بریدهای از کتاب تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی اثر آلبر کامو
1404/6/12
صفحۀ 51
_ طبیعتا باید خودکشی خیلی بیشتر از اینا میبود. _ و، بهنظر شما، چهچیزی جلوشونو میگیره که خودشون رو نکشن؟ _ درد. اونایی که از سر جنون یا ناامیدی خودشونو میکشن به فکر درد نیستن. اما اونایی که از سر عقل و منطق خودشونو میکشن طبیعتا به درد فکر میکنن... فکر اینکه این کار توام با درد و رنجه نمیذاره که خودشون رو بکشن. حتی وقتی آدم میدونه که دردی هم در کار نیست، فکر درد باهاشه. فقط فکرشو بکنید که سنگی به بزرگی یه خونه روی آدم بیوفته. فرصت نمیکنی که هیچ حسی پیدا کنی، یا اصلا درد بکشی. خب، با این حال، آدمها میترسن و جا میزنن، این جالبه.
_ طبیعتا باید خودکشی خیلی بیشتر از اینا میبود. _ و، بهنظر شما، چهچیزی جلوشونو میگیره که خودشون رو نکشن؟ _ درد. اونایی که از سر جنون یا ناامیدی خودشونو میکشن به فکر درد نیستن. اما اونایی که از سر عقل و منطق خودشونو میکشن طبیعتا به درد فکر میکنن... فکر اینکه این کار توام با درد و رنجه نمیذاره که خودشون رو بکشن. حتی وقتی آدم میدونه که دردی هم در کار نیست، فکر درد باهاشه. فقط فکرشو بکنید که سنگی به بزرگی یه خونه روی آدم بیوفته. فرصت نمیکنی که هیچ حسی پیدا کنی، یا اصلا درد بکشی. خب، با این حال، آدمها میترسن و جا میزنن، این جالبه.
آگاتاهد.
1404/6/12
1