اسمش را هر چه بگذارم اوایلش منتظر یک داستان تخیلی و سرگرم کننده بودم!
اما وقتی که تمام شد هزاران هزار درس ازش گرفتم...
هر یک تصمیم یک کتاب جدا و یک زندگی جدا دارد
هر تصمیم می تواند باعث شروعی جدید و یا حتی پایانی تلخ شود!
حتی گاهی هم که دیگر ناامید می شوی
باز هم می توانی با یک تصمیم آینده ات را تغییر دهی!
همه چی به خودت بستگی دارد:) 
      

        وقتی که کتاب تمام شد نمی توانستم جلوی اشک هایم را بگیرم.فقط می‌توانستم بگذارم اشک ها آرامم کند.
وقتی فکر می کردم هر فلسطینی حالا می تواند یک همچین داستانی را مجزا برای خودش داشته باشد از درون نابود می شدم و تنها چیزی که آرامم می‌کرد اشک بود.
وقتی صحنه ی طلوع خورشید را با پدر و دخترش مزه مزه میکردم .
وقتی دیگر آن پدر ازش خبری نبود .
وقتی خودم را جای مادری می‌گذاشتم که بخاطر دختر ماند 
وقتی آن مادر پاره ی تنش را گم کرد 
وقتی آن مادر مرده بود ولی نفس می کشید و زندگی می کرد 
وقتی آن مادر در رخت خواب جسمش هم آرام گرفت 
وقتی برادر رفت و سال ها بعد هم بازنگشت 
وقتی  مجبور شد از شهرش برود 
وقتی سال ها با سختی فارغ‌التحصیل شود 
وقتی ترک دیار کند 
وقتی درد غربت را بچشد 
وقتی بعد سال ها برادرش را همسرش و برادر زاده اش پیدا کند 
وقتی که  عاشق شود 
وقتی که باردار شود 
وقتی که مجبور شود برگردد به آمریکا 
وقتی که بفهمد زن داداشش را به طرز وحشیانه‌ای کشتند و سر برادر زاده اش را بریدند 
وقتی شوهرش شهید شود و دخترش را نبیند 
وقتی و...
می شود اشک نریزی ؟!
آخر هم برای یادگاری همسرت مجید جان بدهی 
نمی شود هرچه بنویسم کم است.
حتما باید کتاب را بخوانی!
از بهترین کتاب های زندگی ام بود
      

        واقعا شوکه شدم!
باورم نمی شد که این گونه تمام شود 
الکی نیست که می گویند بهترین کتاب آگاتا است‌ 
جذاب و مهیج با قلم آگاتا 
چی بهتر از این ؟!
پیشنهاد می کنم (دور از جانتان )قبل از مرگ بخوانید:)
      

        از کتاب خیلی خوشم آمد ...
شاید کتاب باعث شد کمی فکر کنم که با مادر بزرگم بهتر رفتار کنم باعث شد بابت  رفتار ها یم  فکر کنم اگر مادر بزرگم زنده بود...
جدایی  از این هایی که گفتن نویسنده خوب نقطه ی اوج خود را انتخاب کرده بود و کتاب به اندازه ی کافی سوپرایز داشت ...
      

        کتابی که  به موضوعی توجه دارد که امروزه خیلی از ما آن را فراموش کردیم ...
این کتاب دوباره این موضوع رو با ی موضوع کودکانه و تخیلی به ما یاد آوری می کند.
شاید داستان، داستان تخیلی ...ساده ...و کودکانه باشد اما مبحث مهمی را در این قالب جذاب بیان کرده است که ارزش خواندن دارد !
      

        عاشق قلم نویسنده شدم!
ماجرا جویی... 
رمز راز... 
جادو... 
همه و همه به جذابیت های این کتاب می افزاید 
نمی دانم بگویم؟! نگویم؟! اما حرصم گفت از این که کمتر کسی این کتاب را خوانده!
اما باید رازی را در مورد کتاب فا‌ش کنم 
به اسم های داستان... شهر ها... شخصیت ها... توجه کنید!
جذابیت داستان همین است! 
خود من اولش این کتاب را برای فهمیدن همین رمز خواندم و دیگر نتوانستم آن را زمین بگذارم! 
اگر این کتاب را خواندی ولی نفهمیدی به من بگو 



      

        رنگ فیروزه ای را دوست دارد...
او را دوست دارد...
کتاب پنجشنبه فیروزه ای کتابیست عاشقانه و زیبا که همه چیز را خوب روایت کرده و خوب به تصویر کشیده. 
البته تا اواسط کتاب کمی برایم مبهم بود! 
 زمان بیشتر فصل ها زمان های متفاوت و راوی های متفاوت داشت کتاب را برایم جذاب کرد! 
و همین ویژگی های جذاب باعث شد من کتاب را نتوانم زمین بگذارم و یک ساعته تمامش کردم! 
با خودم می گفتم
این فصل را بخوانم و بعد بروم سراغ کار هایم اما نمی شد هر فصل که شروع می شد قافلگیری برای مخاطب داشت! 
و در آخر هم  برای  کتاب خوار ها پیشنهاد می کنم این کتاب را جزو خوردنی هایشان بگذارند! 
      

        جدایی...
دوری... 
حسرت... 
تلاش... 
ترس... 
زحمت... 
همه و همه می ارزد برای آزادی 
کتاب، کتاب بسیار جذاب و دوست داشتنی بود. کتابی که همراه خودش همه چیز داشت. 
کتابی که برای آزادی می جنگد!
کتابی که دیوار برلین را روایت می کند!
حقیقت را!
که ارزش خواندن دارد! 
      

        من این نسخه از کتاب را نخواندم ولی یک نمونه ی دیگری خواندم 

یک نکته  مثبت 
 نشان می داد که  ویژگی‌های مهم‌تری مانند دوستی نیز وجود دارد.
      

        خیلی کتاب خوبی بود  وقتی می خواندم کاملا  می توانستم تصویر پردازی کنم