بریدههای کتاب خانواده تیبو فرشته سجادی فر 1403/9/5 خانواده تیبو جلد 2 روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 276 شما از مردن می ترسید:تخیلتان چیزهای وحشتآور وچه بسا ظلمات را در نظرتان مجسم می کرد و حال آنکه مرگ برای هر مومن چشم انداز درخشانی است! مرگ آرامش است،آرامش غنودن،آرامش غنودن ابدی. چه میگویم؟ مرگ بالاتر از اینهاست! شکفتن زندگی است، رسیدن به توحید است. 4 13 حسنیه صالحان 1403/2/2 خانواده تیبو جلد 2 روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 307 برای دیگران مرگ عبارت از اندیشهای عادی و غیر شخصی بود. کلمهای از میان همه کلمات دیگر. اما برای او سراسر زمان حال بود، واقعیت ملموس بود، خود او بود 0 4 حسنیه صالحان 1403/1/31 خانواده تیبو جلد 2 روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 439 آنهایی که میتوانند گریه کنند چه خوشبخت اند... 1 52 فائزه احمدی 1403/7/9 خانواده تیبو جلد 2 روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 91 همه چیز در تعارض است. این تازگی ندارد و آنچه در من میگذرد یک امر کلی و فراگیر است: زنده بودن یعنی ستیزیدن. 0 4 محدثه حسنی 1403/8/14 خانواده تیبو جلد 2 روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 237 من از رده بندی متنفرم، از رده بندی کننده ها متنفرم، آدم را به بهانه رده بندی محدود میکنند، میتراشند، می سایندو آدم از میان چنگال آنها ناقص و معیوب و سر و دست شکسته بیرون می آید. 0 7 سیده زینب موسوی 1403/10/5 خانواده تیبو: جلد دوم روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 269 1 24 فائزه احمدی 1403/9/22 خانواده تیبو جلد 2 روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 439 و من از مرگ بیامید همانقدر میترسم که از احتضار بیمرفین... 0 3 حسنیه صالحان 1403/2/3 خانواده تیبو جلد 2 روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 417 عمیقترین نقطه دلش زخم خورده است. دیگر هیچ آرزویی، هیچ شوقی برای تسلط، هیچ خواهشی برای تحقق هیچ چیزی در خود نمییافت. و تصور نمیکرد که دیگر هرگز بتواند از این دلهره رها شود یا به آرامشی از هیچ نوع دست یابد 0 4 حسنیه صالحان 1403/2/2 خانواده تیبو جلد 2 روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 439 گاهی آدم چیزهایی حس میکند.گاهی کششی بسوی این چیز یا آن چیز در خود میبیند. کششی که از اعماق برمی آید. مگر نیست؟ و آدم نمیداند که آیا دیگران هم همین چیز را حس میکنند یا اینکه خودش غیر عادی است! میفهمی چه میخواهم بگویم؟ 0 35 حسنیه صالحان 1403/1/31 خانواده تیبو جلد 2 روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 439 بی دوست، مچاله شده در خود، غرقه در آشفتگی، دستخوش لرزهها... 0 14
بریدههای کتاب خانواده تیبو فرشته سجادی فر 1403/9/5 خانواده تیبو جلد 2 روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 276 شما از مردن می ترسید:تخیلتان چیزهای وحشتآور وچه بسا ظلمات را در نظرتان مجسم می کرد و حال آنکه مرگ برای هر مومن چشم انداز درخشانی است! مرگ آرامش است،آرامش غنودن،آرامش غنودن ابدی. چه میگویم؟ مرگ بالاتر از اینهاست! شکفتن زندگی است، رسیدن به توحید است. 4 13 حسنیه صالحان 1403/2/2 خانواده تیبو جلد 2 روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 307 برای دیگران مرگ عبارت از اندیشهای عادی و غیر شخصی بود. کلمهای از میان همه کلمات دیگر. اما برای او سراسر زمان حال بود، واقعیت ملموس بود، خود او بود 0 4 حسنیه صالحان 1403/1/31 خانواده تیبو جلد 2 روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 439 آنهایی که میتوانند گریه کنند چه خوشبخت اند... 1 52 فائزه احمدی 1403/7/9 خانواده تیبو جلد 2 روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 91 همه چیز در تعارض است. این تازگی ندارد و آنچه در من میگذرد یک امر کلی و فراگیر است: زنده بودن یعنی ستیزیدن. 0 4 محدثه حسنی 1403/8/14 خانواده تیبو جلد 2 روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 237 من از رده بندی متنفرم، از رده بندی کننده ها متنفرم، آدم را به بهانه رده بندی محدود میکنند، میتراشند، می سایندو آدم از میان چنگال آنها ناقص و معیوب و سر و دست شکسته بیرون می آید. 0 7 سیده زینب موسوی 1403/10/5 خانواده تیبو: جلد دوم روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 269 1 24 فائزه احمدی 1403/9/22 خانواده تیبو جلد 2 روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 439 و من از مرگ بیامید همانقدر میترسم که از احتضار بیمرفین... 0 3 حسنیه صالحان 1403/2/3 خانواده تیبو جلد 2 روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 417 عمیقترین نقطه دلش زخم خورده است. دیگر هیچ آرزویی، هیچ شوقی برای تسلط، هیچ خواهشی برای تحقق هیچ چیزی در خود نمییافت. و تصور نمیکرد که دیگر هرگز بتواند از این دلهره رها شود یا به آرامشی از هیچ نوع دست یابد 0 4 حسنیه صالحان 1403/2/2 خانواده تیبو جلد 2 روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 439 گاهی آدم چیزهایی حس میکند.گاهی کششی بسوی این چیز یا آن چیز در خود میبیند. کششی که از اعماق برمی آید. مگر نیست؟ و آدم نمیداند که آیا دیگران هم همین چیز را حس میکنند یا اینکه خودش غیر عادی است! میفهمی چه میخواهم بگویم؟ 0 35 حسنیه صالحان 1403/1/31 خانواده تیبو جلد 2 روژه مارتن دوگار 4.3 14 صفحۀ 439 بی دوست، مچاله شده در خود، غرقه در آشفتگی، دستخوش لرزهها... 0 14