بریده‌های کتاب 365 روز بدون تو

به خودم قول داده بودم که هیچ‌وقت عاشقت نشم ولی ساعت چهار صبح بود و داشتیم کلی با هم می‌خندیدیم بعد از مدت‌ها احساس خوشحالی می‌کردم و می‌دونستم به فنا رفتم

روز ۱۰۶ بهت نگاه می‌کنم، و قلبم سرشار از عشق می‌شه و این من رو می‌ترسونه من رو می‌ترسونه که حاضرم برات دست به چه کارهایی بزنم

روز ۱۵ می‌دونستم که من همچین هم آدم خاصی نیستم ولی تو کاری کردی که احساس کنم هستم

اگه نمی خواستی پیشم بمونی؛چرا اون همه وقت و باهام گذروندی؟

نمی دونم چی یه که در توعه؛اما نمیخوام از دستش بدم؛چون میتونم هرگز نخواهنم تونست اون و در کس دیگه ایی پیدا کنم.

!when i first met you, i knew that you d either complete me or completely destroy me

موضوع اینه هر وقت صحبت می کنیم؛بازم بارها عاشقت میشم.

هر حرفی و بهم گفتی؛به یادم می آد نمی تونم در بارش فکر نکنم

سخته انتظار کشیدن برای چیزی که میدونی احتمالا هرگز اتفاق نمیوفته ؛ اما سخت تر وقتیه که امید تو نسبت به چیزی از دست بدی که میدونی تمام نیاز تورو برآورده میکنه.

اما اگر نخواهم داستانمان به پایان برسد چطور؟

به آدمی که وانمود میکردی هستی معتاد شده بودم...

روز ۳۲ چطور کسی رو فراموش کنم که هم زمان هم کاملم کرد هم من رو از هم پاشوند؟

روز 163 کاش وقتی یکی می رفت احساسات آدم نسبت به اون هم باهاش می رفت

هر وقت دل کسی رو میشکنی و اونا بازم بهترین هارو برات آرزو می‌کنن تو بزرگترین چیز خودت رو از دست دادی

روز۲۷ تو نیمه گمشده من بودی ولی قسمت نبود که با هم باشیم