یادداشت مصطفی فتاحی اردکانی

        قلم مظفر سالاری بیانگر هر داستانی که باشد چنان باعث حل شدن مخاطب در داستان می شود که گذر زمان را احساس نخواهد کرد.
اینبار مظفر سالاری داستان مردی می گوید که به جرم ادعای پیامبری در زندان است. مجرمی که هیچ وقت مجال بیان ادعا خود را ندارد و توسط ماموران بعد از نمایش به سیاهچال می افتد. 
اما این برای عطار داستان کافی نیست و با روابط خود را به مجرم رسانده تا داستان زندگی او را بداند. عطار در این راه سختی ها فراوانی به جان می خرد تا با ورود به سیاهچال دقایقی پای حرف مجرم نشسته و از زندگی او بداند. زندگی که با آنچه حاکمان شهر می گویند متفاوت است و بیانگر یک عشق عجیب و غریب است.
      
5

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.