بریدههای کتاب من زنده ام: خاطرات دوران اسارت نبات 1403/10/7 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 252 روی یکی از کاشی ها نوشته بود: «تابوت مرا جای بلندی بگذارید تا باد برد سوی وطن بوی تنم را» 0 5 MJ 1403/9/1 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 134 0 1 MJ 1403/9/1 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 6 0 1 یاسرازقی^^ 1403/7/26 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 6 به مقصد نگاه کن، آرزوها قشنگ نیستند، فاصلهی رسیدن به آرزوهاست که قشنگ است. 0 4 شیما آرائیان 1402/8/9 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 71 0 2 نبات 1403/10/7 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 283 زندگی هیچ چیز جز جهاد کردن برای عقیده نیست! 0 9 🩷🤍🩷 1403/6/27 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 6 آرزوها قشنگ نیستند، این فاصله رسیدن به آرزوهاست که قشنگ است. 0 0 MJ 1403/9/1 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 234 0 1 مبینا 1403/8/17 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 104 0 12 fatemeh🇮🇷 1402/9/30 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 58 تفاوت ها لزوماً باعث جدایی نیستند و گاهی باعث رشد می شوند. 0 4 فاطمه 1403/12/17 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 505 به خودم قول دادم هیچ وقت درد و رنج خود و لحظه های طاقت فرسای خانواده بزرگ اسیران درد کشیده را فراموش نکنم. اگر فراموش کنیم دچار غفلت میشویم دوباره هم گزیده میشویم تاریخ کشورمان مملو از خاطراتی است که یک نسل به فراموشی سپرده و تاوان این فراموشی را نسل دیگری پرداخته است. 0 0 نبات 1403/10/3 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 91 بهای بیدار شدنمان چه سنگین بود! آنقدر سخت و بد از خواب پریده بودیم که دیگر هیچ قدرتی نمیتوانست ما را خواب کند یا چشمهایمان را ببندد... 0 3 زهرا محسنی 1403/9/1 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 234 0 0 اُمِّ عَلی 1403/5/18 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 295 زندگی هیچ چیز جز جهاد کردن برای عقیده نیست... 0 7 زهرا محسنی 1403/9/3 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 400 0 0 نبات 1403/10/7 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 271 وقتی ترتیب حروف الفبا را یاد گرفتند شروع کردند به ضربه زدن: «زن با یک دست گهواره را و با دست دیگر دنیا را تکان میدهد» 0 1 نون.کاف 1403/8/26 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 379 ؛ ماه محرم با همه دلتنگیهایش از راه رسید. از روزی که تو رفته بودی، به دنبال جایی میگشتیم که اندکی از درد فراق تو را در آنجا به زمین بگذاریم. به دنبال روزی بودیم که از روز گم شدن تو سختتر باشد و ایام عاشورا آن روز و آن زمان بود. 0 10 مبینا 1403/8/13 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 86 0 6 MJ 1403/9/1 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 33 0 1 یاسرازقی^^ 1403/7/26 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 7 اما دخترم! درد عصارهٔ رشد و تعالی آدمی است. ارزش هر انسانی به میزان رنجی است که از آنی دنیا میبرد. «الدنیا سجن المومن». 0 2
بریدههای کتاب من زنده ام: خاطرات دوران اسارت نبات 1403/10/7 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 252 روی یکی از کاشی ها نوشته بود: «تابوت مرا جای بلندی بگذارید تا باد برد سوی وطن بوی تنم را» 0 5 MJ 1403/9/1 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 134 0 1 MJ 1403/9/1 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 6 0 1 یاسرازقی^^ 1403/7/26 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 6 به مقصد نگاه کن، آرزوها قشنگ نیستند، فاصلهی رسیدن به آرزوهاست که قشنگ است. 0 4 شیما آرائیان 1402/8/9 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 71 0 2 نبات 1403/10/7 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 283 زندگی هیچ چیز جز جهاد کردن برای عقیده نیست! 0 9 🩷🤍🩷 1403/6/27 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 6 آرزوها قشنگ نیستند، این فاصله رسیدن به آرزوهاست که قشنگ است. 0 0 MJ 1403/9/1 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 234 0 1 مبینا 1403/8/17 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 104 0 12 fatemeh🇮🇷 1402/9/30 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 58 تفاوت ها لزوماً باعث جدایی نیستند و گاهی باعث رشد می شوند. 0 4 فاطمه 1403/12/17 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 505 به خودم قول دادم هیچ وقت درد و رنج خود و لحظه های طاقت فرسای خانواده بزرگ اسیران درد کشیده را فراموش نکنم. اگر فراموش کنیم دچار غفلت میشویم دوباره هم گزیده میشویم تاریخ کشورمان مملو از خاطراتی است که یک نسل به فراموشی سپرده و تاوان این فراموشی را نسل دیگری پرداخته است. 0 0 نبات 1403/10/3 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 91 بهای بیدار شدنمان چه سنگین بود! آنقدر سخت و بد از خواب پریده بودیم که دیگر هیچ قدرتی نمیتوانست ما را خواب کند یا چشمهایمان را ببندد... 0 3 زهرا محسنی 1403/9/1 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 234 0 0 اُمِّ عَلی 1403/5/18 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 295 زندگی هیچ چیز جز جهاد کردن برای عقیده نیست... 0 7 زهرا محسنی 1403/9/3 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 400 0 0 نبات 1403/10/7 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 271 وقتی ترتیب حروف الفبا را یاد گرفتند شروع کردند به ضربه زدن: «زن با یک دست گهواره را و با دست دیگر دنیا را تکان میدهد» 0 1 نون.کاف 1403/8/26 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 379 ؛ ماه محرم با همه دلتنگیهایش از راه رسید. از روزی که تو رفته بودی، به دنبال جایی میگشتیم که اندکی از درد فراق تو را در آنجا به زمین بگذاریم. به دنبال روزی بودیم که از روز گم شدن تو سختتر باشد و ایام عاشورا آن روز و آن زمان بود. 0 10 مبینا 1403/8/13 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 86 0 6 MJ 1403/9/1 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 33 0 1 یاسرازقی^^ 1403/7/26 من زنده ام: خاطرات دوران اسارت معصومه آباد 4.5 136 صفحۀ 7 اما دخترم! درد عصارهٔ رشد و تعالی آدمی است. ارزش هر انسانی به میزان رنجی است که از آنی دنیا میبرد. «الدنیا سجن المومن». 0 2