بریدههای کتاب زیر سقف دنیا: جستارهایی درباره ی شهرها و آدم ها ملیکا سنجری 1403/7/2 زیر سقف دنیا: جستارهایی درباره ی شهرها و آدم ها محمد طلوعی 3.5 21 صفحۀ 19 هیچ وقت با پدرها عکس نمیگرفتیم. تولد هر کدام از بچهها که میرفتیم فقط مادرها میآمدند. هیچ وقت از پدرها حرفی نمیزدند، هیچ وقت در مدرسه نمیگفتند به پدرتان بگویید بیاید مدرسه. خانهها هم خانهی مادرهایمان بود. ما برمیگشتیم خانه پیش مادرمان، در خانههای دیگر هم همیشه همین بود. خانهها را پدرم میخرید و چیزهای تویش را، اما خانهها خانهی مادرم بود، چون پدرم نمیتوانست هیچ چیزی را در زندگی نگه دارد، حتی یک خانه را که میشد در آن جشن تولد گرفت. 0 4 ملیکا سنجری 1403/7/3 زیر سقف دنیا: جستارهایی درباره ی شهرها و آدم ها محمد طلوعی 3.5 21 صفحۀ 121 گفت «عشق توی این مملکت عاقبت نداره. همیشه تهش خونه، خون.» گفتم «تو ایران هم همینه. فکر کنم بقیهی دنیا هم همین باشه.» دختر نگاهم کرد. نگاهش میگفت تو نمیفهمی، تو هیچچیز از زندگی ما نمیفهمی. گفتم «من هم خاورمیانهایام. همین جا بزرگ شدهم.» 0 1 ملیکا سنجری 1403/7/2 زیر سقف دنیا: جستارهایی درباره ی شهرها و آدم ها محمد طلوعی 3.5 21 صفحۀ 44 قلمرو من در تهران کوچههایی است که میشد به دری از درهایشان کلید بیندازم و باز کنم، درختهایی که در کوچه بودند، آن قدمهای سرگردان در خیابانها که آخرش باید به خانه میرسیدند. 0 16 علیرضا شایق 1402/5/18 زیر سقف دنیا: جستارهایی درباره ی شهرها و آدم ها محمد طلوعی 3.5 21 صفحۀ 1 0 15 ملیکا سنجری 1403/7/2 زیر سقف دنیا: جستارهایی درباره ی شهرها و آدم ها محمد طلوعی 3.5 21 صفحۀ 50 من میرفتم دانشگاه، چون این تنها چیزی بود که میتوانست در تهران نگهم دارد: ماندن در تهران با اعمال شاقه. 0 1 فاطمه 1403/8/25 زیر سقف دنیا: جستارهایی درباره ی شهرها و آدم ها محمد طلوعی 3.5 21 صفحۀ 52 برای من استانبول نشستن در ساحل أسکودار است و هیچ کاری نکردن، نوشیدن چای و نگاه کردن به آدمهایی که شیردارچین میخورند و تخته بازی میکنند قره غازها که نزدیک آب پرواز میکنند و کشتیها که برای سلام یا خداحافظی بوق میزنند. هیچ کاری نکردن برای من استانبول است 0 25 فاطمه ارجمند 1403/10/8 زیر سقف دنیا: جستارهایی درباره ی شهرها و آدم ها محمد طلوعی 3.5 21 صفحۀ 1 آنجا که آشپزی کرده باشم مال من است: کسی که جایی آشپزی میکند، باید رفته باشد بازار مصالح خریده باشد ، با زنهای محل احوالپرسی کرده باشد، سر قیمت چیزها چانه زده باشد. این چیزها انگار به آدم اهلیت میدهد، شهر را در ید آدم در میآورد. 0 0
بریدههای کتاب زیر سقف دنیا: جستارهایی درباره ی شهرها و آدم ها ملیکا سنجری 1403/7/2 زیر سقف دنیا: جستارهایی درباره ی شهرها و آدم ها محمد طلوعی 3.5 21 صفحۀ 19 هیچ وقت با پدرها عکس نمیگرفتیم. تولد هر کدام از بچهها که میرفتیم فقط مادرها میآمدند. هیچ وقت از پدرها حرفی نمیزدند، هیچ وقت در مدرسه نمیگفتند به پدرتان بگویید بیاید مدرسه. خانهها هم خانهی مادرهایمان بود. ما برمیگشتیم خانه پیش مادرمان، در خانههای دیگر هم همیشه همین بود. خانهها را پدرم میخرید و چیزهای تویش را، اما خانهها خانهی مادرم بود، چون پدرم نمیتوانست هیچ چیزی را در زندگی نگه دارد، حتی یک خانه را که میشد در آن جشن تولد گرفت. 0 4 ملیکا سنجری 1403/7/3 زیر سقف دنیا: جستارهایی درباره ی شهرها و آدم ها محمد طلوعی 3.5 21 صفحۀ 121 گفت «عشق توی این مملکت عاقبت نداره. همیشه تهش خونه، خون.» گفتم «تو ایران هم همینه. فکر کنم بقیهی دنیا هم همین باشه.» دختر نگاهم کرد. نگاهش میگفت تو نمیفهمی، تو هیچچیز از زندگی ما نمیفهمی. گفتم «من هم خاورمیانهایام. همین جا بزرگ شدهم.» 0 1 ملیکا سنجری 1403/7/2 زیر سقف دنیا: جستارهایی درباره ی شهرها و آدم ها محمد طلوعی 3.5 21 صفحۀ 44 قلمرو من در تهران کوچههایی است که میشد به دری از درهایشان کلید بیندازم و باز کنم، درختهایی که در کوچه بودند، آن قدمهای سرگردان در خیابانها که آخرش باید به خانه میرسیدند. 0 16 علیرضا شایق 1402/5/18 زیر سقف دنیا: جستارهایی درباره ی شهرها و آدم ها محمد طلوعی 3.5 21 صفحۀ 1 0 15 ملیکا سنجری 1403/7/2 زیر سقف دنیا: جستارهایی درباره ی شهرها و آدم ها محمد طلوعی 3.5 21 صفحۀ 50 من میرفتم دانشگاه، چون این تنها چیزی بود که میتوانست در تهران نگهم دارد: ماندن در تهران با اعمال شاقه. 0 1 فاطمه 1403/8/25 زیر سقف دنیا: جستارهایی درباره ی شهرها و آدم ها محمد طلوعی 3.5 21 صفحۀ 52 برای من استانبول نشستن در ساحل أسکودار است و هیچ کاری نکردن، نوشیدن چای و نگاه کردن به آدمهایی که شیردارچین میخورند و تخته بازی میکنند قره غازها که نزدیک آب پرواز میکنند و کشتیها که برای سلام یا خداحافظی بوق میزنند. هیچ کاری نکردن برای من استانبول است 0 25 فاطمه ارجمند 1403/10/8 زیر سقف دنیا: جستارهایی درباره ی شهرها و آدم ها محمد طلوعی 3.5 21 صفحۀ 1 آنجا که آشپزی کرده باشم مال من است: کسی که جایی آشپزی میکند، باید رفته باشد بازار مصالح خریده باشد ، با زنهای محل احوالپرسی کرده باشد، سر قیمت چیزها چانه زده باشد. این چیزها انگار به آدم اهلیت میدهد، شهر را در ید آدم در میآورد. 0 0