مصطفی فتاحی اردکانی

@agha.Mustafa

6 دنبال شده

13 دنبال کننده

                      یه خواننده پاره وقت
                    

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            باغ وحش اساطیر تو کتاب‌های عمومی و غیرتخصصی، موضوعی کمتر پرداخته شده داره. شما تو این کتاب درباره کلی موجود افسانه‌ای و خیالی ادبیات کهن فارسی می‌خونین که شاید اسم خیلی‌هاشون رو هم نشنیده باشین. 
بعد فکر کن این غول‌ها و ازمابهتران یه جوری معرفی شدن تو گویی داری درباره پسرخاله‌ات می‌خونی؛ همین‌قدر صمیمانه و خودمانی... انگار نه انگار که تا همین پنجاه سال پیش اجدادمون عین چی از اینا به خودشون می‌لرزیدن. کلا دکتر احسان رضایی دیگه پشم برای کلاه رفقا نذاشت.
👹👺👻😈💀👾👽🤖
کتاب چاپ انتشارات قاف و برای سال ۹۶ بوده ولی لحن طنزش انگار برای دهه هشتاده. شاید برای همینه که وقتی تو گودریدز نظرات رو می‌خونی خیلیا نسبت به طنزش ایراد گرفتن. من البته انقدر ذهنیتم از دکتر جدی بود که خوندن مطلب طنز به قلم ایشون به اندازه کافی برام عجیب بود. چه برسه به اینکه با این حضرات مافوق جدی تو تاریخ بشریت هم سر شوخی رو واکرده.
....
و خب حسرت همیشگی از تصور اون‌همه کتابی که ایشون خونده و قابلیت استخراج و ترکیب و تلخیص و ساده‌سازی اونا برای ادبیات امروزی هم برای من سر جاشه.
          
پیش رویجامعه های ماقبل صنعتی: کالبدشکافی جهان پیشامدرنبرج سکوت

سیاهه‌ی دوصد

100 کتاب

15 سال پیش «سیاهه‌ی صدتایی رمان» را نوشتم. در این فاصله‌ی پانزده ساله بیش از هزار کتاب جدی خوانده‌ام که 920 تا را شماره زده‌ام و یادداشتی ولو کوتاه نوشته‌ام درباره‌شان. بارها از من خواسته‌اند که افزونه‌ای بزنم بر سیاهه‌ی صدتایی و مثلاً سیاهه‌ی دوم را بنویسم و من همیشه بهانه آورده‌ام که هر که صد رمان بخواند، خود در رمان قریب‌الاجتهاد است و ادامه را به سلیقه‌ی تربیت‌یافته‌ی خودش انتخاب خواهد کرد. فرار از مصاحبه با همشهری جوان و پیگیری‌های مداوم خانم حورا نژادصداقت باعث شد تا قبول کنم سیاهه‌ی جدیدی بنویسم. اما این سیاهه، سیاهه‌ی دوم نیست. حتا سیاهه‌ی رمان هم نیست. در حقیقت انتخابی‌ست از به‌ترین کتاب‌هایی که در این پانزده سال خوانده‌ام. می‌خواستم به ترتیب اهمیت باشند که این ترتیب هم رعایت نشد. بیش از بیست ساعت کار مفید و پنجاه ساعت کار غیرمفید به انتخاب آثار گذراندم و حاصل‌ش شد همین «سیاهه‌ی دو صد». اما توضیحی مهم راجع به «سیاهه‌ی دو صد». تنها به رمان نپرداخته‌ام، اما به یقین می‌گویم که هیچ عنوانی هرگز از مفهوم ادبیات تهی نیست در این سیاهه. اگر دقیق‌تر بنگریم و رمان را ادبیات تعلیق بدانیم، می‌توان گفت که آن‌چه در این سیاهه آمده است حتا در سرزمین‌های دوردست از مرزهای کشور رمان، تنه می‌زند به رمان. یعنی کتاب تاریخی و مقاله‌ی بلند و حتا متن‌نامه‌های مذهبی در این سیاهه تعلیق دارند و از منظر ادبیات به آن نگاه شده است. اصح و ادق این که رمان‌نویس ام‌روز نیاز به متونی دارد که پیکره‌ی داستان را نشان بگیرد؛ پیکره‌ای که دیگر نه شخصیت است و نه فضا و نه حتا درام؛ پیکره‌ای که ذات مفهومی رمان است... همه‌ی عناوین انتخاب شده با این پیکره هم‌راستاست. «سیاهه‌ی دوصد» سیاهه‌ای است از جنس ادبیات برای رمان‌نویس... ثلث‌ش حتما سلیقه‌ی من نگارنده است اما یحتمل دوسوم‌ش مشترک است در بسیاری نگاه‌ها... خوش‌حالی دیگری دارم که نمی‌توانم پنهان‌ش کنم. پانزده سال پیش وقتی سیاهه‌ی صدتایی رمان را می‌نوشتم، دربه‌در می‌گشتم دنبال مولف فارسی‌زبان و رمان فارسی و داستان ایرانی... کم از ده درصد، رمان و داستان داخلی یافتم... تازه آن هم با اغماض... و حالا نویسنده‌گان نیمی از آثار «سیاهه‌ی دو صد» فارسی‌زبان‌ند... رضا امیرخانی، 15 اردیبهشت 1397

            کتاب را که تمام کردم بغلش کردم و چشمانم را بستم،قلبم دوست داشت کلمات و صفحاتش را لمس کند،ناگاه حس کردم در کویر دو زن و دو مرد میبینم،نادرخان ابراهیمی،ملاصدرای شیرازی و همسرانشان 

لبخندی زدم میدانم گفته بودید «زندگی مرد را زن پروپیمان می‌کند زندگی زن را مرد.این طبیعت امر و سلامت امر است» 

لبخندشان حاکی از رضایت بود یکی پیشنهاد کرد که «قدم بزنیم،ایستادن خسته‌مان می‌کند و خستگی افکار بیراه به مغز آدمی می‌آورد راه برویم و بیندیشیم و گفت‌وگو کنیم شاید به‌جایی برسیم» 

چه چیزی از این بهتر حال خوش من در زندگی در همین‌ها خلاصه می‌شود شما اما انگار حال دل را خواندید که گفتید «پنهان داشتن اندوه بسیار دشوارتر از مخفی کردن شادی است اشک هنگامی‌که باید فرو بریزد می‌ریزد اما خنده را می‌توان مهار کرد» 

میدانم برای همین گفته بودید که «ویرانه‌ای است این جهان عمر کفاف نمی‌دهد که آباد کنیم غیرت رخصت نمی‌دهد که رها کنیم» 
بگذارید خودم حدس بزنم حتما میخواهید بگویید «آبادسازی یک گوشه‌ی گم جهان به دست ما آبادسازی کل عالم است به دست همگان»
 حتما هم در ادامه‌اش می‌گویید «مأیوس از زمانه‌ی خویشم نه مأیوس از نفس حضور، مأیوس از امروزم نه دل کنده‌ از فردا» 

خندیدید و گفتید نکند حاضر جوابی ما مسری‌ست فقط مراقبت کن زیرا که «مرز میان شهامت و وقاحت بسیار باریک است پرده حرمت اگر دریده شود ازنو یکپارچه نخواهد شد به هیچ قیمت» البته ان‌شاءالله خیر است
بله ملا خیر است توصیه خودتان است گفته بودید «خیراندیش باش که خداوند خیراندیشان را دوست می‌دارد حتی اگر به صحت نیاندیشند اسباب وقوع خیر را برای ایشان مقرر می‌دارد» 
این بار نادر خان ابراهیمی هم لبخندی زد

برایم نصیحتی ندارید گفتید «اگر بر هوا پری مگسی باشی،اگر بر آب روی خسی باشی،دل بدست آر تا کسی باشی»یادت نرود که «چیزی نزد تو نیست که امانت نباشد با این امانت معامله مکن که حرام است» 

ناگاه چشم گشودم شب شده بود  ولی دیگر از آن جمع و کویر خبری نبود زیر لب گفتم به قول شما «شبِ کویر سرشار ازخداست، کاش در کنار کویر جایمان دهند» 

آقای #مردی_در_تبعید_ابدی در قلب من نیز ابدی‌ شدی