بریدههای کتاب نامه به پدر حنا دروی 1404/1/17 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 75 مانند کسی که باید از ۵ پله کوتاه بالا رود و رقیبش تنها باید از یک پله بالا رود، ولی پلهای که دست کم برای او بسیار بلندتر از ۵ پله آن دیگری است؛ اولی تنها به پیمودن ۵ پله کفایت نمیکند، از صدها و هزاران پله دیگر بالا میرود، حیاتی سرشار و خسته کننده در پیش میگیرد، اما هیچ یک از پلههایی که او به سختی ازشان بالا رفته برای او آن اهمیتی را نداشته که آن تنها پله برای رقیبش داشته، پلهای بلندتر که حتی وقتی همه نیروهایش را جمع میکند باز هم نمیتواند از آن بالا برود، هدفی که به آن دست نمییابد و البته نمیتواند از آن چشم هم بپوشد. 0 2 kan@shi 1404/2/27 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 37 بار دیگر از نگاه یک کودکـ🧸 زنده میماندیمــ🌿🦋 و به زندگی گویا که حقمان نباشد ادامه میدادیمـ(🌒) 0 5 mobina 1404/1/15 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 63 نوشتنِ من مربوط به تو میشد، چون در آنجا از چیزی مینالیدم که در دامن تو نمیتوانستم. 0 2 حنا دروی 1404/1/17 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 76 ضرورتاً رسیدن به 《نهایت کار》 نیست، بلکه رسیدن به نزدیکیهای این مرز است، لیکن رسیدنی صادقانه؛ به راستی نیاز نیست بال بگشاییم تا به کانون خورشید پرواز کنیم؛ ولی لازم است روی زمین سینه خیز پیش رویم تا آنکه محل کوچکی بیابیم، جایی که خورشید گاهی میدرخشد و میتوان خود را کمی گرم کرد. 0 3 mobina 1404/1/12 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 20 من حتی سالها بعد هم از این تصور زجرآور رنج میبردم که آن مرد غولپیکر، یعنی پدرم، یعنی بالاترین مقام ممکن، هر آن ممکن است کم یا بیش بدون دلیل، شبانه بیاید، مرا از تخت بردارد و به "پاولاچه" ببرد؛ پس من برای او تا به این حد هیچ بودم. 0 2 Leo 1404/4/22 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 30 من نیز بیش از یکبار با سخن هایم تورا آزردهام، اما همیشه میدانستم که تورا ازردهام و این موضوع ناراحتم میکرد، نمیتوانستم به اندازه کافی بر خود تسلط یابم و حرفم را در دهانم نگه دارم، لیکن همین که در حال ادا کردن واژه ها بودم، پشیمان میشدم در حالی که تو حمله میکردی بی انکه هیچ رنجی متحمل شوی. 0 0 mahy.ko 1404/4/26 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 37 زنده می ماندیم و به زندگی گویا که حقمان نباشد ادامه می دادیم... 0 3 Zahra Sarmadi 1404/5/6 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 6 اگر من میتوانستم به همان عمقی که در ترس غرق میشوم، بخوابم، دیگر زنده نبودم. 0 5 Zahra Sarmadi 1404/5/6 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 15 من هميشه تو را دوست داشتم، حتی اگر رفتار ظاهری ام نظیر رفتار پدرهای دیگر نبوده است، علتش هم این است که نمیتوانم مانند دیگران ظاهر سازی کنم. 0 1 Zahra Sarmadi 1404/5/6 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 18 فراموش نکن من هیچوقت کوچکترین تقصیری را متوجه تو نمیدانم. تاثیر تو بر من همان بود که میبایست باشد، منتها تو باید دست برداری از اینکه این تحت تاثیر قرار گرفتن مرا به نوعی بدخواهی تعبیر کنی. 0 0 Zahra Sarmadi 1404/5/6 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 16 چه زندگی خوشبختی میداشتم اگر توبه عنوان دوست، به عنوان رئیس، به عنوان عمو، به عنوان پدربزرگ و حتی (گرچه با تردید بیشتر ) به عنوان ناپدری با من طرف بودی. فقط به عنوان پدر است که تو برایم بیش از حد قوی بودهای. 0 8 Zahra Sarmadi 1404/5/6 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 20 چیزی که من احتیاج داشتم، کمی تشویق، کمی مهربانی، کمی راه را برایم باز گذاشتن بود، ولی تو در عوض، این راه را برایم سد کردی، بی تردید به این نیت خوش که بهراه دیگری بروم. 0 5 Zahra Sarmadi 1404/5/6 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 25 چیزی که نمیتوانستم درک کنم این بود که تو جطور حس نمیکردی تا چه حد این گفته ها و قضاورتهایت برایم دردناک و ننگآور بودند، انگار که تو از قدرت خودت بیخبر بودی. 0 10 Zahra Sarmadi 1404/5/6 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 30 آنچه من هستم، نتیجه طرز تربیت تو و سر به فرمان بردن من است. 0 2 Zahra Sarmadi 1404/5/6 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 47 گذشته از این شاید علتش این بود که تو هيچوقت دوست نداشتی خمیره کافکاها را در زنها منعکس ببینی. 0 1 Zahra Sarmadi 1404/5/6 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 47 از خواهرهایم فقط بعضی جانب مرا میگرفتند.بهترین مناسبت را والی با تو داشت. او که از همه ما بیشتر به مادر رفته بود، خودش را مثل او با تو وفق میداد، بدون زحمت زیاد و بدون اینکه صدمه زیادی ببیند، توهم او را به خاطر شباهت رفتارش با مادر، با محبت بیشتری میپذیرفتی، گرچه خمیره زیادی از کافکاها در او نبود. 0 3 hanan 1404/5/22 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 11 احساس پیچیدهی اوست نسبت به پدر: احساسی توامان از تنفر ستایش، گناه و جذبه. 0 0 hanan 1404/5/22 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 11 تو نیز باید دیگر از این نحوه نگاهت به من دست برداری و دیگر مرا فردی با شرارتی منحصربه فرد قلمداد نکنی، با توجه به این که در این جدال من از پا درآمدهام. 0 32 hanan 1404/5/22 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 24 نمیتوانم باور کنم که در کل کودکی بودم که بزرگ کردنش سخت باشد، نمیتوانم باور کنم اگر با من با لحنی مهربانانه سخن گفته میشد بازهم سر سختی میکردم. 0 1 hanan 1404/5/22 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 25 احساسِ هیچ بودن که اغلب وجود مرا در بر میگیرد، حاصل اقتدار توست. 0 0
بریدههای کتاب نامه به پدر حنا دروی 1404/1/17 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 75 مانند کسی که باید از ۵ پله کوتاه بالا رود و رقیبش تنها باید از یک پله بالا رود، ولی پلهای که دست کم برای او بسیار بلندتر از ۵ پله آن دیگری است؛ اولی تنها به پیمودن ۵ پله کفایت نمیکند، از صدها و هزاران پله دیگر بالا میرود، حیاتی سرشار و خسته کننده در پیش میگیرد، اما هیچ یک از پلههایی که او به سختی ازشان بالا رفته برای او آن اهمیتی را نداشته که آن تنها پله برای رقیبش داشته، پلهای بلندتر که حتی وقتی همه نیروهایش را جمع میکند باز هم نمیتواند از آن بالا برود، هدفی که به آن دست نمییابد و البته نمیتواند از آن چشم هم بپوشد. 0 2 kan@shi 1404/2/27 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 37 بار دیگر از نگاه یک کودکـ🧸 زنده میماندیمــ🌿🦋 و به زندگی گویا که حقمان نباشد ادامه میدادیمـ(🌒) 0 5 mobina 1404/1/15 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 63 نوشتنِ من مربوط به تو میشد، چون در آنجا از چیزی مینالیدم که در دامن تو نمیتوانستم. 0 2 حنا دروی 1404/1/17 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 76 ضرورتاً رسیدن به 《نهایت کار》 نیست، بلکه رسیدن به نزدیکیهای این مرز است، لیکن رسیدنی صادقانه؛ به راستی نیاز نیست بال بگشاییم تا به کانون خورشید پرواز کنیم؛ ولی لازم است روی زمین سینه خیز پیش رویم تا آنکه محل کوچکی بیابیم، جایی که خورشید گاهی میدرخشد و میتوان خود را کمی گرم کرد. 0 3 mobina 1404/1/12 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 20 من حتی سالها بعد هم از این تصور زجرآور رنج میبردم که آن مرد غولپیکر، یعنی پدرم، یعنی بالاترین مقام ممکن، هر آن ممکن است کم یا بیش بدون دلیل، شبانه بیاید، مرا از تخت بردارد و به "پاولاچه" ببرد؛ پس من برای او تا به این حد هیچ بودم. 0 2 Leo 1404/4/22 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 30 من نیز بیش از یکبار با سخن هایم تورا آزردهام، اما همیشه میدانستم که تورا ازردهام و این موضوع ناراحتم میکرد، نمیتوانستم به اندازه کافی بر خود تسلط یابم و حرفم را در دهانم نگه دارم، لیکن همین که در حال ادا کردن واژه ها بودم، پشیمان میشدم در حالی که تو حمله میکردی بی انکه هیچ رنجی متحمل شوی. 0 0 mahy.ko 1404/4/26 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 37 زنده می ماندیم و به زندگی گویا که حقمان نباشد ادامه می دادیم... 0 3 Zahra Sarmadi 1404/5/6 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 6 اگر من میتوانستم به همان عمقی که در ترس غرق میشوم، بخوابم، دیگر زنده نبودم. 0 5 Zahra Sarmadi 1404/5/6 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 15 من هميشه تو را دوست داشتم، حتی اگر رفتار ظاهری ام نظیر رفتار پدرهای دیگر نبوده است، علتش هم این است که نمیتوانم مانند دیگران ظاهر سازی کنم. 0 1 Zahra Sarmadi 1404/5/6 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 18 فراموش نکن من هیچوقت کوچکترین تقصیری را متوجه تو نمیدانم. تاثیر تو بر من همان بود که میبایست باشد، منتها تو باید دست برداری از اینکه این تحت تاثیر قرار گرفتن مرا به نوعی بدخواهی تعبیر کنی. 0 0 Zahra Sarmadi 1404/5/6 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 16 چه زندگی خوشبختی میداشتم اگر توبه عنوان دوست، به عنوان رئیس، به عنوان عمو، به عنوان پدربزرگ و حتی (گرچه با تردید بیشتر ) به عنوان ناپدری با من طرف بودی. فقط به عنوان پدر است که تو برایم بیش از حد قوی بودهای. 0 8 Zahra Sarmadi 1404/5/6 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 20 چیزی که من احتیاج داشتم، کمی تشویق، کمی مهربانی، کمی راه را برایم باز گذاشتن بود، ولی تو در عوض، این راه را برایم سد کردی، بی تردید به این نیت خوش که بهراه دیگری بروم. 0 5 Zahra Sarmadi 1404/5/6 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 25 چیزی که نمیتوانستم درک کنم این بود که تو جطور حس نمیکردی تا چه حد این گفته ها و قضاورتهایت برایم دردناک و ننگآور بودند، انگار که تو از قدرت خودت بیخبر بودی. 0 10 Zahra Sarmadi 1404/5/6 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 30 آنچه من هستم، نتیجه طرز تربیت تو و سر به فرمان بردن من است. 0 2 Zahra Sarmadi 1404/5/6 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 47 گذشته از این شاید علتش این بود که تو هيچوقت دوست نداشتی خمیره کافکاها را در زنها منعکس ببینی. 0 1 Zahra Sarmadi 1404/5/6 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 47 از خواهرهایم فقط بعضی جانب مرا میگرفتند.بهترین مناسبت را والی با تو داشت. او که از همه ما بیشتر به مادر رفته بود، خودش را مثل او با تو وفق میداد، بدون زحمت زیاد و بدون اینکه صدمه زیادی ببیند، توهم او را به خاطر شباهت رفتارش با مادر، با محبت بیشتری میپذیرفتی، گرچه خمیره زیادی از کافکاها در او نبود. 0 3 hanan 1404/5/22 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 11 احساس پیچیدهی اوست نسبت به پدر: احساسی توامان از تنفر ستایش، گناه و جذبه. 0 0 hanan 1404/5/22 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 11 تو نیز باید دیگر از این نحوه نگاهت به من دست برداری و دیگر مرا فردی با شرارتی منحصربه فرد قلمداد نکنی، با توجه به این که در این جدال من از پا درآمدهام. 0 32 hanan 1404/5/22 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 24 نمیتوانم باور کنم که در کل کودکی بودم که بزرگ کردنش سخت باشد، نمیتوانم باور کنم اگر با من با لحنی مهربانانه سخن گفته میشد بازهم سر سختی میکردم. 0 1 hanan 1404/5/22 نامه به پدر فرانتس کافکا 3.9 42 صفحۀ 25 احساسِ هیچ بودن که اغلب وجود مرا در بر میگیرد، حاصل اقتدار توست. 0 0