بریده کتابهای جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان اسکارلتِ خسته 1403/6/25 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 292 کابلستان،همان تکه گمشده وجود ماست... روحِ کابلستان همان روح مشترک ما، اهالی این گوشه ی خاک بود: آیینِ جوانمردی 0 1 فاطمه زمردی 1403/6/6 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 77 0 2 فاطمه زمردی 1403/6/6 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 100 0 2 فاطمه زمردی 1403/6/6 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 78 0 2 فاطمه زمردی 1403/6/6 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 101 0 2 اسکارلتِ خسته 1403/6/20 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 78 بین ما و قوماندان،فاصله ای است کم از صد و هفتاد سال،فاصله ای که نه پدران من ساخته اند آن را و نه پدران قوماندانِ افغانی.فاصله ای که فقط بر می گردد به حیله بیگانگان. 0 2 فاطمه زمردی 1403/6/6 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 55 مثلِ همهی بارهایی که در گوشه گوشهی این عالم، خارج از ایران، گذرنامه برداشتهام تا فرمِ پذیرشِ هتلی را پر کنم، به خط لاتین مینویسم، رضا... آر... ئی... زی... اِی... یکهو مدیرِ هتل، که بالا سرِ من و مسوولِ پذیرش ایستاده است و در همین مدت دستور داده است تا برای ما چای سبز بیاورند، خودکار را از دستِ من میگیرد. انگلیسی چرا؟! شما به زبانِ خودمان بنویسید... زبانِ دری، خطِ فارسی... خیلی دلنازک نیستم، اما اشک توی چشمهام جمع میشود. اینجا تنها جای عالم، خارجِ ایران است که میتوانی برگِ پذیرشِ هتل را به خط و زبانِ فارسی پر کنی... 0 2 فاٰطمهزهرا 1402/7/24 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 79 اصلِ گرفتاری، فرهنگِ بیگانهستیزی وارداتی ماست که به جای غریبنوازی سنتی ما نشسته است. بیگانهستیزی اگر باید، برمیگردد به بیگانهای که قصدِ چپاولِ سرزمینمان را داشته باشد، نه به همسایهی همخونی که تازه دیوارِ بینِ خانهی ما و او را همان بیگانه کشیده است. 0 7 فاطمه دلاور 1403/2/23 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 141 مهمترین عاملِ پیوندِ ما، زبان است و دین...این هر دو گرفتارِ تهاجمِ بیگانه است. دین البته مدافعانِ شورمندی دارد اما زبان، سوگمندانه، چنین پاسدارانِ شورمندی ندارد. زبانِ فارسی با گسترهی جمعیتی کمِ فارسیزبانان در معرض خطرِ انقراض است؛ به همین صراحت. 0 2 اسکارلتِ خسته 1403/6/21 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 137 جنگِ شما فقط لبِ مرزها بود؛جنگِ ما در خانه هامان هم آتش می زد؛خانه جنگی بود؛امروز نسلِ جوان افغانی،یعنی یک جوان ۳۵ ساله،به جز جنگ هیچ ندیده است...می فهمید یعنی چه؟یعنی او اصل نمیداند آشتی یعنی چه...آرامش یعنی چه... 0 21 مهتاب ابراهیمی 1402/4/15 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 1 جلسه ی باصفایی است. واقعیت آن است که نسل جوان ما ایران را به عوض گشتن، از دریچه ی تنگ و نارسای اخبارِ رسانه ها دیده است. برای همین قاطبه ی اهل سنت را بلافاصله با وهابی های مکه و مدینه اشتباه می گیرد. حال آن که این نوعی غلط اندیشی است. وهابیت یک شاخه ی نو ظهور و شاید پرقدرت اما کم دامنه از اهل سنت است. شافعی ها و حنفی ها، خاصه آن ها که در ایران می زیند، بطونشان بسیار نزدیک است به شیعیان. آن ها نیز مانند ما با سلفی گری مخالف هستند. حنفی ها مثل ما به ظهور حضرت صاحب ایمان دارند و شافعی ها به فرزندان پیام بر ارادتِ قدیم دارند. دیروز با علی در خیابان های زاهدان با پیرمردی کتاب فروش هم صحبت شده بودیم که شافعی بود و برای ظهور امام عصر دعا می کرد و می گفت در این هفتاد سال، سالی بر او نگذشته است که به زیارت فرزند پیام بر، امام رضا (ع) نرفته باشد.... و چه جوابی داریم در یوم یفر المرء من اخیه اگرمان قیاس کنند با آن پیرمرد شافعی؟ 0 4 فاطمه زمردی 1403/6/6 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 79 0 2 زهرا رضائی 1402/8/24 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 34 0 4 فاطمه زمردی 1403/6/6 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 121 0 1 فاٰطمهزهرا 1402/12/15 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 243 سطل آب را که برداشته است، روی زمین میگذارد و به سپر و رادیاتورِ موتر نگاه میکند. جلو میروم، ازش میپرسم که چرا یکهو خشکش زد. با دست رویِ سپر را نشانم میدهد. آرام میگوید: سیر کن! دارند از جانورهایی که چسب شدهاند اینجا، میخورند... زنبورها را میگویم... خدا را خوش نمیآید، آب بریزم به سفرهشان... عجب شاگردی دارد قهوهچی... اگر قرار بود تذکرهالاولیا بنویسم، حتماً این حکایت را میآوردم... 0 14
بریده کتابهای جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان اسکارلتِ خسته 1403/6/25 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 292 کابلستان،همان تکه گمشده وجود ماست... روحِ کابلستان همان روح مشترک ما، اهالی این گوشه ی خاک بود: آیینِ جوانمردی 0 1 فاطمه زمردی 1403/6/6 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 77 0 2 فاطمه زمردی 1403/6/6 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 100 0 2 فاطمه زمردی 1403/6/6 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 78 0 2 فاطمه زمردی 1403/6/6 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 101 0 2 اسکارلتِ خسته 1403/6/20 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 78 بین ما و قوماندان،فاصله ای است کم از صد و هفتاد سال،فاصله ای که نه پدران من ساخته اند آن را و نه پدران قوماندانِ افغانی.فاصله ای که فقط بر می گردد به حیله بیگانگان. 0 2 فاطمه زمردی 1403/6/6 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 55 مثلِ همهی بارهایی که در گوشه گوشهی این عالم، خارج از ایران، گذرنامه برداشتهام تا فرمِ پذیرشِ هتلی را پر کنم، به خط لاتین مینویسم، رضا... آر... ئی... زی... اِی... یکهو مدیرِ هتل، که بالا سرِ من و مسوولِ پذیرش ایستاده است و در همین مدت دستور داده است تا برای ما چای سبز بیاورند، خودکار را از دستِ من میگیرد. انگلیسی چرا؟! شما به زبانِ خودمان بنویسید... زبانِ دری، خطِ فارسی... خیلی دلنازک نیستم، اما اشک توی چشمهام جمع میشود. اینجا تنها جای عالم، خارجِ ایران است که میتوانی برگِ پذیرشِ هتل را به خط و زبانِ فارسی پر کنی... 0 2 فاٰطمهزهرا 1402/7/24 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 79 اصلِ گرفتاری، فرهنگِ بیگانهستیزی وارداتی ماست که به جای غریبنوازی سنتی ما نشسته است. بیگانهستیزی اگر باید، برمیگردد به بیگانهای که قصدِ چپاولِ سرزمینمان را داشته باشد، نه به همسایهی همخونی که تازه دیوارِ بینِ خانهی ما و او را همان بیگانه کشیده است. 0 7 فاطمه دلاور 1403/2/23 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 141 مهمترین عاملِ پیوندِ ما، زبان است و دین...این هر دو گرفتارِ تهاجمِ بیگانه است. دین البته مدافعانِ شورمندی دارد اما زبان، سوگمندانه، چنین پاسدارانِ شورمندی ندارد. زبانِ فارسی با گسترهی جمعیتی کمِ فارسیزبانان در معرض خطرِ انقراض است؛ به همین صراحت. 0 2 اسکارلتِ خسته 1403/6/21 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 137 جنگِ شما فقط لبِ مرزها بود؛جنگِ ما در خانه هامان هم آتش می زد؛خانه جنگی بود؛امروز نسلِ جوان افغانی،یعنی یک جوان ۳۵ ساله،به جز جنگ هیچ ندیده است...می فهمید یعنی چه؟یعنی او اصل نمیداند آشتی یعنی چه...آرامش یعنی چه... 0 21 مهتاب ابراهیمی 1402/4/15 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 1 جلسه ی باصفایی است. واقعیت آن است که نسل جوان ما ایران را به عوض گشتن، از دریچه ی تنگ و نارسای اخبارِ رسانه ها دیده است. برای همین قاطبه ی اهل سنت را بلافاصله با وهابی های مکه و مدینه اشتباه می گیرد. حال آن که این نوعی غلط اندیشی است. وهابیت یک شاخه ی نو ظهور و شاید پرقدرت اما کم دامنه از اهل سنت است. شافعی ها و حنفی ها، خاصه آن ها که در ایران می زیند، بطونشان بسیار نزدیک است به شیعیان. آن ها نیز مانند ما با سلفی گری مخالف هستند. حنفی ها مثل ما به ظهور حضرت صاحب ایمان دارند و شافعی ها به فرزندان پیام بر ارادتِ قدیم دارند. دیروز با علی در خیابان های زاهدان با پیرمردی کتاب فروش هم صحبت شده بودیم که شافعی بود و برای ظهور امام عصر دعا می کرد و می گفت در این هفتاد سال، سالی بر او نگذشته است که به زیارت فرزند پیام بر، امام رضا (ع) نرفته باشد.... و چه جوابی داریم در یوم یفر المرء من اخیه اگرمان قیاس کنند با آن پیرمرد شافعی؟ 0 4 فاطمه زمردی 1403/6/6 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 79 0 2 زهرا رضائی 1402/8/24 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 34 0 4 فاطمه زمردی 1403/6/6 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 121 0 1 فاٰطمهزهرا 1402/12/15 جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی 4.3 74 صفحۀ 243 سطل آب را که برداشته است، روی زمین میگذارد و به سپر و رادیاتورِ موتر نگاه میکند. جلو میروم، ازش میپرسم که چرا یکهو خشکش زد. با دست رویِ سپر را نشانم میدهد. آرام میگوید: سیر کن! دارند از جانورهایی که چسب شدهاند اینجا، میخورند... زنبورها را میگویم... خدا را خوش نمیآید، آب بریزم به سفرهشان... عجب شاگردی دارد قهوهچی... اگر قرار بود تذکرهالاولیا بنویسم، حتماً این حکایت را میآوردم... 0 14