بریدهای از کتاب عشق در برابر عشق اثر امید کوره چی
1403/1/4
صفحۀ 213
به خردسالی صاحب سرّ نبی شد و نقل است قریش مردی اجیر کرد تا رسول الله (ص)را بکشد. مرد به مدینه آمد.حضرت ختمی مرتبت را دید ، گفت : تو هستی آن که به دروغ ادعای نبوت می کند؟معجزه بنمای.رسول الله به حسن اشاره کرد و گفت : پاره تنم نشانت می دهد. حسن زبان گشود و راز مرد باز گفت که آمده به قتل . مرد چون این معجزه دید همان جا مسلمان شد .
به خردسالی صاحب سرّ نبی شد و نقل است قریش مردی اجیر کرد تا رسول الله (ص)را بکشد. مرد به مدینه آمد.حضرت ختمی مرتبت را دید ، گفت : تو هستی آن که به دروغ ادعای نبوت می کند؟معجزه بنمای.رسول الله به حسن اشاره کرد و گفت : پاره تنم نشانت می دهد. حسن زبان گشود و راز مرد باز گفت که آمده به قتل . مرد چون این معجزه دید همان جا مسلمان شد .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.