بریدههای کتاب چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ تاتا 1402/10/11 چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ جنت وینترسن 4.6 5 صفحۀ 200 احساس میکردم خانهای جنزدهام. نمیدانستم چه زمانی آن موجود نامرئی از راه میرسد. شبیه ضربهای محکم بود؛ نوعی درد که توی قفسهٔ سینه یا دلم میپیچد. به جانم که میافتاد، از شدت فشارش میزدم زیر گریه. 0 2 تاتا 1402/10/11 چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ جنت وینترسن 4.6 5 صفحۀ 201 اگر شعر حکم طناب را داشت، پس کتابها حکم قایق را داشتند. در متزلزلترین شرایط بهکمک کتابها تعادلم را بهدست آورده بودم. کتابها در جزرومدهای احساسیام، که لهولورده و مثل موش آبکشیده شده بودم، همچون قایقی نجاتم داده بودند. جزرومدهای احساسی. دلم نمیخواست هیچ احساسی داشته باشم. 0 16 maedeh rahmdel 6 روز پیش چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ جنت وینترسن 4.6 5 صفحۀ 22 حقیقت برای همه خیلی پیچیده است. برای یک نویسنده،آنچه نمی نویسد به اندازه آنچه می نویسد حرف برای گفتن داره.در ورای صفحات کتاب چه چیزی نهفته ؟ عکاس سوژه اش را به تصویر می کشد؛ نویسنده ها دنیایشان را. 0 0 maedeh rahmdel 6 روز پیش چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ جنت وینترسن 4.6 5 صفحۀ 22 وقتی می نویسیم پابه پای داستانمان ناگفته هایمان را هم بازگو می کنیم . واژه ها بخشی از سکوتی است که این گونه ابراز می شود. 0 0 maedeh rahmdel 6 روز پیش چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ جنت وینترسن 4.6 5 صفحۀ 55 همیشه خیال می کنی آنچه به کمکش می توانی همه چیز را تغییر دهی_همان معجزه_ جای دیگریست، ولی اغلب جلوی چشمت است . گاهی راه حل خودت هستی؛ توی وجودت است . 0 5 maedeh rahmdel 6 روز پیش چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ جنت وینترسن 4.6 5 صفحۀ 23 به ادبیات داستانی و قدرت قصه ها باور دارم چون راهی است برای حرف زدن از زبان دیگران، ساکت نمی مانیم. همه ما، دچار ضربه روحی شدید که شده باشیم، تردید می کنیم, به تته پته می افتیم؛ حین حرف زدن مدام مکث می کنیم. حرفمان تو گلویمان گیر می کند . اما به کمک کلام دیگران می توانیم دوباره حرف بزنیم. می توانیم به شعر پناه ببریم . می توانیم کتابی باز کنیم. یک نفر آنجاست که غرق واژه ها شده و هوایمان را دارد . 0 0 maedeh rahmdel 6 روز پیش چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ جنت وینترسن 4.6 5 صفحۀ 59 آن روز ها خشمم چنان شدید بود که فضای هر خانه ای را پرمی کرد . چنان درمانده بودم که احساس بندانگشتی را داشتم که باید زیر صندلی پنهان می شد تا لگد نشود. 0 6
بریدههای کتاب چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ تاتا 1402/10/11 چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ جنت وینترسن 4.6 5 صفحۀ 200 احساس میکردم خانهای جنزدهام. نمیدانستم چه زمانی آن موجود نامرئی از راه میرسد. شبیه ضربهای محکم بود؛ نوعی درد که توی قفسهٔ سینه یا دلم میپیچد. به جانم که میافتاد، از شدت فشارش میزدم زیر گریه. 0 2 تاتا 1402/10/11 چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ جنت وینترسن 4.6 5 صفحۀ 201 اگر شعر حکم طناب را داشت، پس کتابها حکم قایق را داشتند. در متزلزلترین شرایط بهکمک کتابها تعادلم را بهدست آورده بودم. کتابها در جزرومدهای احساسیام، که لهولورده و مثل موش آبکشیده شده بودم، همچون قایقی نجاتم داده بودند. جزرومدهای احساسی. دلم نمیخواست هیچ احساسی داشته باشم. 0 16 maedeh rahmdel 6 روز پیش چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ جنت وینترسن 4.6 5 صفحۀ 22 حقیقت برای همه خیلی پیچیده است. برای یک نویسنده،آنچه نمی نویسد به اندازه آنچه می نویسد حرف برای گفتن داره.در ورای صفحات کتاب چه چیزی نهفته ؟ عکاس سوژه اش را به تصویر می کشد؛ نویسنده ها دنیایشان را. 0 0 maedeh rahmdel 6 روز پیش چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ جنت وینترسن 4.6 5 صفحۀ 22 وقتی می نویسیم پابه پای داستانمان ناگفته هایمان را هم بازگو می کنیم . واژه ها بخشی از سکوتی است که این گونه ابراز می شود. 0 0 maedeh rahmdel 6 روز پیش چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ جنت وینترسن 4.6 5 صفحۀ 55 همیشه خیال می کنی آنچه به کمکش می توانی همه چیز را تغییر دهی_همان معجزه_ جای دیگریست، ولی اغلب جلوی چشمت است . گاهی راه حل خودت هستی؛ توی وجودت است . 0 5 maedeh rahmdel 6 روز پیش چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ جنت وینترسن 4.6 5 صفحۀ 23 به ادبیات داستانی و قدرت قصه ها باور دارم چون راهی است برای حرف زدن از زبان دیگران، ساکت نمی مانیم. همه ما، دچار ضربه روحی شدید که شده باشیم، تردید می کنیم, به تته پته می افتیم؛ حین حرف زدن مدام مکث می کنیم. حرفمان تو گلویمان گیر می کند . اما به کمک کلام دیگران می توانیم دوباره حرف بزنیم. می توانیم به شعر پناه ببریم . می توانیم کتابی باز کنیم. یک نفر آنجاست که غرق واژه ها شده و هوایمان را دارد . 0 0 maedeh rahmdel 6 روز پیش چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ جنت وینترسن 4.6 5 صفحۀ 59 آن روز ها خشمم چنان شدید بود که فضای هر خانه ای را پرمی کرد . چنان درمانده بودم که احساس بندانگشتی را داشتم که باید زیر صندلی پنهان می شد تا لگد نشود. 0 6