بریدۀ کتاب

سیری در تاریخ غرب
بریدۀ کتاب

صفحۀ 349

در خصوص این مدعایِ عجیب و جنون آمیز اسکندر مقدونی که از مردم یونان و سرداران خود و همه آنهایی که با ایشان در ارتباط بود، خواسته بود(در واقع فرمان داده بود) که او را «خدا» بدانند و به او سجده کنند؟! تفاسیر مختلفی ارائه شده است. برخی از مورخان دلداده غرب و فرهنگ یونانی مدعی شده اند که اسکندر، این مدعا را به تقلید از شاهان مشرق زمین و تحت تأثیر آداب و باورهای شرقی عنوان کرده است. آنها که مدعای جنون آمیز «خدایی»؟! اسکندر را تقلید از یک عادت و باور شرقی می‌دانند، اولاً که قصد تحقیر شرق و شرقیان(در واقع غیر غربی‌ها) را دارند و ثانیاً فراموش می‌کنند که اسکندر از کودکی، خود را از اعقاب زئوس و هرکول می‌دانسته و اسیر این توهم متفرعنانه مستکبرانه مشرکانه بوده است که گویا او از تبار خدایان است. نکته مهم این است که بررسی‌های تاریخی به روشنی بُطلان و بی پایگی مدعای آن مورخان را که «اندیشه خدا دانستن شاه» را یک باور شرقی اعلام می‌کرده اند، نشان می‌دهد و جالب این است که مطالعات و تحقیق های تاریخی گواه این حقیقتند که اندیشه مشرکانه خدا دانستنِ شاه(که اسکندر هم به آن مبتلا بود) نوعاً و ذاتاً یک اندیشه و باور یونانی است و در شرق(شرقِ مشرکِ اسطوره ای ممسوخِ قبل و بعد از اسکندر) به صورت یک باور جدی مطرح نبوده است. تنها قوم شرقی که در میان آنها این باور مشرکانه تا حدودی رواج داشت، مصریان بودند و این باور نزد آنها به صورت یک باورِ محلی کم اثر (کم اثر در مقیاس قاره بزرگ آسیا و حتی بین النهرین و ایران و هند) وجود داشته است. بنابراین اسکندر این مدعای مشرکانه مستکبرانه را چونان میراثی از شرک استکباری یونانی به همراه داشته است.

در خصوص این مدعایِ عجیب و جنون آمیز اسکندر مقدونی که از مردم یونان و سرداران خود و همه آنهایی که با ایشان در ارتباط بود، خواسته بود(در واقع فرمان داده بود) که او را «خدا» بدانند و به او سجده کنند؟! تفاسیر مختلفی ارائه شده است. برخی از مورخان دلداده غرب و فرهنگ یونانی مدعی شده اند که اسکندر، این مدعا را به تقلید از شاهان مشرق زمین و تحت تأثیر آداب و باورهای شرقی عنوان کرده است. آنها که مدعای جنون آمیز «خدایی»؟! اسکندر را تقلید از یک عادت و باور شرقی می‌دانند، اولاً که قصد تحقیر شرق و شرقیان(در واقع غیر غربی‌ها) را دارند و ثانیاً فراموش می‌کنند که اسکندر از کودکی، خود را از اعقاب زئوس و هرکول می‌دانسته و اسیر این توهم متفرعنانه مستکبرانه مشرکانه بوده است که گویا او از تبار خدایان است. نکته مهم این است که بررسی‌های تاریخی به روشنی بُطلان و بی پایگی مدعای آن مورخان را که «اندیشه خدا دانستن شاه» را یک باور شرقی اعلام می‌کرده اند، نشان می‌دهد و جالب این است که مطالعات و تحقیق های تاریخی گواه این حقیقتند که اندیشه مشرکانه خدا دانستنِ شاه(که اسکندر هم به آن مبتلا بود) نوعاً و ذاتاً یک اندیشه و باور یونانی است و در شرق(شرقِ مشرکِ اسطوره ای ممسوخِ قبل و بعد از اسکندر) به صورت یک باور جدی مطرح نبوده است. تنها قوم شرقی که در میان آنها این باور مشرکانه تا حدودی رواج داشت، مصریان بودند و این باور نزد آنها به صورت یک باورِ محلی کم اثر (کم اثر در مقیاس قاره بزرگ آسیا و حتی بین النهرین و ایران و هند) وجود داشته است. بنابراین اسکندر این مدعای مشرکانه مستکبرانه را چونان میراثی از شرک استکباری یونانی به همراه داشته است.

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.