امیرحسین اسدی

امیرحسین اسدی

@amirhoasadi

2 دنبال شده

3 دنبال کننده

            
          

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

بریده‌های کتاب

ابن مشغله
بریدۀ کتاب

صفحۀ 104

من می‌گفتم ما سرزمین غریبی داریم... اگر آن را بشناسی حتماً عاشقش می‌شوی _چه باسواد باشی چه کم‌سواد، چه روشنفکر باشی چه غیرروشنفکر... هرچه باشی، طبیعت پرشکوه و عظیم این سرزمین تو را به زانو در می‌آورد و با تمام وجود جنگیدن به خاطر آن را به تو می‌آموزد. از پی دیدن و شناختنش دیگر نمی‌توانی در مقابل آن بی‌تفاوت بمانی، دیگر نمی‌توانی نسبت به آن غریبه باشی و به آن فکر نکنی، نمی‌توانی چمدانت را ببندی و خیلی راحت بگویی: می‌روم آمریکا، می‌روم جایی که کار و مزد خوب وجود دارد، می‌روم و خودم را خلاص می‌کنم. نمی‌توانی زخمش را زخم خودت ندانی، دردها و غصه‌های مردمش را دردها و غصه‌های تن و روح خودت ندانی، گل‌هایش را گل‌های باغ و باغچه‌ی خودت ندانی، کویر و دریا و کوه‌های برهنه‌اش را عاشقانه نگاه نکنی، در بناهای مخروبه‌ی قدیمی‌اش، روان جاری اجدادت را نبینی، صدای آب‌های مست رودخانه‌هایش را همچون صدایی فراخواننده از اعماق تاریخ حس نکنی، و نمی‌توانی برای بازسازی‌اش قد علم نکنی، پای نفشری، یکدندگی نکنی و فریاد نکشی... نمی‌توانی، نمی توانی...

0

فعالیت‌ها

ابن مشغله
بریدۀ کتاب

صفحۀ 104

من می‌گفتم ما سرزمین غریبی داریم... اگر آن را بشناسی حتماً عاشقش می‌شوی _چه باسواد باشی چه کم‌سواد، چه روشنفکر باشی چه غیرروشنفکر... هرچه باشی، طبیعت پرشکوه و عظیم این سرزمین تو را به زانو در می‌آورد و با تمام وجود جنگیدن به خاطر آن را به تو می‌آموزد. از پی دیدن و شناختنش دیگر نمی‌توانی در مقابل آن بی‌تفاوت بمانی، دیگر نمی‌توانی نسبت به آن غریبه باشی و به آن فکر نکنی، نمی‌توانی چمدانت را ببندی و خیلی راحت بگویی: می‌روم آمریکا، می‌روم جایی که کار و مزد خوب وجود دارد، می‌روم و خودم را خلاص می‌کنم. نمی‌توانی زخمش را زخم خودت ندانی، دردها و غصه‌های مردمش را دردها و غصه‌های تن و روح خودت ندانی، گل‌هایش را گل‌های باغ و باغچه‌ی خودت ندانی، کویر و دریا و کوه‌های برهنه‌اش را عاشقانه نگاه نکنی، در بناهای مخروبه‌ی قدیمی‌اش، روان جاری اجدادت را نبینی، صدای آب‌های مست رودخانه‌هایش را همچون صدایی فراخواننده از اعماق تاریخ حس نکنی، و نمی‌توانی برای بازسازی‌اش قد علم نکنی، پای نفشری، یکدندگی نکنی و فریاد نکشی... نمی‌توانی، نمی توانی...

0

ابن مشغله

15

من این کتاب رو از انتشارات دبیر و با ترجمه‌ی ع. شکیباپور مطالعه کردم که حقیقتا ترجمه‌ی بسیار روان، ساده و عالی‌ای بود. بعد از مدت‌ها یک رمّان کلاسیک خوندم و فکر می‌کنم برای اولین بار رمّانی از ادبیات فرانسه! در کل داستان خوب و جذابی بود و پیام‌های مهم و مثبتی _هرچند کمی تکراری_ دربرداشت.

0

کنت مونت کریستو

0