بریده‌های کتاب قصه های همیشگی؛ طلسم آرزو

مردم همیشه چیزی رو که دوست دارن به جای حقیقت میپذیرن. نفرت، تهمت و ترس اسون تر از درک و فهمه. هیچکس دنبال حقیقت نیست، همه میخوان فقط خودشونو سرگرم کنن

هردو میدانستند،هر اتفاقی که بیوفتد،همدیگر را تنها نخواهند گذاشت.

شجاع باشید بچه ها.شجاعت تنها چیزیه که هیچ‌کس نمی‌تونه ازتون بگیره.

کاش فرشته مهربون یه خط تلفن اضطراری داشت.

این پری به جز ما کسی رو توی این دنیا نداره."ما هم آدمای خوبی هستیم و کمکش میکنیم."

در آن موقعیت خانم بیلی احساس می‌کرد بدترین مادر دنیاست. درک و شعور بچه‌ها حالش را بدتر کرد. ترجیح می‌داد آنها از کوره دربروند، عصبانی شوند یا احساسات مناسب سنشان از خود نشان دهند. تجربه حس ناامیدی هنوز برایشان خیلی زود بود.

وقتی پای قضاوت کردن و حکم صادر کردن برای دیگران در میون باشه، مردم حسابی ذوق و سلیقه به خرج میدن.

هرکاری که بکنی، نمی تونی همه رو از خودت راضی نگه داری. این سخت ترین درسیه که باید یاد گرفت.

تو زندگیم یاد گرفتم اگه آدم چیزایی رو که دوست نداره بپذیره کمتر احساس بدبختی می کنه

چی می‌شد اگه قصه‌ها حقیقت داشتن! ی نفر چوب جادوییش رو تکون می‌داد و همه چیز به حالت اولش برمی‌گشت؟!! 🥲🥹🫶🏼🥹🥲