بریده‌های کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه

دامبلدور می‌گفت بسیار مهم است که کسی بجنگد و دوباره بجنگد و به جنگیدن ادامه بدهد زیرا فقط در این صورت است که می‌تواند پلیدی را دور نگه دارد، گو این‌که هیچ‌گاه به کلی ریشه‌کن نمی‌شود.

وقتی با مرگ یا تاریکی مواجه می‌شیم فقط از ناشناخته‌هاست که می‌ترسیم نه چیز دیگه.

وقتی با مر‌گ و تاریکی مواجه می شیم فقط از ناشناخته هاست که می ترسیم نه چیز دیگر.

جادوگرها شاهزاده ندارند.این عنوانیه که میخوایبرای خودت انتخاب کنی؟فکر می کردم پسر برگزیده بودن برات کافی باشه.

- هیچ‌وقت به این فکر افتادی که حاکمین ستمگر چه‌قدر از افرادی که سرکوبشون می‌کنن وحشت دارن؟ همه‌شون اینو می‌دونن که روزی یکی از قربانیان بسیارشون جلوشون می‌ایسته و مقابله به مثل می‌کنه! ولدمورت هم با اونا هیچ فرقی نداره!

آرتور ویزلی: " خب، تنها چیزی که می‌تونم بگم اینه که اون روزی که رون تصمیم گرفت توی قطار سریع‌السیر هاگوارتز توی کوپه‌ی تو بشینه روز خوش‌شانسی خانواده‌ی ویزلی بود، هری."

با وجود همه وسوسه‌ای که پشت سر گذاشتی و تمام رنج‌هایی که کشیدی، قلبت پاک مونده؛ به همون پاکی که در سن یازده سالگی بود، همون وقتی که به آینه‌ای نگاه کردی که آرزوی قبلتو منعکس می کرد و تنها چیزی که به تو نشون داد، راهی برای ممانعت از کار ولدمورت بود، نه جاودانگی یا ثروتمندی.