بریدههای کتاب تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی Maedeh 1404/4/11 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 18 استپان: همین هفته یه بیانیهی اعتراضی رو امضا کردم. واروارا: بیانیهی اعتراضی علیه چی؟ استپان: نمیدونم. اعتراض به.... اَه ، یادم رفته. باید اعتراض کرد. همین. 0 1 Maedeh 1404/4/14 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 142 برای جوش دادن آدمها به هم یه چیزی قویتر از احساسات یا ترس از اعتقادات لازمه ، و اون بدنامی و بیآبروییه. 0 50 Maedeh 1404/4/15 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 168 پیوتر: تیخون؟ اون دیگه کیه؟ فدکا: یه آدم مقدس. خبرچین بدبخت ، یه وقت به سرت نزنه حرف بدی راجع بهش بزنی، حواست رو جمع کن. پیوتر: چرا؟ کمکت کرده کسی رو بکشی؟ اون هم عضو "کلیسایخون" شماست؟ فدکا: نه. من میکشم ، ولی اون گناهم رو میبخشه. 0 3 روانشناس آدمخوار (سهند) 1404/4/28 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 23 + همسرت همراهت نیست. ـ نه، زن ها باید تو خونه بمونن و از خدا بترسن. + ولی تو مگه بی خدا نیستی ؟ ـبله، هیس، بلند نگو. 4 36 علی 1403/7/8 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 28 شاتوف: ما نه عشقی به روسیه دارید نه به توده ی مردم. شما ارتباژتون با توده ی مردم قطع شده. شما از توده ی مردم طوری حرف میزنین که انگار مال یه قبیله ی دوردست هستن با عادات عجیب و غریبی که مایه تأسف شماس. 0 2 علی 1403/7/8 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 14 جدا مشکل است که آدم در آنِ واحد هم عاشق همسرش و هم عاشق عدالت باشد. 0 1 علی 1403/7/8 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 54 شاتوف: ما با هم گرسنگی میکشیدیم و با هم روی زمین لخت میخوابیدیم. می خواستیم بریم اونجا(آمریکا) تا شخصا تجربه کنیم که زندگی کردن توی بدترین شرایط اجتماعی چه حسی داره. گریگوریف: خدای من! رفتن تا اون سر دنیا برای چی ؟ کافی بود بیست کیلومتر دور تر از اینجا داوطلب میشدین که برین خرمن چینی. 0 0 علی 1403/7/8 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 23 استپان: همسرت همراهت نیست؟ لیپوتین: نه. زنها باید توی خونه بمونن و از خدا بترسن. استپان: ولی مگه تو بی خدا نیستی؟ لیپوتین: بله. هیس! همینه که هست. شوهری که بی خداست باید به زنش یاد بده که از خدا بترسه. اینطوری آزاد تر می شه. 0 1 علی 1403/7/8 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 51 ولی فکر اینکه این کار توأم با درد و رنجه نمیذاره که خودشونو بکشن. حتی وقتی آدم میدونه که درد و رنجی در کار نیست، فکر درد باهاشه. فقط فکرشو بکنید که سنگی به بزرگی به خونه رو آدم بیفته. فرصت پیدا نمیکنی که هیچ حسی پیدا کنی، یا اصلا درد بکشی. خب با این حال، آدمها می ترسن و جا میزنن، این جالبه. 0 0 علی 1403/7/8 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 32 گاگانوف: ما نمی تونیم فرماندار جدید رو پیش از اینکه کارشو شوع کنه، نقد کنیم، مگه نه؟ لیپوتین: چرا نباید نقدش کنیم؟ هر چی باشه اون فرمانداره، همین بس نیست؟ ویرگینسکی: استدلالهای امثال گاکانوفه که روسیه رو غرق جهالت کرده. الان یه الاغ رو هم بذاری سر کار و بهش بکی فرماندار، گاگانوف باز میگه صبر کنیم کارش رو شروع کنه بعد نظر بدیم. 0 0 علی 1403/7/8 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 27 ویرگینسکی: فکر کردن احتیاج به زمان داره و فقر و نکبت منتظر نمی مونه. لیپوتین: ما باید به فوری ترین کار فکر کنیم. فوری ترین احتیاج اینه که هر کسی نونی برای خوردن داشته باشه. کتاب، گالری هنر، تئاتر و غیره مال بعده، بعد، بعد ها... یه جفت کفش ارزشش از شکسپیر بیشتره. 0 0 علی 1403/7/8 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 52 خدا فقط یه شبحه که آدمها از ترس مرگ و درد و رنج ساختن. 0 11
بریدههای کتاب تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی Maedeh 1404/4/11 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 18 استپان: همین هفته یه بیانیهی اعتراضی رو امضا کردم. واروارا: بیانیهی اعتراضی علیه چی؟ استپان: نمیدونم. اعتراض به.... اَه ، یادم رفته. باید اعتراض کرد. همین. 0 1 Maedeh 1404/4/14 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 142 برای جوش دادن آدمها به هم یه چیزی قویتر از احساسات یا ترس از اعتقادات لازمه ، و اون بدنامی و بیآبروییه. 0 50 Maedeh 1404/4/15 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 168 پیوتر: تیخون؟ اون دیگه کیه؟ فدکا: یه آدم مقدس. خبرچین بدبخت ، یه وقت به سرت نزنه حرف بدی راجع بهش بزنی، حواست رو جمع کن. پیوتر: چرا؟ کمکت کرده کسی رو بکشی؟ اون هم عضو "کلیسایخون" شماست؟ فدکا: نه. من میکشم ، ولی اون گناهم رو میبخشه. 0 3 روانشناس آدمخوار (سهند) 1404/4/28 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 23 + همسرت همراهت نیست. ـ نه، زن ها باید تو خونه بمونن و از خدا بترسن. + ولی تو مگه بی خدا نیستی ؟ ـبله، هیس، بلند نگو. 4 36 علی 1403/7/8 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 28 شاتوف: ما نه عشقی به روسیه دارید نه به توده ی مردم. شما ارتباژتون با توده ی مردم قطع شده. شما از توده ی مردم طوری حرف میزنین که انگار مال یه قبیله ی دوردست هستن با عادات عجیب و غریبی که مایه تأسف شماس. 0 2 علی 1403/7/8 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 14 جدا مشکل است که آدم در آنِ واحد هم عاشق همسرش و هم عاشق عدالت باشد. 0 1 علی 1403/7/8 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 54 شاتوف: ما با هم گرسنگی میکشیدیم و با هم روی زمین لخت میخوابیدیم. می خواستیم بریم اونجا(آمریکا) تا شخصا تجربه کنیم که زندگی کردن توی بدترین شرایط اجتماعی چه حسی داره. گریگوریف: خدای من! رفتن تا اون سر دنیا برای چی ؟ کافی بود بیست کیلومتر دور تر از اینجا داوطلب میشدین که برین خرمن چینی. 0 0 علی 1403/7/8 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 23 استپان: همسرت همراهت نیست؟ لیپوتین: نه. زنها باید توی خونه بمونن و از خدا بترسن. استپان: ولی مگه تو بی خدا نیستی؟ لیپوتین: بله. هیس! همینه که هست. شوهری که بی خداست باید به زنش یاد بده که از خدا بترسه. اینطوری آزاد تر می شه. 0 1 علی 1403/7/8 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 51 ولی فکر اینکه این کار توأم با درد و رنجه نمیذاره که خودشونو بکشن. حتی وقتی آدم میدونه که درد و رنجی در کار نیست، فکر درد باهاشه. فقط فکرشو بکنید که سنگی به بزرگی به خونه رو آدم بیفته. فرصت پیدا نمیکنی که هیچ حسی پیدا کنی، یا اصلا درد بکشی. خب با این حال، آدمها می ترسن و جا میزنن، این جالبه. 0 0 علی 1403/7/8 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 32 گاگانوف: ما نمی تونیم فرماندار جدید رو پیش از اینکه کارشو شوع کنه، نقد کنیم، مگه نه؟ لیپوتین: چرا نباید نقدش کنیم؟ هر چی باشه اون فرمانداره، همین بس نیست؟ ویرگینسکی: استدلالهای امثال گاکانوفه که روسیه رو غرق جهالت کرده. الان یه الاغ رو هم بذاری سر کار و بهش بکی فرماندار، گاگانوف باز میگه صبر کنیم کارش رو شروع کنه بعد نظر بدیم. 0 0 علی 1403/7/8 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 27 ویرگینسکی: فکر کردن احتیاج به زمان داره و فقر و نکبت منتظر نمی مونه. لیپوتین: ما باید به فوری ترین کار فکر کنیم. فوری ترین احتیاج اینه که هر کسی نونی برای خوردن داشته باشه. کتاب، گالری هنر، تئاتر و غیره مال بعده، بعد، بعد ها... یه جفت کفش ارزشش از شکسپیر بیشتره. 0 0 علی 1403/7/8 تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی آلبر کامو 3.9 5 صفحۀ 52 خدا فقط یه شبحه که آدمها از ترس مرگ و درد و رنج ساختن. 0 11