با ولادت مسیح آغاز و با رحلت سلمان تمام شد...
حرف های ناگفته ‌ای  برای گفتن داشت
برای اثبات حرف هایش واقعا زحمت کشیده بود
فقط درک بعضی از رویداد ها و استدلال ها نیازمند تسلط به تاریخ روم  و کتاب مقدس (انجیل) بود که من نداشتم...
      

        یه سری تیکه هاش رو باید دوباره با دقت بیشتری  بخونم
چون نکته های ریز  فلسفی داشت که واسه فهمیدنش باید چندتا درس از بدایه الحکمه رو بخونم...
      

        استاد فلسفه مون تو کلاس گفت:
هیچ عقلی غیر از عقل "موسوی" نمیگه نیستی بهتر از هستیِ
ولی من یه نفر  رو پیدا کردم:
مرا از نیستی دعوت به هستی کرد نجوایی
پذیرفتم ولی ای کاش می گفتم  نمی آیم
      

        بالاخره تموم شد..
کتاب از نظر محتوا خیلی خوب بود؛ 
با اینکه رمان بود، سعی کرده بود اصل  روایت ها رو تغییر  نده 
قلم روان و صمیمی داشت
فقط سیر داستان من  رو زیاد ترغیب نمی کرد که زود تر بخونم ببینم تهش چی میشه..
به خاطر همین ۳ ماه طول کشید🙄
نیمه اول کتاب  خیلی کند پیش رفت ولی نیمه دوم کتاب افتاد تو سرازیری..
در کل چون به رمان های تاریخ اسلام علاقه دارم خوشم اومد

      

        وقتی داستان رو  از نگاه شخصیت دختر میخونی😒(what's  that  brother )
وقتی داستان رو از نگاه شخصیت پسر میخونی🤩(sooo i like  you )
      

        خیال می کردم کتابی  اعتقادی میخوانم !
اما به خود آمدم دیدم دارم با سطر سطرش اشک میریزم...
(روضه ایست برای خودش)
روز عاشورا ۱۴۰۳