بریده‌های کتاب سلطنت پنهان: برای آینده بجنگ... برای سلطنت بمیر

همیشه برخورد با تبهکارا و توطئه ها و دشمن ها برام آسون بوده.اما دوستی ها خیلی پیچیده ان. و عشق از همه ی اونا سخت تره.زخمی هم که ایجاد می کنه، عمیق تر از هر زخمیه که شمشیر می تونه به وجود آدم وارد کنه.

«...مهم نیست که من دوست داشته باشم یه جور دیگه عمل کنم،هر بار این وظیفه‌ست که روی دوشم می‌افته و من هم انجامش میدم‌...»

«...اگه نتونم خودم رو قوی تر از اون‌چیزی که هستم نشون بدم،اون‌وقت برعکس عمل میکنم.»

«تو زندگی هیشکی احترام رو دو دستی تقدیمت نمیکنه. خودت باید به چنگش بیاری، خودت باید به دستش بیاری و بعدش مثل یک شئ مقدس ازش نگهداری کنی.»

«تمام وجودم صدمه دیده مات.» «روز های سختی رو از سر گذروندین .اما با گذر زمان همه زخم هاتون درمان میشن.» «من درباره زخم ها و کبودی های بدنم حرف نمی‌زنم.» «منم همینطور.» «اوه.»

- من زندگیت رو نجات دادم. - فقط برای یه روز! - پس ازش استفاده کن. حتی یه روز بیشترم اینجا غنیمته.. - ازش استفاده میکنم تا از خدا بخوام تورو لعنت کنه. - پس برو ته صف؛ فکر میکنی اولین نفری؟

《 از اولین باری که همدیگه رو دیدیم ، نمیتونم حتی یک لحظه رو به یاد بیارم که عاشقت نبوده باشم.》