بریدههای کتاب سه کتاب: مثل همه ی عصرها، طعم گس خرمالو، یک روز مانده به عید پاک هدی قاسمیان 1403/6/2 سه کتاب: مثل همه ی عصرها، طعم گس خرمالو، یک روز مانده به عید پاک زویا پیرزاد 3.4 8 صفحۀ 9 من و درخت چنار روبهروی پنجره با هم دوست بودیم. درخت چنار هم مثل من از رفتنها سر در نمیآورد. همیشه از یکدیگر میپرسیدم:«آدمها چرا میروند؟ دنبال چه میروند؟ کجا میروند؟» 0 28 فاضل تقوی 1403/10/3 سه کتاب: مثل همه ی عصرها، طعم گس خرمالو، یک روز مانده به عید پاک زویا پیرزاد 3.4 8 صفحۀ 102 زن بیهوده وظایف خود را بیرون از محیط خانه و خانواده جستجو میکند، زیرا اگر براستی وظیفه شناس باشد میتواند بزرگترین وظایف ملی و نوعی و انسانی خویش را در محیط پاک و مقدس خانه انجام دهد. زن وظیفه شناس مانند مشعلی فروزان پیوسته در قلب خانواده میدرخشد و پیرامون خویش را از نور صفا و پاکی و صمیمیت روشن میسازد.... 0 0 Reihan 1403/12/28 سه کتاب: مثل همه ی عصرها، طعم گس خرمالو، یک روز مانده به عید پاک زویا پیرزاد 3.4 8 صفحۀ 21 انگار که تمام سال هایش یک سال بود و تمام ماه های آن سال یک ماه و تمام روزهای آن ماه یک روز. 0 9 ستایش 1402/4/28 سه کتاب: مثل همه ی عصرها، طعم گس خرمالو، یک روز مانده به عید پاک زویا پیرزاد 3.4 8 صفحۀ 8 و فکر میکردم «آدمها چرا این همه راه میروند؟ کجا میروند؟ انگار خوشحال نیستند. شاید چون خستهاند. از راه رفتن خستهاند» از راه رفتن دل خوشی نداشتم. زود خسته میشدم و میخواستم بغلم کنند. در پنج سالگی راه رفتن کسل کنندهترین کارها بود. فاصلهها تمام نشدنی بودند و بودن در هیچ جایی برایم ارزش راه رفتن و خسته شدن را نداشت. 0 20 هدی قاسمیان 1403/6/5 سه کتاب: مثل همه ی عصرها، طعم گس خرمالو، یک روز مانده به عید پاک زویا پیرزاد 3.4 8 صفحۀ 77 مادرم میگفت « خدا را شکر کن مجبور نیستی با چوبک و آب سرد رخت چنگ بزنی.» و من فکر میکردم کاش آدم همیشه چیزی برای چنگ زدن داشته باشد. رخت یا نردههای طلایی یک ضریح، شغلی در اداره، امید به ترفیع،...، بچهها چاق با کارنامههای پر از نمرهی بیست، دوستانی که بشود با آنها درباره روش درست جا انداختن فسنجان حرف زد یا پشت سر دوستان دیگر غیبت کرد. 1 29
بریدههای کتاب سه کتاب: مثل همه ی عصرها، طعم گس خرمالو، یک روز مانده به عید پاک هدی قاسمیان 1403/6/2 سه کتاب: مثل همه ی عصرها، طعم گس خرمالو، یک روز مانده به عید پاک زویا پیرزاد 3.4 8 صفحۀ 9 من و درخت چنار روبهروی پنجره با هم دوست بودیم. درخت چنار هم مثل من از رفتنها سر در نمیآورد. همیشه از یکدیگر میپرسیدم:«آدمها چرا میروند؟ دنبال چه میروند؟ کجا میروند؟» 0 28 فاضل تقوی 1403/10/3 سه کتاب: مثل همه ی عصرها، طعم گس خرمالو، یک روز مانده به عید پاک زویا پیرزاد 3.4 8 صفحۀ 102 زن بیهوده وظایف خود را بیرون از محیط خانه و خانواده جستجو میکند، زیرا اگر براستی وظیفه شناس باشد میتواند بزرگترین وظایف ملی و نوعی و انسانی خویش را در محیط پاک و مقدس خانه انجام دهد. زن وظیفه شناس مانند مشعلی فروزان پیوسته در قلب خانواده میدرخشد و پیرامون خویش را از نور صفا و پاکی و صمیمیت روشن میسازد.... 0 0 Reihan 1403/12/28 سه کتاب: مثل همه ی عصرها، طعم گس خرمالو، یک روز مانده به عید پاک زویا پیرزاد 3.4 8 صفحۀ 21 انگار که تمام سال هایش یک سال بود و تمام ماه های آن سال یک ماه و تمام روزهای آن ماه یک روز. 0 9 ستایش 1402/4/28 سه کتاب: مثل همه ی عصرها، طعم گس خرمالو، یک روز مانده به عید پاک زویا پیرزاد 3.4 8 صفحۀ 8 و فکر میکردم «آدمها چرا این همه راه میروند؟ کجا میروند؟ انگار خوشحال نیستند. شاید چون خستهاند. از راه رفتن خستهاند» از راه رفتن دل خوشی نداشتم. زود خسته میشدم و میخواستم بغلم کنند. در پنج سالگی راه رفتن کسل کنندهترین کارها بود. فاصلهها تمام نشدنی بودند و بودن در هیچ جایی برایم ارزش راه رفتن و خسته شدن را نداشت. 0 20 هدی قاسمیان 1403/6/5 سه کتاب: مثل همه ی عصرها، طعم گس خرمالو، یک روز مانده به عید پاک زویا پیرزاد 3.4 8 صفحۀ 77 مادرم میگفت « خدا را شکر کن مجبور نیستی با چوبک و آب سرد رخت چنگ بزنی.» و من فکر میکردم کاش آدم همیشه چیزی برای چنگ زدن داشته باشد. رخت یا نردههای طلایی یک ضریح، شغلی در اداره، امید به ترفیع،...، بچهها چاق با کارنامههای پر از نمرهی بیست، دوستانی که بشود با آنها درباره روش درست جا انداختن فسنجان حرف زد یا پشت سر دوستان دیگر غیبت کرد. 1 29