خیلی رندوم تصمیم گرفتم کتاب آن شرلی در گرین گیبلز رو بردارم.
همینطور که داشتم صفحاتش رو ورق میزدم و کتاب رو بو میکردم خاطراتی که باهاش داشتم هم مرور میشد...
زمانی که این کتاب رو میخوندم تو دوران جنگ دوازده روزه بود و در حالی که استرس و دلشوره ولم نمیکرد فقط این کتاب بود که تونست من رو آروم کنه.
تنها این کتاب بود که شده بود یار من تو اون شرایط سخت...
همیشه دلم میخواست تخیلات آن شرلی رو داشتم...
من خودم یک آدم بشدت رویا پردازیم ولی آنه یجور دیگه ای قشنگ بود...
واقعا اگه میتونستم کل برگ های صفحات این کتاب رو پر از هایلایت میکردم😭🛐
آدم ها بعضی موقع ها لازمه که تو تخیل هاشون برن تا سختی های دنیای واقعی رو فراموش کنن
همونجور که آنه میگه:«بد ترین چیز خیال بافی اینه که از این کار دست بکشید و آن وقت خیلی اذیت میشید»
واقعا حاضرم تمام زندگیم رو بدم تا حتی چند لحظه تو آونلی باشم...
آنه همیشه من رو یاد بهار و کتاب و خیال پردازی میندازه..✨🥹
و در آخر...
آنه محبوبم؛ازت ممنونم که باعث شدی سختی های زندگیم رو از یاد ببرم و دیدم رو نسبت به زندگیم عوض کنم