن دین . سید جوانان اهل بهشت . از آل عبا و مستجیر کسا . یار مباهله بود و فرزند وصی . صاحب ثقل متین ، پسر خاتم احمد ، سبط اکبر ، زاده اطهر ، زکی تقی ،ریحانه نبی . آن سید مجتبی ، اولی بانفسنا . صاحب سرّ نبی ، حسن بن علی . یگانه روزگار بود.

به خردسالی صاحب سرّ نبی شد و نقل است قریش مردی اجیر کرد تا رسول الله (ص)را بکشد. مرد به مدینه آمد.حضرت ختمی مرتبت را دید ، گفت : تو هستی آن که به دروغ ادعای نبوت می کند؟معجزه بنمای.رسول الله به حسن اشاره کرد و گفت : پاره تنم نشانت می دهد. حسن زبان گشود و راز مرد باز گفت که آمده به قتل . مرد چون این معجزه دید همان جا مسلمان شد .

اسلام نمی تواند برای آدم های خودخواه و خودپرست کار کند ،یعنی هیچ دینی نمی‌تواند. خدا فقط به کسانی بال پرواز می دهد که بخواهند پرواز کنند.

بهمن گفت: انسان تا وعده نداده، آزاد است، اما وقتی وعده داد زیر بار مسئولیت می‌رود و تا به وعده‌اش عمل نکند رها نخواهد شد.

سر آخر به این نتیجه رسید خدایی که به بنده اش دستور بخشش و آزاد کردن اسیر می دهد حتما ساخته ی ذهن بنده اش نیست چون هیچ آدمی به خاطر منافع خودش به جیب خود ضرر نمی زند.