بریده کتابهای ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 حلما آقاسی 1403/11/25 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 5 صفحۀ 260 دفتر خاطرات عزیزم، واقعاً به تو احتیاج دارم تا کمی آرامم کنی. بدجوری نیاز به آرامش دارم. راستی، چطور است اسم این دفتر را به جای خاطرات، بگذارم«دفتر غرولند»؟ 4 11 حلما آقاسی 1403/11/18 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 5 صفحۀ 113 «احتمالاً در ترکیب بدنم از اردک هم استفاده شده، چون همیشه عاشق رفتن زیر بارانم.» 0 15 حلما آقاسی 1403/11/21 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 5 صفحۀ 190 شاید من در حال یاد دادن چیزهایی به شاگرد هایم باشم، اما «آن ها» دارند درس های مهم تری به من میدهند... 1 15 حلما آقاسی 1403/11/16 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 5 صفحۀ 46 «خب، همه چیز تمام شد و ترسم از این است که دیگر پیش نیاید اینطوری دور هم جمع شویم. اما هرچقدر هم که پراکنده شویم یک خاطرهٔ مشترک داریم که ما را به هم پیوند میزند_پیوندی که هرگز گسسته نخواهد شد.» 0 11 حلما آقاسی 3 روز پیش ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 5 صفحۀ 339 آن ها پیش خودشان فکر میکردند دارند به ماد مونتگمری که از قبل میشناختند محبت میکنند، در حالی که من اصلاً او نبودم، موجود تازه خلق شده ای بودم که اسم و جسم او را یدک میکشید و خود را به جای او جا زده بود. آن ماد قبلی خیلی فرق داشت-دختر سبک بال و شادی بود با کلی آرزو و اعتقادی محکم بر «زودگذر» بودن همه چیز. بلند پرواز بود و انگیزه ای قوی داشت اما هدف اصلی اش «خوش بودن» بود و معمولاً به هدفش میرسید. خودش و بقیه را باور داشت، باوجدان و خوش قلب بود و زیاد خودش را بابت درگیری های زندگی ناراحت نمیکرد. اما دختر امروز-چقدر با اون فرق دارد! 0 10 حلما آقاسی 1403/11/18 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 5 صفحۀ 112 «اما نوعی دلتنگی وجودمان را فرا گرفته بود. انگار ما متعلق به همان روزهای گذشته ایم و هیچ تعلق خاطری به زمان حال نداریم...» 0 3 فاطمه قزلی 1403/4/30 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 5 صفحۀ 339 میوه درخت آگاهی، شاید در دهان خورنده اش طعمی تلخ بر جا گذارد اما چیزی در مزه اش هست که نه میتوان فراموش کرد نه شبیهش را پیدا کرد. 0 5 حلما آقاسی 7 روز پیش ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 5 صفحۀ 300 پرانگیزه! خنده ام میگیرد! انگیزه هایم کجایند؟ اصلاً این کلمه چه معنایی دارد؟ باانگیزه بودن چجوری است؟ چطور میتوان باور داشت زندگی انتظارت را میکشد، با صفحاتی سفید و نانوشته که میتوانی نامت را بالای برگ های موفقیتش ثبت کنی؟ چطور میتوان باور داشت که میتوانی آرزو کنی و قدرت رسیدن به آرزو هایت را هم داری؟ چطور میتوان باور داشت که سال های پیش رو انتظارت را می کشند تا هرچه دارند سخاوتمندانه به پایت بریزند؟ یک زمانی تمام اینها را باور داشتم...! 1 31 حلما آقاسی 1403/11/15 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 5 صفحۀ 30 4 14
بریده کتابهای ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 حلما آقاسی 1403/11/25 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 5 صفحۀ 260 دفتر خاطرات عزیزم، واقعاً به تو احتیاج دارم تا کمی آرامم کنی. بدجوری نیاز به آرامش دارم. راستی، چطور است اسم این دفتر را به جای خاطرات، بگذارم«دفتر غرولند»؟ 4 11 حلما آقاسی 1403/11/18 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 5 صفحۀ 113 «احتمالاً در ترکیب بدنم از اردک هم استفاده شده، چون همیشه عاشق رفتن زیر بارانم.» 0 15 حلما آقاسی 1403/11/21 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 5 صفحۀ 190 شاید من در حال یاد دادن چیزهایی به شاگرد هایم باشم، اما «آن ها» دارند درس های مهم تری به من میدهند... 1 15 حلما آقاسی 1403/11/16 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 5 صفحۀ 46 «خب، همه چیز تمام شد و ترسم از این است که دیگر پیش نیاید اینطوری دور هم جمع شویم. اما هرچقدر هم که پراکنده شویم یک خاطرهٔ مشترک داریم که ما را به هم پیوند میزند_پیوندی که هرگز گسسته نخواهد شد.» 0 11 حلما آقاسی 3 روز پیش ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 5 صفحۀ 339 آن ها پیش خودشان فکر میکردند دارند به ماد مونتگمری که از قبل میشناختند محبت میکنند، در حالی که من اصلاً او نبودم، موجود تازه خلق شده ای بودم که اسم و جسم او را یدک میکشید و خود را به جای او جا زده بود. آن ماد قبلی خیلی فرق داشت-دختر سبک بال و شادی بود با کلی آرزو و اعتقادی محکم بر «زودگذر» بودن همه چیز. بلند پرواز بود و انگیزه ای قوی داشت اما هدف اصلی اش «خوش بودن» بود و معمولاً به هدفش میرسید. خودش و بقیه را باور داشت، باوجدان و خوش قلب بود و زیاد خودش را بابت درگیری های زندگی ناراحت نمیکرد. اما دختر امروز-چقدر با اون فرق دارد! 0 10 حلما آقاسی 1403/11/18 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 5 صفحۀ 112 «اما نوعی دلتنگی وجودمان را فرا گرفته بود. انگار ما متعلق به همان روزهای گذشته ایم و هیچ تعلق خاطری به زمان حال نداریم...» 0 3 فاطمه قزلی 1403/4/30 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 5 صفحۀ 339 میوه درخت آگاهی، شاید در دهان خورنده اش طعمی تلخ بر جا گذارد اما چیزی در مزه اش هست که نه میتوان فراموش کرد نه شبیهش را پیدا کرد. 0 5 حلما آقاسی 7 روز پیش ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 5 صفحۀ 300 پرانگیزه! خنده ام میگیرد! انگیزه هایم کجایند؟ اصلاً این کلمه چه معنایی دارد؟ باانگیزه بودن چجوری است؟ چطور میتوان باور داشت زندگی انتظارت را میکشد، با صفحاتی سفید و نانوشته که میتوانی نامت را بالای برگ های موفقیتش ثبت کنی؟ چطور میتوان باور داشت که میتوانی آرزو کنی و قدرت رسیدن به آرزو هایت را هم داری؟ چطور میتوان باور داشت که سال های پیش رو انتظارت را می کشند تا هرچه دارند سخاوتمندانه به پایت بریزند؟ یک زمانی تمام اینها را باور داشتم...! 1 31 حلما آقاسی 1403/11/15 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.7 5 صفحۀ 30 4 14