بریده کتابهای پیامبر و دیوانه سیده سارا حسینی 1403/4/14 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 41 مِهر چیزی نمیدهد مگر خود را، و چیزی نمیگیرد مگر از خود. 0 4 گلناز پارسیکیا 1402/3/20 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 62 زنی گفت با ما از شادی و اندوه سخن بگو و او پاسخ داد: شادیِ شما همان اندوهِ بینقاب شماست. چاهی که خندههای شما از آن بر میآید، چه بسیار که با اشکهای شما پر میشود. و آیا جز این چه میتواند بود؟ 0 17 پروانه 🦋 1402/11/20 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 1 آنگاه پس از هزاران سال از كوهِ مقدس بالا رفتم و باز با خدا گفتم«آفريدگارار، من آفريدة توام. تو مرا از گِل ساختي و من همهچيزم را از تو دارم.» اما خدا پاسخي نداد ومانندِ هزار بالِ تيز پرواز گذشت. آنگاه پس از هزاران سال از كوهِ مقدس بالا رفتم و با خدا گفتم« اي پدر، من فرزندِ توام. تو با رحمت و محبت مرا به دنيا آوردي. و من با محبت و عبادت ملكوتِ تو را به ارث ميبرم.» اما خدا پاسخي نداد ومانند ِ مهي كه تپههاي دوردست را ميپوشاند گذشت. آنگاه پس از هزاران سال از كوهِ مقدس بالا رفتم و با خدا گفتم« خداي من. اي آرمان و سرانجامِ من، من ديروزِ توام و تو فرداي مني. من ريشةتوام در خاك و تو كلالة مني در آسمان، و ما با هم در برابرِ خورشيد ميباليم.» آنگاه خدا بر من خميد و در گوشم سخنانِ شيريني به نجوا گفت، و مانندِ دريايي كه جويباري را دربرميگيرد مرا دربرگرفت. و هنگامي كه به درهها و دشتها فرود آمدم خدا هم آنجا بود. 0 0 مسعود صالحی 1402/3/13 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 1 اما اگر از روی ترس فقط در پی آرام مهر و لذت مهر باشید، پس آنگاه بهتر آن است که تن برهنه خود را بپوشانید و از زمین خرمن کوبی مهر دور شوید، وبه آن جهان بی فصلی بروید که در آن می خندید،اما نه خنده تمام را،ومی گریید،اما نه تمام اشک را. 0 13 فاطمه 1402/4/5 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 37 همیشه چنین بودهاست که مهر به ژرفای خود پی نمیبرد تا آنگاه که ساعت فراق فرامیرسد. 0 4 مسعود صالحی 1402/3/19 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 1 انسان آنگاه سخن می گوید که با اندیشه های خود در آشتی و آرام نباشد؛ و هرگاه دیگر نتواند در تنهایی دل خود بماند،در لب های خود زندگی می کند،و صدا وسیله ی انصراف خاطر و گذراندن وقت است.... 0 2 سیده سارا حسینی 1403/4/14 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 54 زندگی به راستی تاریکیست، مگر آن که شوقی باشد، و شوق همیشه کورست، مگر آن که دانشی باشد، و دانش همیشه بیهودهست، مگر آن که کاری باشد، و کار همیشه تهیست، مگر آن که مهری باشد. 0 9 امیرحسین ویلانی 1402/6/29 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 76 ای مردمان ارفالس، شما میتوانید دهل را در پلاس بپیچید و سیمهای ساز را باز کنید، اما کیست که بتواند چکاوک را از خواندن باز دارد؟ 0 16 شیدا 1403/6/19 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 164 " سه مورچه روی بینی ِ مردی که در آفتاب به خواب رفته بود، به هم رسیدند. " 0 6 نِگـار(: 1402/5/15 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 43 -به یک دیگر مهر بورزید، اما از مهر بند نسازید. بگذارید که مِهر دریای مواجی باشد در میانِ دو سـاحلِ روحِ شما..(: 0 5 فاطمه 1402/12/13 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 72 و شما ای داوران که میخواهید دادگر باشید، چیست داوری شما دربارهی آن کس که تنش شریف است و روحش دزد؟ چیست کیفر شما از برای آن کس که تنی را میکشد، اما روح خود او را دیگران کشتهاند؟ و چهگونه دنبال میکنید آن کس را که در کردار فریبکار و سمتگار است، اما بر خود او نیز فریب و ستم رفتهاست؟ 0 6 فاطمه عباسی 1403/3/30 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 41 همیشه چنین بوده است که مهر به ژرفای خود پی نمیبرد، تا آنگاه که ساعتِ فراق فرا میرسد. 0 7
بریده کتابهای پیامبر و دیوانه سیده سارا حسینی 1403/4/14 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 41 مِهر چیزی نمیدهد مگر خود را، و چیزی نمیگیرد مگر از خود. 0 4 گلناز پارسیکیا 1402/3/20 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 62 زنی گفت با ما از شادی و اندوه سخن بگو و او پاسخ داد: شادیِ شما همان اندوهِ بینقاب شماست. چاهی که خندههای شما از آن بر میآید، چه بسیار که با اشکهای شما پر میشود. و آیا جز این چه میتواند بود؟ 0 17 پروانه 🦋 1402/11/20 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 1 آنگاه پس از هزاران سال از كوهِ مقدس بالا رفتم و باز با خدا گفتم«آفريدگارار، من آفريدة توام. تو مرا از گِل ساختي و من همهچيزم را از تو دارم.» اما خدا پاسخي نداد ومانندِ هزار بالِ تيز پرواز گذشت. آنگاه پس از هزاران سال از كوهِ مقدس بالا رفتم و با خدا گفتم« اي پدر، من فرزندِ توام. تو با رحمت و محبت مرا به دنيا آوردي. و من با محبت و عبادت ملكوتِ تو را به ارث ميبرم.» اما خدا پاسخي نداد ومانند ِ مهي كه تپههاي دوردست را ميپوشاند گذشت. آنگاه پس از هزاران سال از كوهِ مقدس بالا رفتم و با خدا گفتم« خداي من. اي آرمان و سرانجامِ من، من ديروزِ توام و تو فرداي مني. من ريشةتوام در خاك و تو كلالة مني در آسمان، و ما با هم در برابرِ خورشيد ميباليم.» آنگاه خدا بر من خميد و در گوشم سخنانِ شيريني به نجوا گفت، و مانندِ دريايي كه جويباري را دربرميگيرد مرا دربرگرفت. و هنگامي كه به درهها و دشتها فرود آمدم خدا هم آنجا بود. 0 0 مسعود صالحی 1402/3/13 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 1 اما اگر از روی ترس فقط در پی آرام مهر و لذت مهر باشید، پس آنگاه بهتر آن است که تن برهنه خود را بپوشانید و از زمین خرمن کوبی مهر دور شوید، وبه آن جهان بی فصلی بروید که در آن می خندید،اما نه خنده تمام را،ومی گریید،اما نه تمام اشک را. 0 13 فاطمه 1402/4/5 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 37 همیشه چنین بودهاست که مهر به ژرفای خود پی نمیبرد تا آنگاه که ساعت فراق فرامیرسد. 0 4 مسعود صالحی 1402/3/19 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 1 انسان آنگاه سخن می گوید که با اندیشه های خود در آشتی و آرام نباشد؛ و هرگاه دیگر نتواند در تنهایی دل خود بماند،در لب های خود زندگی می کند،و صدا وسیله ی انصراف خاطر و گذراندن وقت است.... 0 2 سیده سارا حسینی 1403/4/14 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 54 زندگی به راستی تاریکیست، مگر آن که شوقی باشد، و شوق همیشه کورست، مگر آن که دانشی باشد، و دانش همیشه بیهودهست، مگر آن که کاری باشد، و کار همیشه تهیست، مگر آن که مهری باشد. 0 9 امیرحسین ویلانی 1402/6/29 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 76 ای مردمان ارفالس، شما میتوانید دهل را در پلاس بپیچید و سیمهای ساز را باز کنید، اما کیست که بتواند چکاوک را از خواندن باز دارد؟ 0 16 شیدا 1403/6/19 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 164 " سه مورچه روی بینی ِ مردی که در آفتاب به خواب رفته بود، به هم رسیدند. " 0 6 نِگـار(: 1402/5/15 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 43 -به یک دیگر مهر بورزید، اما از مهر بند نسازید. بگذارید که مِهر دریای مواجی باشد در میانِ دو سـاحلِ روحِ شما..(: 0 5 فاطمه 1402/12/13 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 72 و شما ای داوران که میخواهید دادگر باشید، چیست داوری شما دربارهی آن کس که تنش شریف است و روحش دزد؟ چیست کیفر شما از برای آن کس که تنی را میکشد، اما روح خود او را دیگران کشتهاند؟ و چهگونه دنبال میکنید آن کس را که در کردار فریبکار و سمتگار است، اما بر خود او نیز فریب و ستم رفتهاست؟ 0 6 فاطمه عباسی 1403/3/30 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 13 صفحۀ 41 همیشه چنین بوده است که مهر به ژرفای خود پی نمیبرد، تا آنگاه که ساعتِ فراق فرا میرسد. 0 7