بریدههای کتاب نامه به پدر سیدحسین موسوی 1402/8/9 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 20 نمیدانم چرا همیشه از تو میگریختم و به اتاقم پناه میبردم، در میان کتابهایم. 0 47 سیدحسین موسوی 1402/8/14 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 68 در کتابهایم، تنها کاری که میکردم اعتراض علیه چیزهایی بود که نمیتوانستم روی در روی تو، از آنها شکایت کنم. 0 28 حنا دروی 1404/1/17 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 58 به این ترتیب معنای خانواده را گم نکردم بلکه معنایی که از خانواده در ذهن داشتم، جنبه منفی ویژهای به خود گرفت و به این منجر شد که از درون، از تو کنده شوم. البته کشاکشی که همیشه ناتمام میماند. 0 2 سمیرا 1403/7/28 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 41 همیشه به من سرکوفت میزدی که به واسطه کار تو درآرامش،فراوانی و آسایش زندگی کردهام. مثلا میگفتی: من از سن هفت سالگی با فرقون از این روستا به آن روستا در حرکت بودم و کار میکردم... ما مجبور بودیم همگی در یک اتاق بخوابیم... وقتی سیب زمینی برای خوردن داشتیم احساس خوشبختی میکردیم... در زمستان لباس مناسبی برای پوشیدن نداشتم... لیکن با این همه، آری با این همه، پدرم برای من پدرم بود و ارج و احترام ویژه ای داشت. 0 5 kan@shi 1404/2/27 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 26 نیازی به دلگرمی ندارم.دیگر به چه کارم می آید، آن وقت که می خواستم نداشتم. (⏳🌱💚|🖤🥀⌛) 0 7 kan@shi 1404/2/27 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 14 حتماً در چشم های او (هیچ) بودم. 0 8 حنا دروی 1404/1/12 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 14 همه ی کودکان پشتکار و شهامت طولانی مدت برای دست یافتن به مهربانی را ندارند. 0 46 نِگــ✨ــار 1403/4/16 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 60 به این ترتیب معنای خانواده را گم نکردم بلکه معنایی که از خانواده در ذهن داشتم، جنبۀ منفی ویژهای به خود گرفت و به این منجر شد که از درون، از تو کنده شوم ( البته کشا کشی که همیشه ناتمام میماند ). 1 8 fatemehkiyani 1402/10/16 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 77 آنچه در زندگی تو بی تاثیر است و آسیبی به تو نمیرساند ممکن است به مرگ من منجر شود . 0 19 kan@shi 1404/2/27 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 69 از آن هنگام که شروع به اندیشیدن کرده ام، تصدیقِ هستیِ غیر مادیام، آن قدر رنجهای سهمگینی برایم به بار آورده که دیگر نسبت به باقی رنـــجهای زندگانی بیاعتنا شدم🖤/ لیکن آن حس بیاعتنایی که من داشتم، در هیچکس ندیدم، حسی سرد، کمی پنهانی، فساد ناپذیر، حسی که به طور خشونت آمیزی از خودش راضی بود. در وجــودِ کودکــی که من بودمــ🧸🖤، کودکی که خود به اندازه ی کافی غریبــ بود، آن غرابت سرد، آن بیاعتنایی تا متهم کردن خویش پیش میرفتــ... 0 6 حنا دروی 1404/1/13 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 29 آدمی نمی توانست از تو برای همه ی شگفت زدگی های کودکانه اش توقع هیجان زده شدن داشته باشد چرا که تو در درد ها و رنج های خودت غوطه ور بودی. 0 4 حنا دروی 1404/1/12 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 12 میتوانی خود را بکشی، اما به یک معنا در حال حاضر به انجام این کار مجبور نیستی 0 4 حنا دروی 1404/1/12 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 21 نشان میدهد چیزی غیر عادی در رابطه من و تو وجود دارد، خللی که تو نیز در پدید آوردنش بیآن که مقصر باشی، سهیمی. 0 3 kan@shi 1404/2/27 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 14 ولی در درون کودکی که من بودم، (زیانی به بار نشست.) (🧸🖤) 0 6 سمیرا 1403/6/14 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 17 همیشه تو را دوست داشتهام و اگر مثل باقی پدرها با تو رفتار نکردهام به این خاطر است که نمیتوانم مانند آنان ادا دربیاورم. 0 3 عرفان بساکی 1404/2/26 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 76 0 3 سمیرا 1403/7/28 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 58 0 2 حنا دروی 1404/1/13 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 30 نمیتوانستم به اندازه کافی بر خود تسلط یابم و حرفم را در دهانم نگه دارم. لیکن همین که در حال ادا کردن واژهها بودم، پشیمان میشدم در حالی که تو حمله میکردی بی آنکه هیچ رنجی متحول شوی، هیچکس ترحم تو را بر نمیانگیخت نه در آن لحظه و نه بعد از آن، آدمی همیشه در برابر تو بیدفاع میماند. 0 4 Mika 1404/2/7 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 76 "ولی لازم است روی زمین سینه خیز پیش رویم تا آن که محل کوچکی بیابیم، جایی که خورشید گاهی می درخشد و می توان خود را کمی گرم کرد." 0 24 سمیرا 1403/6/14 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 4 0 8
بریدههای کتاب نامه به پدر سیدحسین موسوی 1402/8/9 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 20 نمیدانم چرا همیشه از تو میگریختم و به اتاقم پناه میبردم، در میان کتابهایم. 0 47 سیدحسین موسوی 1402/8/14 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 68 در کتابهایم، تنها کاری که میکردم اعتراض علیه چیزهایی بود که نمیتوانستم روی در روی تو، از آنها شکایت کنم. 0 28 حنا دروی 1404/1/17 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 58 به این ترتیب معنای خانواده را گم نکردم بلکه معنایی که از خانواده در ذهن داشتم، جنبه منفی ویژهای به خود گرفت و به این منجر شد که از درون، از تو کنده شوم. البته کشاکشی که همیشه ناتمام میماند. 0 2 سمیرا 1403/7/28 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 41 همیشه به من سرکوفت میزدی که به واسطه کار تو درآرامش،فراوانی و آسایش زندگی کردهام. مثلا میگفتی: من از سن هفت سالگی با فرقون از این روستا به آن روستا در حرکت بودم و کار میکردم... ما مجبور بودیم همگی در یک اتاق بخوابیم... وقتی سیب زمینی برای خوردن داشتیم احساس خوشبختی میکردیم... در زمستان لباس مناسبی برای پوشیدن نداشتم... لیکن با این همه، آری با این همه، پدرم برای من پدرم بود و ارج و احترام ویژه ای داشت. 0 5 kan@shi 1404/2/27 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 26 نیازی به دلگرمی ندارم.دیگر به چه کارم می آید، آن وقت که می خواستم نداشتم. (⏳🌱💚|🖤🥀⌛) 0 7 kan@shi 1404/2/27 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 14 حتماً در چشم های او (هیچ) بودم. 0 8 حنا دروی 1404/1/12 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 14 همه ی کودکان پشتکار و شهامت طولانی مدت برای دست یافتن به مهربانی را ندارند. 0 46 نِگــ✨ــار 1403/4/16 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 60 به این ترتیب معنای خانواده را گم نکردم بلکه معنایی که از خانواده در ذهن داشتم، جنبۀ منفی ویژهای به خود گرفت و به این منجر شد که از درون، از تو کنده شوم ( البته کشا کشی که همیشه ناتمام میماند ). 1 8 fatemehkiyani 1402/10/16 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 77 آنچه در زندگی تو بی تاثیر است و آسیبی به تو نمیرساند ممکن است به مرگ من منجر شود . 0 19 kan@shi 1404/2/27 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 69 از آن هنگام که شروع به اندیشیدن کرده ام، تصدیقِ هستیِ غیر مادیام، آن قدر رنجهای سهمگینی برایم به بار آورده که دیگر نسبت به باقی رنـــجهای زندگانی بیاعتنا شدم🖤/ لیکن آن حس بیاعتنایی که من داشتم، در هیچکس ندیدم، حسی سرد، کمی پنهانی، فساد ناپذیر، حسی که به طور خشونت آمیزی از خودش راضی بود. در وجــودِ کودکــی که من بودمــ🧸🖤، کودکی که خود به اندازه ی کافی غریبــ بود، آن غرابت سرد، آن بیاعتنایی تا متهم کردن خویش پیش میرفتــ... 0 6 حنا دروی 1404/1/13 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 29 آدمی نمی توانست از تو برای همه ی شگفت زدگی های کودکانه اش توقع هیجان زده شدن داشته باشد چرا که تو در درد ها و رنج های خودت غوطه ور بودی. 0 4 حنا دروی 1404/1/12 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 12 میتوانی خود را بکشی، اما به یک معنا در حال حاضر به انجام این کار مجبور نیستی 0 4 حنا دروی 1404/1/12 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 21 نشان میدهد چیزی غیر عادی در رابطه من و تو وجود دارد، خللی که تو نیز در پدید آوردنش بیآن که مقصر باشی، سهیمی. 0 3 kan@shi 1404/2/27 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 14 ولی در درون کودکی که من بودم، (زیانی به بار نشست.) (🧸🖤) 0 6 سمیرا 1403/6/14 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 17 همیشه تو را دوست داشتهام و اگر مثل باقی پدرها با تو رفتار نکردهام به این خاطر است که نمیتوانم مانند آنان ادا دربیاورم. 0 3 عرفان بساکی 1404/2/26 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 76 0 3 سمیرا 1403/7/28 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 58 0 2 حنا دروی 1404/1/13 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 30 نمیتوانستم به اندازه کافی بر خود تسلط یابم و حرفم را در دهانم نگه دارم. لیکن همین که در حال ادا کردن واژهها بودم، پشیمان میشدم در حالی که تو حمله میکردی بی آنکه هیچ رنجی متحول شوی، هیچکس ترحم تو را بر نمیانگیخت نه در آن لحظه و نه بعد از آن، آدمی همیشه در برابر تو بیدفاع میماند. 0 4 Mika 1404/2/7 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 76 "ولی لازم است روی زمین سینه خیز پیش رویم تا آن که محل کوچکی بیابیم، جایی که خورشید گاهی می درخشد و می توان خود را کمی گرم کرد." 0 24 سمیرا 1403/6/14 نامه به پدر فرانتس کافکا 4.0 32 صفحۀ 4 0 8