بریده‌ کتاب‌های سیری در تاریخ غرب

سیری در تاریخ غرب
بریدۀ کتاب

صفحۀ 303

پس از آنتیستنس، «گزنفون» نیز به ترویج این رأی پرداخت که یک رژیم سلطنتی برای یونان داروی نجات بخشی است. او با نگارش کتاب کوروپایدیا به نوعی درصدد بود که یونانیان را به روی آوردن به یک رژیم سلطنتی ترغیب نماید. گزنفون، فیلسوف نبود. او تنها مورخ یونانی قرن چهارم پیش از میلاد است که آثارش برای ما به جا مانده است. گزنفون مدتی شاگرد سقراط بود. پس از آن به ارتش پیوست و در قشون اسپارت در جنگ با ارتش هخامنشی جنگید و با اسیر کردن یکی از مردان ثروتمند ایرانی و دریافت مبلغ زیادی برای آزادی او، صاحب ثروت بسیاری شد و تا آخر عمر آسوده زیست. رژیم اسپارت، زمینی را در اِلیس به او اهدا کرد و گزنفون در آنجا برای خود زندگی اشرافی ای ترتیب داد و به زراعت و نویسندگی پرداخت. گزنفون، رساله ها و کتب مختلفی نوشت. او به عنوان مورخ معروف است اما مورخ معتبر و عمیقی نیست. گزنفون در رساله کوروپایدیا که روایتی خیالی از زندگی کوروش هخامنشی است، از طریق نگارش شبه داستانی سرشار از ماجراهای عاشقانه و حوادث مختلف و از طریق گفت وگوهای میان اشخاص مختلف به بیان رأی خود در خصوص رژیم مطلوب سیاسی برای یونان می پردازد. گزنفون در کوروپایدیا مدعی می شود که بهترین حکومت برای یونان، یک رژیم سلطنتی نیرومند است که بر آریستوکرات ها متکی باشد.

0

سیری در تاریخ غرب
بریدۀ کتاب

صفحۀ 87

مدینه یونانی در تاریخ مضبوط و مکتوب خود هیچ نشانی و اثری از نبی و پیامبر ندارد. در یونان کلاسیک، هومر و هسیود و شاعرانِ شارح آنها، نخستین معلمان و راهنمایان قوم بودند و اندک زمانی بعد با ظهور متفکرانِ حصولی اندیشِ کاسموسانتریستِ طبیعت انگار و به دنبال آنها سوفسطائیان و در پی آنها فیلسوفان سقراطی و ما بعد سقراطی، این متفکرانِ نیست انگار حصولی اندیش[متافیزیسین های نیست انگار و در پی آنها فیلسوفان نیست انگار یونانی]اند که در مقام معلمان قوم قرار می گیرند. عالم یونانی هیچ نشان و میراثی از حضور و ظهور دینی ثبت نکرده است. بی تردید و بنا به اعتقاد دینی، خداوند برای یونانیان نیز پیامبرانی ارسال کرده است. اما حتی یونان ماقبل غربی نیز به این پیامبران و آموزه های آنها با آنچنان دیده غفلت و انکاری نگریسته است که هیچ یادمان و نشانی از آنها ثبت نکرده است. عالم غرب یونانی نیز ماهیتاً با نسیان نسبت به ولایت الهی و عهد الهی و از یاد بردن توحید و نبوت و معاد آغاز گردیده است.

0

سیری در تاریخ غرب
بریدۀ کتاب

صفحۀ 349

در خصوص این مدعایِ عجیب و جنون آمیز اسکندر مقدونی که از مردم یونان و سرداران خود و همه آنهایی که با ایشان در ارتباط بود، خواسته بود(در واقع فرمان داده بود) که او را «خدا» بدانند و به او سجده کنند؟! تفاسیر مختلفی ارائه شده است. برخی از مورخان دلداده غرب و فرهنگ یونانی مدعی شده اند که اسکندر، این مدعا را به تقلید از شاهان مشرق زمین و تحت تأثیر آداب و باورهای شرقی عنوان کرده است. آنها که مدعای جنون آمیز «خدایی»؟! اسکندر را تقلید از یک عادت و باور شرقی می‌دانند، اولاً که قصد تحقیر شرق و شرقیان(در واقع غیر غربی‌ها) را دارند و ثانیاً فراموش می‌کنند که اسکندر از کودکی، خود را از اعقاب زئوس و هرکول می‌دانسته و اسیر این توهم متفرعنانه مستکبرانه مشرکانه بوده است که گویا او از تبار خدایان است. نکته مهم این است که بررسی‌های تاریخی به روشنی بُطلان و بی پایگی مدعای آن مورخان را که «اندیشه خدا دانستن شاه» را یک باور شرقی اعلام می‌کرده اند، نشان می‌دهد و جالب این است که مطالعات و تحقیق های تاریخی گواه این حقیقتند که اندیشه مشرکانه خدا دانستنِ شاه(که اسکندر هم به آن مبتلا بود) نوعاً و ذاتاً یک اندیشه و باور یونانی است و در شرق(شرقِ مشرکِ اسطوره ای ممسوخِ قبل و بعد از اسکندر) به صورت یک باور جدی مطرح نبوده است. تنها قوم شرقی که در میان آنها این باور مشرکانه تا حدودی رواج داشت، مصریان بودند و این باور نزد آنها به صورت یک باورِ محلی کم اثر (کم اثر در مقیاس قاره بزرگ آسیا و حتی بین النهرین و ایران و هند) وجود داشته است. بنابراین اسکندر این مدعای مشرکانه مستکبرانه را چونان میراثی از شرک استکباری یونانی به همراه داشته است.

0

سیری در تاریخ غرب

0

سیری در تاریخ غرب

0

سیری در تاریخ غرب
بریدۀ کتاب

صفحۀ 176

مورخان رومی قرن اول میلادی در روایت ماجرای جنگ ماراتون وقتی به این بخش از ماجرا می رسند، دست به جعل و افسانه سرایی می زنند و دروغی را در خصوص یک دونده مشهور آتنی به نام «فیدیپیدس» عنوان می کنند که هرودوت و دیگر مورخان یونانی هرگز آن را تأیید نکرده اند و ماجرایی تماماً جعلی و ساختگی است. «پلوتارک» (مورخ رومی قرن دوم میلادی) در یک افسانه سرایی بی اساس مدعی می شود که در جنگ ماراتون آن هنگام که نیروهای داتیس به سمت آتن به راه افتادند، میلیتیادس دونده معروف آتنی فیدیپیدس را مأمور کرد که مسافت ۴۲ کیلومتری ماراتون تا آتن را بدود و خبر پیروزی یونانیان در مقابل ارتش هخامنشی را به آتنی ها ابلاغ کرده و بدین سان با تقویت روحیه آن ها موجب مقاومت ایشان در برابر قوای داتیس گردد. پلوتارک، روایتی دراماتیزه از این ماجرای خیالی و جعلی ارائه می دهد و مدعی می شود که فیدیپیدس پس از دویدن چهل و دو کیلومتر مسیر میان دشت ماراتون و آتن، نیمه جان به مرکز آتن رسید و با گفتن عبارت «ما پیروز شدیم» جان سپرد. در سال ۱۸۶۹ دولت یونان و دیگر کشورهای غربی(با تکیه بر همین افسانه بی پایه و روایت جعلی) بخشی را در مسابقات المپیک، تحت عنوان «دو ماراتون»(به مسافت ۴۲ کیلومتر) و بنا به ادعای خودشان به منظور «یادبود» ماجرای این دونده در جنگ ماراتون تأسیس کردند که هنوز هم به عنوان یکی از مسابقات ورزشی در المپیک برقرار است.

0

سیری در تاریخ غرب
بریدۀ کتاب

صفحۀ 268

به قول ویل دورانت: «آتنیان قرن پنجم نمونه اخلاق ستوده نیستند... [و] از وجدان خود چندان آزار نمی‌بینند. گزنفون در رساله ای که درباره تعلیم و تربیت نگاشته است، صریحاً توصیه می‌کند که در وقت معامله با دشمنان میهن از دزدی و دروغ اجتناب نباید کرد. توسیدید چنین گزارش می‌دهد که مردمان یونان بیشتر دوست دارند که به زیرکی و تیزهوشی موصوف باشند تا به امانت و درستی؛ و ظنّ شان بر آن است که امانت ساده لوحی است. در یونان، یافتن کسانی که از خیانت به وطن امتناعی ندارند آسان است. «پاوسانیاس» می‌گوید: در یونان هیچگاه کسانی که هوس خیانت داشته اند کم نبوده اند... در میان یونانیان آداب اجتماعی و مذهب، اعمال فاتحان جنگ را محدود نمی کند. حتی در جنگ های داخلی معمول آن است که شهر مغلوب را غارت کنند، زخمیان را بکشند، زندانیانی را که فدیه نمی پردازند و نیز اسیران غیر نظامی را به قتل رسانند یا برده کنند، شهرها و درختان میوه و محصولات زراعتی را بسوزانند و هر چه را که زنده است معدوم سازند و تخمی باقی نگذارند که در آینده سر بر آورد.»

1

سیری در تاریخ غرب
بریدۀ کتاب

صفحۀ 242

آتن به عنوان یک قدرت امپریالیستی محصول و تبلور روح استکباری دموکراسی کلاسیک و متافیزیک کاسموسانتریک کلاسیک یونانی بود. خوی درندگی و خشونت و تجاوزگری و استعمارگری آن نیز از بطن همان نیست انگاری کاسموسانتریک استکباری بر می خاست؛ خوی استثمارگر و ظالمی که حتی بر مردم پولیس های یونانی نوعی نظام کاپیتولاسیون به نفع آتن برقرار کرده بود؛ علی رغم هیاهو و جنجال و تبلیغاتی که مورخان مدرنیست در خصوص دموکراسی یونان و به اصطلاح «عصر طلایی»!؟ آن و اینکه یونان را نماد آزادیخواهی و خردگرایی؟؟ و قانونگرایی؟؟ در مقابل «استبداد شرقی» نامیده اند، به راه انداخته اند. حقیقت این است که آتن و اسپارت دو قدرت استکباری کاسموسانتریک و دو قطب امپریالیستی باستانی بودند. دموکراسی کلاسیک آتن (همچنین صورت های پیشین دموکراسی آن) ماهیتی ظالمانه و استعمارگرانه و تجاوزکارانه و استبدادی داشته است و نوک تیز پایه های سلطه جابرانه آن بر جنایتی گسترده و سازمان یافته و تمام عیار علیه صدها هزار برده و انبوهی پرشمار از زنان و کودکان ستمدیده و مظلوم استقرار یافته بود.

1