بریدههای کتاب پیامبر و دیوانه Atabak_P 1404/3/23 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 52 شما همراه زاده شدید و تا ابد همراه خواهید بود. اما در همراهی خود حد فاصل را نگاه دارید، و بگذارید بادهای آسمان در میان شما به رقص درآیند. به یکدیگر مهر بورزید، اما از مهر، بند مسازید: بگذارید که مهر دریای مواجی باشد در میان دو ساحل روح های شما. جام یکدیگر را پرکنید، اما از یک جام منوشید. 0 0 Amadeus 1403/7/1 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 38 و او با خود گفت: آیا روز جدایی همان روز دیدار است؟ 0 12 Atabak_P 1404/3/22 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 67 شادی و اندوه از یکدیگر جدا نیستند.این دو با هم می آیند، و هرگاه که شما با یکی از آن ها بر سر سفره می نشینید، به یادداشته باشید که آن دیگری در بستر شما خفته است. 0 5 فاطمه عباسی 🇵🇸 1403/3/30 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 41 همیشه چنین بوده است که مهر به ژرفای خود پی نمیبرد، تا آنگاه که ساعتِ فراق فرا میرسد. 0 7 Atabak_P 1404/3/23 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 50 مهر تصرف نمی کند، و به تصرف در نمی آید؛ زیرا که مهر بر پایه مهر پایدار است. 0 1 Atabak_P 1404/3/25 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 98 دوست تو نیازهای برآورده توست. کشت زاری ست که در آن با مهر تخم می کاری و با سپاس از آن حاصل بر می داری. سفره نان تو و آتش اجاق توست. زیرا که گرسنه به سراغ او می روی و نزد او آرام و صفا می جویی. 0 0 فاطمه علیخانی 1404/2/21 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 58 شادیِ شما همان اندوهِ بی نقابِ شماست. چاهی که خنده های شما از آن بر می آید، چه بسیار که با اشک های شما پر می شود... 3 5 حسنا صفری 7 روز پیش پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 45 همیشه چنین بوده است که مهر به ژرفای خود پی نمیبَرد،تا آنگاه که ساعت فراق فرا میرسد. 0 7 Reihaneh 1403/12/13 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 89 خرد و شور شما، سکان و بادیان کشتی شما هستند. هرگاه بادبان یا سکان کشتیتان بشکند سرگردان میشوید یا میان دریا برجا میمانید. خرد اگر به تنهایی فرمان براند، نیرویی بازدارنده است؛ و شور اگر نگهبانی نداشته باشد آتشیست که خود را هم میسوزاند. 0 1 Reihaneh 1403/12/13 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 66 هرچه اندوه بیشتر درون شمارا بکاود، جای شادی در وجود شما بیشتر میشود هرگاه شادی میکنید، به ژرفای دل خود بنگرید تا ببینید سرچشمهی شادی جز سرچشمهی اندوه نیست. و نیز هرگاه اندوهناکید باز به دل خود بنگرید تا ببینید که به راستی گریهی شما از برای آن چیزیست که مایهی شادی شما بوده است. 0 13 سیده سارا حسینی 1403/4/14 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 41 مِهر چیزی نمیدهد مگر خود را، و چیزی نمیگیرد مگر از خود. 0 11 گلناز پارسیکیا 1402/3/20 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 62 زنی گفت با ما از شادی و اندوه سخن بگو و او پاسخ داد: شادیِ شما همان اندوهِ بینقاب شماست. چاهی که خندههای شما از آن بر میآید، چه بسیار که با اشکهای شما پر میشود. و آیا جز این چه میتواند بود؟ 0 17 پروانه 🦋 1402/11/20 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 1 آنگاه پس از هزاران سال از كوهِ مقدس بالا رفتم و باز با خدا گفتم«آفريدگارار، من آفريدة توام. تو مرا از گِل ساختي و من همهچيزم را از تو دارم.» اما خدا پاسخي نداد ومانندِ هزار بالِ تيز پرواز گذشت. آنگاه پس از هزاران سال از كوهِ مقدس بالا رفتم و با خدا گفتم« اي پدر، من فرزندِ توام. تو با رحمت و محبت مرا به دنيا آوردي. و من با محبت و عبادت ملكوتِ تو را به ارث ميبرم.» اما خدا پاسخي نداد ومانند ِ مهي كه تپههاي دوردست را ميپوشاند گذشت. آنگاه پس از هزاران سال از كوهِ مقدس بالا رفتم و با خدا گفتم« خداي من. اي آرمان و سرانجامِ من، من ديروزِ توام و تو فرداي مني. من ريشةتوام در خاك و تو كلالة مني در آسمان، و ما با هم در برابرِ خورشيد ميباليم.» آنگاه خدا بر من خميد و در گوشم سخنانِ شيريني به نجوا گفت، و مانندِ دريايي كه جويباري را دربرميگيرد مرا دربرگرفت. و هنگامي كه به درهها و دشتها فرود آمدم خدا هم آنجا بود. 0 0 مسعود صالحی 1402/3/13 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 1 اما اگر از روی ترس فقط در پی آرام مهر و لذت مهر باشید، پس آنگاه بهتر آن است که تن برهنه خود را بپوشانید و از زمین خرمن کوبی مهر دور شوید، وبه آن جهان بی فصلی بروید که در آن می خندید،اما نه خنده تمام را،ومی گریید،اما نه تمام اشک را. 0 13 فاطمه 1402/4/5 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 37 همیشه چنین بودهاست که مهر به ژرفای خود پی نمیبرد تا آنگاه که ساعت فراق فرامیرسد. 0 6 فاطمه علیخانی 1404/2/25 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 139 آن "من"ی که در من است، ای دوست، در خانهٔ خاموشی ساکن است و تا ابد همانجا میماند؛ ناشناس و در نیافتنی... 0 5 مسعود صالحی 1402/3/19 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 1 انسان آنگاه سخن می گوید که با اندیشه های خود در آشتی و آرام نباشد؛ و هرگاه دیگر نتواند در تنهایی دل خود بماند،در لب های خود زندگی می کند،و صدا وسیله ی انصراف خاطر و گذراندن وقت است.... 0 2 فاطمه علیخانی 1404/2/20 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 39 هنگامی که مهر شما را فرا میخواند، از پایش بروید،اگرچه راهش دشوار و ناهموار است. و چون بالهایش شما را در بر میگیرند ،وا بدهید، اگرچه شمشیری در میان پرهایش نهفته باشد و شما را زخم برساند. و چون با شما سخن میگوید او را باور کنید، اگرچه صدایش رؤیاهای شما را بر هم زند، چنان که باد شمال باغ را ویران می کند... 0 9 فاطمه علیخانی 1404/2/19 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 34 آیا روز جدایی همان روز دیدار است؟ و آیا خواهند گفت که شبانگاهِ من به راستی همان بامدادِ من بود؟ پس من به آن کس که خیشش را در شیار خاک رها کرده چه بگویم، و با آن کس که چرخ چَرخُشتش را از کار باز داشته؟ 1 7 Atabak_P 1404/3/26 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 121 و اگر می خواهید خدا را بشناسید پس در حل معماها مکوشید. به گرداگرد خود بنگرید تا او را ببینید که با کودکان شما بازی می کند.او را خواهید دید که در گل ها می خندد، سپس بر می خیزد و دست هایش را دردرخت ها تکان می دهد. 0 1
بریدههای کتاب پیامبر و دیوانه Atabak_P 1404/3/23 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 52 شما همراه زاده شدید و تا ابد همراه خواهید بود. اما در همراهی خود حد فاصل را نگاه دارید، و بگذارید بادهای آسمان در میان شما به رقص درآیند. به یکدیگر مهر بورزید، اما از مهر، بند مسازید: بگذارید که مهر دریای مواجی باشد در میان دو ساحل روح های شما. جام یکدیگر را پرکنید، اما از یک جام منوشید. 0 0 Amadeus 1403/7/1 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 38 و او با خود گفت: آیا روز جدایی همان روز دیدار است؟ 0 12 Atabak_P 1404/3/22 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 67 شادی و اندوه از یکدیگر جدا نیستند.این دو با هم می آیند، و هرگاه که شما با یکی از آن ها بر سر سفره می نشینید، به یادداشته باشید که آن دیگری در بستر شما خفته است. 0 5 فاطمه عباسی 🇵🇸 1403/3/30 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 41 همیشه چنین بوده است که مهر به ژرفای خود پی نمیبرد، تا آنگاه که ساعتِ فراق فرا میرسد. 0 7 Atabak_P 1404/3/23 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 50 مهر تصرف نمی کند، و به تصرف در نمی آید؛ زیرا که مهر بر پایه مهر پایدار است. 0 1 Atabak_P 1404/3/25 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 98 دوست تو نیازهای برآورده توست. کشت زاری ست که در آن با مهر تخم می کاری و با سپاس از آن حاصل بر می داری. سفره نان تو و آتش اجاق توست. زیرا که گرسنه به سراغ او می روی و نزد او آرام و صفا می جویی. 0 0 فاطمه علیخانی 1404/2/21 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 58 شادیِ شما همان اندوهِ بی نقابِ شماست. چاهی که خنده های شما از آن بر می آید، چه بسیار که با اشک های شما پر می شود... 3 5 حسنا صفری 7 روز پیش پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 45 همیشه چنین بوده است که مهر به ژرفای خود پی نمیبَرد،تا آنگاه که ساعت فراق فرا میرسد. 0 7 Reihaneh 1403/12/13 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 89 خرد و شور شما، سکان و بادیان کشتی شما هستند. هرگاه بادبان یا سکان کشتیتان بشکند سرگردان میشوید یا میان دریا برجا میمانید. خرد اگر به تنهایی فرمان براند، نیرویی بازدارنده است؛ و شور اگر نگهبانی نداشته باشد آتشیست که خود را هم میسوزاند. 0 1 Reihaneh 1403/12/13 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 66 هرچه اندوه بیشتر درون شمارا بکاود، جای شادی در وجود شما بیشتر میشود هرگاه شادی میکنید، به ژرفای دل خود بنگرید تا ببینید سرچشمهی شادی جز سرچشمهی اندوه نیست. و نیز هرگاه اندوهناکید باز به دل خود بنگرید تا ببینید که به راستی گریهی شما از برای آن چیزیست که مایهی شادی شما بوده است. 0 13 سیده سارا حسینی 1403/4/14 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 41 مِهر چیزی نمیدهد مگر خود را، و چیزی نمیگیرد مگر از خود. 0 11 گلناز پارسیکیا 1402/3/20 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 62 زنی گفت با ما از شادی و اندوه سخن بگو و او پاسخ داد: شادیِ شما همان اندوهِ بینقاب شماست. چاهی که خندههای شما از آن بر میآید، چه بسیار که با اشکهای شما پر میشود. و آیا جز این چه میتواند بود؟ 0 17 پروانه 🦋 1402/11/20 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 1 آنگاه پس از هزاران سال از كوهِ مقدس بالا رفتم و باز با خدا گفتم«آفريدگارار، من آفريدة توام. تو مرا از گِل ساختي و من همهچيزم را از تو دارم.» اما خدا پاسخي نداد ومانندِ هزار بالِ تيز پرواز گذشت. آنگاه پس از هزاران سال از كوهِ مقدس بالا رفتم و با خدا گفتم« اي پدر، من فرزندِ توام. تو با رحمت و محبت مرا به دنيا آوردي. و من با محبت و عبادت ملكوتِ تو را به ارث ميبرم.» اما خدا پاسخي نداد ومانند ِ مهي كه تپههاي دوردست را ميپوشاند گذشت. آنگاه پس از هزاران سال از كوهِ مقدس بالا رفتم و با خدا گفتم« خداي من. اي آرمان و سرانجامِ من، من ديروزِ توام و تو فرداي مني. من ريشةتوام در خاك و تو كلالة مني در آسمان، و ما با هم در برابرِ خورشيد ميباليم.» آنگاه خدا بر من خميد و در گوشم سخنانِ شيريني به نجوا گفت، و مانندِ دريايي كه جويباري را دربرميگيرد مرا دربرگرفت. و هنگامي كه به درهها و دشتها فرود آمدم خدا هم آنجا بود. 0 0 مسعود صالحی 1402/3/13 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 1 اما اگر از روی ترس فقط در پی آرام مهر و لذت مهر باشید، پس آنگاه بهتر آن است که تن برهنه خود را بپوشانید و از زمین خرمن کوبی مهر دور شوید، وبه آن جهان بی فصلی بروید که در آن می خندید،اما نه خنده تمام را،ومی گریید،اما نه تمام اشک را. 0 13 فاطمه 1402/4/5 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 37 همیشه چنین بودهاست که مهر به ژرفای خود پی نمیبرد تا آنگاه که ساعت فراق فرامیرسد. 0 6 فاطمه علیخانی 1404/2/25 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 139 آن "من"ی که در من است، ای دوست، در خانهٔ خاموشی ساکن است و تا ابد همانجا میماند؛ ناشناس و در نیافتنی... 0 5 مسعود صالحی 1402/3/19 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 1 انسان آنگاه سخن می گوید که با اندیشه های خود در آشتی و آرام نباشد؛ و هرگاه دیگر نتواند در تنهایی دل خود بماند،در لب های خود زندگی می کند،و صدا وسیله ی انصراف خاطر و گذراندن وقت است.... 0 2 فاطمه علیخانی 1404/2/20 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 39 هنگامی که مهر شما را فرا میخواند، از پایش بروید،اگرچه راهش دشوار و ناهموار است. و چون بالهایش شما را در بر میگیرند ،وا بدهید، اگرچه شمشیری در میان پرهایش نهفته باشد و شما را زخم برساند. و چون با شما سخن میگوید او را باور کنید، اگرچه صدایش رؤیاهای شما را بر هم زند، چنان که باد شمال باغ را ویران می کند... 0 9 فاطمه علیخانی 1404/2/19 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 34 آیا روز جدایی همان روز دیدار است؟ و آیا خواهند گفت که شبانگاهِ من به راستی همان بامدادِ من بود؟ پس من به آن کس که خیشش را در شیار خاک رها کرده چه بگویم، و با آن کس که چرخ چَرخُشتش را از کار باز داشته؟ 1 7 Atabak_P 1404/3/26 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 3.9 22 صفحۀ 121 و اگر می خواهید خدا را بشناسید پس در حل معماها مکوشید. به گرداگرد خود بنگرید تا او را ببینید که با کودکان شما بازی می کند.او را خواهید دید که در گل ها می خندد، سپس بر می خیزد و دست هایش را دردرخت ها تکان می دهد. 0 1