بریدههای کتاب عین عاشقی خانم کاف🌻 1403/4/27 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 74 دیگر کسانی هم هستند که هرگز از ما نمی روند. آن کمیاب ها،آن دیرمان ها،آن خوش طعم ها،آنها که لهجه شان به آدم سرایت میکند. آنها که گم شده اند،فراموش شده اند در زمان،که نه نام ازشان مانده و نه نشان. اما به جان نشسته اند،بی هوا، که یک کشیدگیِ الف،یک دست بردنِ ناگهانی در مو،یک به گوشه ای خیره ماندنِ کوتاه،یک جور آه را در تو به یادگار گذاشته اند. که شینِ تو را شبیه شین خودشان کرده اند و رفته اند. 0 0 خانم کاف🌻 1403/4/24 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 37 و تو گویی عشق هم چنین است. امانتی است که فقط آدمیزاد به دوش کشیدنش را میپذیرد، و فقط یک لحظه برای قبولش فرصت دارد. 0 0 gharneshin 1404/4/4 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 27 عاشقی، رفتن راه است؛ جسارت روبهرو شدن با صدها انتخاب. رنجی که به تحملش میارزد، کشیدنِ دردِ زخمهایی است که بر پایمان مینشیند، وقتی قدم در نامطمئنها میگذاریم؛ بی فکرِ شاید، بی مخدرِ امید. عاشقی، رها کردن طنابی است که دو سرش به هیچ بند است. 0 3 خانم کاف🌻 1403/5/16 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 95 آدمیزاد باید اندازه ی آدمش باشد،نه کم نه زیاد. 0 0 خانم کاف🌻 1403/4/27 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 78 شکلک توی گوشی،جای خنده و گریه و بوسه و عشق و دلتنگی را نمی گیرد. شکلک توی گوشی فقط یک شکلک است. این زَردَنبوی خندان با چشم چشم و دو ابرویش ظریف تر و نحیف تر از آن است که بار احساسات یک رابطه را به دوش بکشد. شکلک توی گوشی فقط یک بچه ی کوچک است که یادش داده اند بخندد و گریه کند و بوس بفرستد،نه که حجم دلتنگی های چندماهه ی دو تا آدم بزرگ را از دو سر دنیا توی دلش جا بدهد و به همدیگر برساند. موبایل و برنامه هایش،واقعیت غربت را پشت توهم حضور پنهان میکند فقط. 0 0 gharneshin 1404/4/4 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 24 آنقدری که عاشقانِ تاریخ در آتش احتمال به خاکستر نشستهاند، از هیچچیز دیگر نسوختهاند. احتمال، یعنی که تو نه صفرِ انفصالی، نه یکِ اتصال. نه واماندهای از راه، نه رسیدهای به مقصد. نه مومنی به وصال، نه کافری به جدایی. احتمال یعنی امیدِ شدن. و امید، همان است که جان آدمیزاد را رنجور میکند، روان را درهممیشکند، سالها را از پی هم میگذارند، موی را سپید میگرداند و چشمهی اشتیاق را میخشکاند. 0 6 خانم کاف🌻 1403/5/24 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 133 یک بار هم که نه،صدبار باید بگوییم که یادمان نرود؛ ما و رابطه هامان محتاجیم به توسل ویژه و خالصانه به جناب پاساژ،به وقفه،به رفتن،مخصوصا آنها که جدی تر میشوند. مخصوصا تر وقتی که طول می کشند. حالا شما فرض کن رفاقت یا شراکت یا هم خانگی یا عاشقانگی یا زناشویی. 0 0 خانم کاف🌻 1403/4/27 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 76 دل است دیگر؛می خواهد. عکسی می بیند،چیزی می خواند،صدایی می شنود آن طرف دنیا، و می خواهدش. کدام کار دل را می شود کاری اش کرد که این یکی را بشود؟! 0 0 خانم کاف🌻 1403/5/27 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 146 زندگی یادم داد که یک وقت هایی تنها راه بازگشت این است که با سر تا ته قهقرا بروی،با شدت و سرعت، و محکم کوبیده شوی به دیوار: دنگ! تا برگردی-بتوانی که برگردی-به زندگی. 0 1 خانم کاف🌻 1403/4/24 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 35 یک لحظه،یک نگاه،یک کلمه،یک صدا،یک حرکت،یک تصمیم؛ عشق فقط همین قدر به ما زمان می دهد برای اینکه بپذیریمش. به اندازه ی گفتن یک "آری" در جوابش، تقبل تمامِ رنجی که با خودش خواهد آورد، باری که روی دوشمان خواهد گذاشت،و کاری که با قلبمان خواهد کرد. 0 0 خانم کاف🌻 1403/4/25 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 46 لطفا چیزی جز جان نخواهد. چون ما آدم هایی هستیم که پای معشوق،چیزی کمتر از جان نمی دهیم. 0 0 خانم کاف🌻 1403/5/27 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 145 آن نفسِ آخری که فرو می رود و دیگر بر نمی آید،راحت ترین بخش مردن است،برای کسی که <<با هر نفس،هزار باربه سوی مرگ دویده>>است. 0 1 خانم کاف🌻 1403/4/25 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 46 ادعا،گردنِ عاشقی را شکسته است. 0 0 خانم کاف🌻 1403/5/27 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 145 آدمی که دل کندن بلد نیست،باید جان کندن را یاد بگیرد،خوب هم یاد بگیرد. 0 1 gharneshin 1404/4/1 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 15 اساس خویشتن، فکر نیست، بلکه رنج است، و رنج، بنیادیترینِ احساسهاست. وقتی پای رنج کشیدن در میان باشد، حتی یک گربه هم نمیتواند دربارهی وجود یگانه و تبدیلناپذیر خود تردید کند. در رنج و درد شدید است که جهان محو میشود و هریک از ما با خویشتن خویش تنها میشویم. 0 4 خانم کاف🌻 1403/4/25 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 48 عاشقانه ها همیشه که با زخم جفا و خیانت سرنگون نمی شوند؛بیشترشان آب نمی خورند. همان دوستت دارم های هر روزه،همان نگاه ها و ملاحت ها، همان ها پایشان ریخته نمی شود که می میرند. کم کم،آرام. 0 0 خانم کاف🌻 1403/5/16 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 94 از من اگر بپرسید،می گویم رابطه اگر اندازه داشته باشد، و آدم هایش اگر اندازه نگه دار باشند،بادوام تر است. 0 0 خانم کاف🌻 1403/5/24 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 123 آنچه معشوق را در کنار ما نگاه می دارد،دوست داشتن است. باید دوست داشت؛ بی وقفه و بی شائبه دوست داشت. باید بی قید و شرط،دوست داشت. دوست داشتن فروتنانه و فراتنانه؛همین و همین. 0 1 خانم کاف🌻 1403/4/22 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 30 0 1 gharneshin 1404/4/1 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 15 جملهی ((من فکر میکنم، پس هستم)) حرف اندیشمندی است که دنداندرد را دست کم گرفتهاست! به جایش ((من احساس میکنم، پس هستم)) حقیقتی است بسیار معتبرتر؛ چون دربارهی هر موجود زنده صدق میکند. 0 18
بریدههای کتاب عین عاشقی خانم کاف🌻 1403/4/27 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 74 دیگر کسانی هم هستند که هرگز از ما نمی روند. آن کمیاب ها،آن دیرمان ها،آن خوش طعم ها،آنها که لهجه شان به آدم سرایت میکند. آنها که گم شده اند،فراموش شده اند در زمان،که نه نام ازشان مانده و نه نشان. اما به جان نشسته اند،بی هوا، که یک کشیدگیِ الف،یک دست بردنِ ناگهانی در مو،یک به گوشه ای خیره ماندنِ کوتاه،یک جور آه را در تو به یادگار گذاشته اند. که شینِ تو را شبیه شین خودشان کرده اند و رفته اند. 0 0 خانم کاف🌻 1403/4/24 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 37 و تو گویی عشق هم چنین است. امانتی است که فقط آدمیزاد به دوش کشیدنش را میپذیرد، و فقط یک لحظه برای قبولش فرصت دارد. 0 0 gharneshin 1404/4/4 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 27 عاشقی، رفتن راه است؛ جسارت روبهرو شدن با صدها انتخاب. رنجی که به تحملش میارزد، کشیدنِ دردِ زخمهایی است که بر پایمان مینشیند، وقتی قدم در نامطمئنها میگذاریم؛ بی فکرِ شاید، بی مخدرِ امید. عاشقی، رها کردن طنابی است که دو سرش به هیچ بند است. 0 3 خانم کاف🌻 1403/5/16 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 95 آدمیزاد باید اندازه ی آدمش باشد،نه کم نه زیاد. 0 0 خانم کاف🌻 1403/4/27 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 78 شکلک توی گوشی،جای خنده و گریه و بوسه و عشق و دلتنگی را نمی گیرد. شکلک توی گوشی فقط یک شکلک است. این زَردَنبوی خندان با چشم چشم و دو ابرویش ظریف تر و نحیف تر از آن است که بار احساسات یک رابطه را به دوش بکشد. شکلک توی گوشی فقط یک بچه ی کوچک است که یادش داده اند بخندد و گریه کند و بوس بفرستد،نه که حجم دلتنگی های چندماهه ی دو تا آدم بزرگ را از دو سر دنیا توی دلش جا بدهد و به همدیگر برساند. موبایل و برنامه هایش،واقعیت غربت را پشت توهم حضور پنهان میکند فقط. 0 0 gharneshin 1404/4/4 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 24 آنقدری که عاشقانِ تاریخ در آتش احتمال به خاکستر نشستهاند، از هیچچیز دیگر نسوختهاند. احتمال، یعنی که تو نه صفرِ انفصالی، نه یکِ اتصال. نه واماندهای از راه، نه رسیدهای به مقصد. نه مومنی به وصال، نه کافری به جدایی. احتمال یعنی امیدِ شدن. و امید، همان است که جان آدمیزاد را رنجور میکند، روان را درهممیشکند، سالها را از پی هم میگذارند، موی را سپید میگرداند و چشمهی اشتیاق را میخشکاند. 0 6 خانم کاف🌻 1403/5/24 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 133 یک بار هم که نه،صدبار باید بگوییم که یادمان نرود؛ ما و رابطه هامان محتاجیم به توسل ویژه و خالصانه به جناب پاساژ،به وقفه،به رفتن،مخصوصا آنها که جدی تر میشوند. مخصوصا تر وقتی که طول می کشند. حالا شما فرض کن رفاقت یا شراکت یا هم خانگی یا عاشقانگی یا زناشویی. 0 0 خانم کاف🌻 1403/4/27 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 76 دل است دیگر؛می خواهد. عکسی می بیند،چیزی می خواند،صدایی می شنود آن طرف دنیا، و می خواهدش. کدام کار دل را می شود کاری اش کرد که این یکی را بشود؟! 0 0 خانم کاف🌻 1403/5/27 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 146 زندگی یادم داد که یک وقت هایی تنها راه بازگشت این است که با سر تا ته قهقرا بروی،با شدت و سرعت، و محکم کوبیده شوی به دیوار: دنگ! تا برگردی-بتوانی که برگردی-به زندگی. 0 1 خانم کاف🌻 1403/4/24 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 35 یک لحظه،یک نگاه،یک کلمه،یک صدا،یک حرکت،یک تصمیم؛ عشق فقط همین قدر به ما زمان می دهد برای اینکه بپذیریمش. به اندازه ی گفتن یک "آری" در جوابش، تقبل تمامِ رنجی که با خودش خواهد آورد، باری که روی دوشمان خواهد گذاشت،و کاری که با قلبمان خواهد کرد. 0 0 خانم کاف🌻 1403/4/25 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 46 لطفا چیزی جز جان نخواهد. چون ما آدم هایی هستیم که پای معشوق،چیزی کمتر از جان نمی دهیم. 0 0 خانم کاف🌻 1403/5/27 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 145 آن نفسِ آخری که فرو می رود و دیگر بر نمی آید،راحت ترین بخش مردن است،برای کسی که <<با هر نفس،هزار باربه سوی مرگ دویده>>است. 0 1 خانم کاف🌻 1403/4/25 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 46 ادعا،گردنِ عاشقی را شکسته است. 0 0 خانم کاف🌻 1403/5/27 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 145 آدمی که دل کندن بلد نیست،باید جان کندن را یاد بگیرد،خوب هم یاد بگیرد. 0 1 gharneshin 1404/4/1 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 15 اساس خویشتن، فکر نیست، بلکه رنج است، و رنج، بنیادیترینِ احساسهاست. وقتی پای رنج کشیدن در میان باشد، حتی یک گربه هم نمیتواند دربارهی وجود یگانه و تبدیلناپذیر خود تردید کند. در رنج و درد شدید است که جهان محو میشود و هریک از ما با خویشتن خویش تنها میشویم. 0 4 خانم کاف🌻 1403/4/25 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 48 عاشقانه ها همیشه که با زخم جفا و خیانت سرنگون نمی شوند؛بیشترشان آب نمی خورند. همان دوستت دارم های هر روزه،همان نگاه ها و ملاحت ها، همان ها پایشان ریخته نمی شود که می میرند. کم کم،آرام. 0 0 خانم کاف🌻 1403/5/16 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 94 از من اگر بپرسید،می گویم رابطه اگر اندازه داشته باشد، و آدم هایش اگر اندازه نگه دار باشند،بادوام تر است. 0 0 خانم کاف🌻 1403/5/24 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 123 آنچه معشوق را در کنار ما نگاه می دارد،دوست داشتن است. باید دوست داشت؛ بی وقفه و بی شائبه دوست داشت. باید بی قید و شرط،دوست داشت. دوست داشتن فروتنانه و فراتنانه؛همین و همین. 0 1 خانم کاف🌻 1403/4/22 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 30 0 1 gharneshin 1404/4/1 عین عاشقی حسین وحدانی 4.3 14 صفحۀ 15 جملهی ((من فکر میکنم، پس هستم)) حرف اندیشمندی است که دنداندرد را دست کم گرفتهاست! به جایش ((من احساس میکنم، پس هستم)) حقیقتی است بسیار معتبرتر؛ چون دربارهی هر موجود زنده صدق میکند. 0 18