بریدهای از کتاب سه کتاب: مثل همه ی عصرها، طعم گس خرمالو، یک روز مانده به عید پاک اثر زویا پیرزاد
1403/6/2
صفحۀ 9
من و درخت چنار روبهروی پنجره با هم دوست بودیم. درخت چنار هم مثل من از رفتنها سر در نمیآورد. همیشه از یکدیگر میپرسیدم:«آدمها چرا میروند؟ دنبال چه میروند؟ کجا میروند؟»
من و درخت چنار روبهروی پنجره با هم دوست بودیم. درخت چنار هم مثل من از رفتنها سر در نمیآورد. همیشه از یکدیگر میپرسیدم:«آدمها چرا میروند؟ دنبال چه میروند؟ کجا میروند؟»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.