بریدههای کتاب نامه به پدر حنا دروی 1404/1/17 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 47 لیکن هراسی که تو در من برمیانگیختی، باعث شد کم کم فروشگاه و تو برایم یکی شود ،طوری که در آخر ، فروشگاه نیز موجب نگرانی و کسالتم شد. 0 2 Daydreamer 1404/1/16 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 25 انگار که تو از قدرت خودت بیخبر بودى. مطمئناً من هم تورا بارها با گفته هایم رنجانده ام ولی همیشه می دانستم چه می کنم؛ برایم دردآور بود اما نمی توانستم جلوخودم را بگیرم و چیزی را که میخواستم نگویم، و در همان لحظه گفتن هم پشیمان میشدم. ولی تو با گفته هایت بیخیال ضربه میزدی، دلت برای هیچ کس نمی سوخت، نه ضمن گفتن و نه بعد از آن. 0 2 محمدصدرا 1402/7/17 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 91 زندانیای که قصد فرار دارد، فراری که شاید انجام شدنی باشد، لیکن همزمان قصد دارد زندان را تبدیل به محل خوشگذرانی واقعی کند؛ لیکن اگر بخواهد فرار کند، نمیتواند به این تبدیل دست زند، و اگر دست به تبدیل زند دیگر نمیتواند بگریزد. من نیز در این رابطه خاص ناخوشی که با تو دارم، نمیتوانم به استقلال دست یابم مگر با اقداماتی که حتی الامکان پیوند کمتری با تو داشته باشند؛ در عین حال ازدواج اقدامی بزرگ است، چیزی که چنین استقلال محترمانهتری را تضمین میکند، لیکن همان چیز بیش از هر چیز دیگر به تو وابسته است. در کوشش برای خارج شدن از این دایره، چیزی شبیه دیوانگی وجود دارد و هریک از اقدامات من در زندگی کمابیش از این دیوانگی آزار دیدهاند. 0 17 حنا دروی 1404/1/17 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 43 همیشه به من سرکوفت میزدی که به واسطه کار تو در آرامش، فراوانی و آسایش زندگی کردم این زخم زبان را در خلوت یا برابر دیگران نثارم میکردی و به هیچ وجه حساسیتی نداشتی که این ترفند چقدر مرا تحقیر میکند مسائل فرزندانت همیشه مسائلی عمومی بودند 0 2 mobina 1404/1/12 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 25 چیزی که هرگز نمیتوانستم درک کنم این بود که تو چطور حس نمیکردی تا چه حد این گفتهها و قضاوتهایت برایم دردناک و ننگآور بودند؛ انگار که تو از قدرت خودت بیخبر بودی. 0 3 Daydreamer 1404/1/16 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 79 اینجا و آنجا موانعی درپیش بود، همانطور که همیشه هست؛ ولی مگر زندگی چیزی جز روبرو شدن با این نوع موانع است؟ 0 7 حنا دروی 1404/1/17 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 50 اگر میخواستم از تو بگریزم، میبایست از خانواده و حتی از مادر میگریختم. یقیناً آدمی همیشه میتوانست به او پناه بَرد، لیکن این احساس پناه گرفتن نیز تنها در رابطه با تو معنا پیدا میکرد. 0 2 حنا دروی 1404/1/17 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 58 به خاطر روشهای اشتباه تو، هرگونه اعتماد به خویشتن را از دست دادم در عوض احساس بیپایان مجرم بودن، نصیبم شد. 0 2 mobina 1404/1/15 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 76 منِ سی و ششساله مگر دیگر چه داشتم که اصولا بتواند صدمه ببیند؟ 0 3 تندیس اسدآبادی 1404/4/4 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 1 0 4 mobina 1404/1/15 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 46 اگر میخواستم از تو فرار کنم، میبایست از خانواده هم فرار کنم، حتی از مادر. درست است که او همیشه آمادهی حمایت از من بود، ولی همیشه هم فقط در رابطهی با تو. 0 4 نفیسه سلطانی 1403/7/25 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 24 0 0 سایه 1403/12/21 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 52 بی تردید باید گفت اگر مادر از عشقی که به همه ما داشت و خوشی زاده از این عشق نیرو نمی گرفت ، نمی توانست در آن وضعیت تاب بیاورد . 0 2 Daydreamer 1404/1/16 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 54 می ترسد که این ننگ از خود او بیشتر عمر کند. 0 2 mobina 1404/1/12 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 30 من بیش از حد سر به فرمان بودم، پاک ساکت میشدم، به کناری میخزیدم و فقط وقتی جرأت میکردم جم بخورم که از تو دور بودم. آنقدر دور که دست او لااقل به طور مستقیم به من نمیرسید. تو آنجا ایستاده بودی و هر رفتاری را به حساب "مخالفت" میگذاشتی، در حالی که همهاش فقط و فقط نتیجهی بدیهی قوت تو و ضعف من بود. 0 3 حنا دروی 1404/1/13 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 29 ناکامی های یک کودک ناکامی در زندگی جاری محسوب نمی شد، ولیکن مستقیما قلب کودک را هدف می گرفت. 0 4 kan@shi 1404/2/27 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 29 ناکامیهای یک کودک ناکامی در زندگی جاری محسوب نمیشد، ولیکن مستقیماً (قلب) (کودک) را هدف میگرفت.🧸❤️🏹🖤 0 7 Mika 1404/2/1 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 15 0 44 fatemehkiyani 1402/10/2 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 26 گرچه باید گفت در سن و سالی که اکنون دارم دیگر کم و بیش، نیازی به دلگرمی ندارم. دیگر به چه کارم میآید، آن وقت که میخواستم نداشتم. 0 4 mobina 1404/1/12 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 20 چیزی که من احتیاج داشتم، کمی تشویق، کمی مهربانی، کمی راه را برایم بازگذاشتن بود، ولی تو در عوض، این راه را برایم سد میکردی. 0 4
بریدههای کتاب نامه به پدر حنا دروی 1404/1/17 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 47 لیکن هراسی که تو در من برمیانگیختی، باعث شد کم کم فروشگاه و تو برایم یکی شود ،طوری که در آخر ، فروشگاه نیز موجب نگرانی و کسالتم شد. 0 2 Daydreamer 1404/1/16 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 25 انگار که تو از قدرت خودت بیخبر بودى. مطمئناً من هم تورا بارها با گفته هایم رنجانده ام ولی همیشه می دانستم چه می کنم؛ برایم دردآور بود اما نمی توانستم جلوخودم را بگیرم و چیزی را که میخواستم نگویم، و در همان لحظه گفتن هم پشیمان میشدم. ولی تو با گفته هایت بیخیال ضربه میزدی، دلت برای هیچ کس نمی سوخت، نه ضمن گفتن و نه بعد از آن. 0 2 محمدصدرا 1402/7/17 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 91 زندانیای که قصد فرار دارد، فراری که شاید انجام شدنی باشد، لیکن همزمان قصد دارد زندان را تبدیل به محل خوشگذرانی واقعی کند؛ لیکن اگر بخواهد فرار کند، نمیتواند به این تبدیل دست زند، و اگر دست به تبدیل زند دیگر نمیتواند بگریزد. من نیز در این رابطه خاص ناخوشی که با تو دارم، نمیتوانم به استقلال دست یابم مگر با اقداماتی که حتی الامکان پیوند کمتری با تو داشته باشند؛ در عین حال ازدواج اقدامی بزرگ است، چیزی که چنین استقلال محترمانهتری را تضمین میکند، لیکن همان چیز بیش از هر چیز دیگر به تو وابسته است. در کوشش برای خارج شدن از این دایره، چیزی شبیه دیوانگی وجود دارد و هریک از اقدامات من در زندگی کمابیش از این دیوانگی آزار دیدهاند. 0 17 حنا دروی 1404/1/17 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 43 همیشه به من سرکوفت میزدی که به واسطه کار تو در آرامش، فراوانی و آسایش زندگی کردم این زخم زبان را در خلوت یا برابر دیگران نثارم میکردی و به هیچ وجه حساسیتی نداشتی که این ترفند چقدر مرا تحقیر میکند مسائل فرزندانت همیشه مسائلی عمومی بودند 0 2 mobina 1404/1/12 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 25 چیزی که هرگز نمیتوانستم درک کنم این بود که تو چطور حس نمیکردی تا چه حد این گفتهها و قضاوتهایت برایم دردناک و ننگآور بودند؛ انگار که تو از قدرت خودت بیخبر بودی. 0 3 Daydreamer 1404/1/16 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 79 اینجا و آنجا موانعی درپیش بود، همانطور که همیشه هست؛ ولی مگر زندگی چیزی جز روبرو شدن با این نوع موانع است؟ 0 7 حنا دروی 1404/1/17 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 50 اگر میخواستم از تو بگریزم، میبایست از خانواده و حتی از مادر میگریختم. یقیناً آدمی همیشه میتوانست به او پناه بَرد، لیکن این احساس پناه گرفتن نیز تنها در رابطه با تو معنا پیدا میکرد. 0 2 حنا دروی 1404/1/17 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 58 به خاطر روشهای اشتباه تو، هرگونه اعتماد به خویشتن را از دست دادم در عوض احساس بیپایان مجرم بودن، نصیبم شد. 0 2 mobina 1404/1/15 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 76 منِ سی و ششساله مگر دیگر چه داشتم که اصولا بتواند صدمه ببیند؟ 0 3 تندیس اسدآبادی 1404/4/4 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 1 0 4 mobina 1404/1/15 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 46 اگر میخواستم از تو فرار کنم، میبایست از خانواده هم فرار کنم، حتی از مادر. درست است که او همیشه آمادهی حمایت از من بود، ولی همیشه هم فقط در رابطهی با تو. 0 4 نفیسه سلطانی 1403/7/25 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 24 0 0 سایه 1403/12/21 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 52 بی تردید باید گفت اگر مادر از عشقی که به همه ما داشت و خوشی زاده از این عشق نیرو نمی گرفت ، نمی توانست در آن وضعیت تاب بیاورد . 0 2 Daydreamer 1404/1/16 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 54 می ترسد که این ننگ از خود او بیشتر عمر کند. 0 2 mobina 1404/1/12 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 30 من بیش از حد سر به فرمان بودم، پاک ساکت میشدم، به کناری میخزیدم و فقط وقتی جرأت میکردم جم بخورم که از تو دور بودم. آنقدر دور که دست او لااقل به طور مستقیم به من نمیرسید. تو آنجا ایستاده بودی و هر رفتاری را به حساب "مخالفت" میگذاشتی، در حالی که همهاش فقط و فقط نتیجهی بدیهی قوت تو و ضعف من بود. 0 3 حنا دروی 1404/1/13 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 29 ناکامی های یک کودک ناکامی در زندگی جاری محسوب نمی شد، ولیکن مستقیما قلب کودک را هدف می گرفت. 0 4 kan@shi 1404/2/27 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 29 ناکامیهای یک کودک ناکامی در زندگی جاری محسوب نمیشد، ولیکن مستقیماً (قلب) (کودک) را هدف میگرفت.🧸❤️🏹🖤 0 7 Mika 1404/2/1 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 15 0 44 fatemehkiyani 1402/10/2 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 26 گرچه باید گفت در سن و سالی که اکنون دارم دیگر کم و بیش، نیازی به دلگرمی ندارم. دیگر به چه کارم میآید، آن وقت که میخواستم نداشتم. 0 4 mobina 1404/1/12 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 35 صفحۀ 20 چیزی که من احتیاج داشتم، کمی تشویق، کمی مهربانی، کمی راه را برایم بازگذاشتن بود، ولی تو در عوض، این راه را برایم سد میکردی. 0 4