نیکو علیدوستی

نیکو علیدوستی

@Nikoo

14 دنبال شده

23 دنبال کننده

Nikoo.alidoosti
http://cadregallery.com/artist/nikooalidoosti/

یادداشت‌ها

        . آنچه ما را نا امید می کند، پوچی و بی اعتباری آن چیزی است که خوش داریم کامیابی اش بنامیم. اما کامیابی چیست ؟ یکی شدن سوژه ( فاعل ) با ابژه ( موضوعِ ) خواهش خود. در حالیکه سوژه ( فاعل ) بی تردید در راه، بارها مرده است.  
۰

1.Ce qui nous déçoit, c'est le néant de ce que nous nous plaisons à appler l'accomplissement. Mais qu'est-ce que l'accomplissement ? C'est l'identification du sujet à l'objet de son désir. Or le sujet est mort - sans doute plusieurs fois - en route. 
۰
گمان می کنم توضیحی نیاز باشد تا مفهوم این گفته بکت در جُستار 《پروست》 روشن تر شود. توضیح آنکه ، غالب آدمیان همواره در طلب دائم به سر می برند ( یکی کمتر یکی بیشتر ) و امید و آرزویی در دل می پرورانند. با برآورده شدن هر یک از این آرزوها ، آرزویی دیگر سر در می آورد. بر وفق فلسفه بکت در این جُستار که سخت تحت تأثیر شوپنهاور است، خویشتن انسان در طول زمان قطعه قطعه می شود و بسط می یابد و درک بهتر آن هنگامی مقدور است که آن را نه خودی واحد بلکه چونان مجموعه ای از خودها در نظر بگیریم. هنگامی که آرزویی برآورده می شود ، دل هرزه گرد ما به جانب خواسته و تمنایی دیگر روی می کند و در نهایت اینکه خواهش را پایانی نیست. همین طور  از نظر بکت در این جُستار،  ما فقط زمان را مصرف نمی کنیم بلکه زمان نیز ما را مصرف می کند و به چیزی غیر از آنچه بوده ایم مبدل می کند. بکت معتقد است ما تنها فرسوده از گذشت دیروز نیستیم ، ما کس دیگری هستیم غیر از آنچه قبل از مصیبت دیروز بودیم. به علت این خصلت زمان، ما به عنوان سوژه ، آن کسی نیستیم که قبل از مصیبت دیروز بودیم. در نتیجه به علت همین خصلتِ زمان، سوژه ی هنگامِ طلبِ خواسته با سوژه ی هنگام برآورده شدنِ خواسته متفاوت است. ما هنگام برآورده شدن خواسته دیگر آن کسی نیستیم که آن خواسته را طلب می کرد و زمان باعث تغییر ما شده است. در نتیجه به علت این دو مورد، کامیابی هیچ وقت تحقق پیدا نمی کند زیرا سوژه ( ما ) هیچ وقت با ابژه ( موضوع میل و خواسته خود ) تلاقی نمی کند. نتیجتاً به این علت و به علت اولی که در خطوط بالا توضیح دادم ( اینکه خواهش را پایانی نیست )  زندگی مبدل می شود به انتظاری بیهوده و معطوف به آینده برای آمدن گودویی که هرگز نمی آید. 
( این توضیحاتی که نوشتم خلاصه ای از کتاب مقدمه کمبریج بر ساموئل بکت  نوشته رونان مک دونالد هست. این کتاب هم تحت همین عنوان و هم تحت عنوان "روایت ذلت/ درآمدی بر اندیشه و آثار ساموئل بکت" توسط دو مترجم متفاوت ترجمه و چاپ شده است. ) 
۰
_______________________________________
۰
۲_ خاطره و عادت صفاتِ سرطانِ زمان اند.
۰ 
La mémoire et l'habitude appartiennent à ce cancer qu'est le temps.
      

6

        شخصیت "بنجی" در این رمان ، لکنتِ انسان معاصر است در بیان آنچه که در این جهان می بیند. 
۰
سه نقل قول از کتاب را در ۳ بند می نویسم : 
۰
 ۱.تعبیر ویلیام فاکنر از "ساعت" و "زمان" در صفحه اول فصل دوم رمان 《خشم و هیاهو》 تعبیر جالبی است‌. او "ساعت" و "زمان" را "مزارِ همه امیدها و آرزوها" می داند. فاکنر در این فصل می نویسد :《 وقتی سایه پنجره روی پرده ها افتاد، ساعت بین هفت و هشت بود و من دوباره پایبند زمان بودم و صدای ساعت را می شنیدم. این ساعت پدربزرگ بود و وقتی پدر آن را به من داد، گفت : " کوئنتین، من بقعه همه امیدها و آرزوها را به تو می دهم. به طرز عذاب دهنده ای شایسته است که آن را برای تحصیل پوچی تجارب بشری به کار ببری که همان قدر به درد احتیاجات شخصی ات بخورد که به درد احتیاجات پدرت یا پدرِ پدرت خورد. من این را به تو می دهم، نه برای اینکه به یاد زمان باشی ، بلکه برای آنکه بتوانی گاه و بیگاه زمان را فراموش کنی و تمام نفست را برای فتح آن حرام نکنی." گفت  "چون هیچ نبردی فتح نمی شود، حتی در هم نمی گیرد. میدان نبرد تنها ابلهی و نومیدی بشر را به رخش می کشاند و پیروزی، خیال باطل فیلسوف ها و احمق هاست.》
٠
۲.  پدر می گفت آدم جمعِ بدبختی هایش است.  
۰
۳. و عجیب این است که انسانی که بر حسب اتفاق پدید آمده و با هر نَفَسش طاسی را می ریزد که از پیش بر ضد او آماده شده، از مواجهه با غایتی سر باز می زند که از پیش می داند که بی چون و چرا باید با آن رو به رو شود.
      

3

        هارولد بلوم در قسمتی در این کتاب می نویسد :
 " اگرچه نمایشنامه هملت در نقطه ای پایان می یابد، اما این نقطه، پایان شخصیت هملت نیست.او در بیداری خویش زنده می شود. لاشه اش پس از چهار قرن هنوز نپوسیده است.". فکر می کنم به همین جهت هر چه قدر نمایشنامه هملت بررسی، تفسیر و نقد شده باشد همچنان نیز می توان در موردش از زوایایی دیگر نوشت.  هارولد بلوم در این کتاب هملت را از زوایایی متفاوت در چندین فصل کوتاه بررسی کرده است. نقطه ضعف کتاب از نظر من این است که نویسنده در بعضی قسمت های کتاب اظهارات و نظراتی را در مورد نمایشنامه هملت بیان می کند بدون آنکه در مورد نظرات خویش توضیح دهد یا استدلالی نماید که برای خواننده دلیل چنین نظراتی روشن گردد. اما فصل هایی از کتاب بررسی کوتاه قابل توجهی نیز دارد.در انتهای ترجمه فارسی این کتاب ضمیمه ای هست تحت عنوان 《هملت : ابداع انسان》 که ترجمه بخشی از کتاب دیگر هارولد بلوم تحت عنوان 《شکسپیر: ابداع انسان》 است. بررسی بلوم در این ضمیمه بررسی قابل توجه تری است. در قسمتی از آن به گفته های نیچه در کتاب "زایش تراژدی" در مورد هملت اشاره می کند و با توجه به نظرات نیچه معتقد است که هملت به ذات چیزها نگریسته است ، شناخت حاصل کرده است و عمل را منزجر کننده می یابد زیرا اعمالش نمی تواند تغییری در ذات ابدی چیزها ایجاد کند. هملت فکر می کند اینکه از او انتظار داشته باشیم که چنین جهان در هم ریخته ای را سر و سامان دهد خنده دار و شرم آور است. شناخت، عمل را می کشد و عمل مستلزم این است که شخص در پرده ای از وهم فرو رفته باشد. هملت اقدام به عمل نمی کند نه به این خاطر که در نتیجه فزونی امکان ها ، زیادی فکر می کند، آنچه هر گونه انگیزه برای عمل را تحت الشعاع قرار می دهد، شناخت و بینش نسبت به حقیقت هولناک است نه تفکر. اما هارولد بلوم در مقایسه شخصیت "هملت" با "فالستاف" ( شخصیت نمایشنامه هنری چهارم ) معتقد است که "فالستاف" ، بر خلاف هملت بی آنکه دچار تهوع شود به آن شناختی دست می یابد که نه تنها مانع عمل نمی شود، بلکه عمل را به مثابه چیزی بی ربط به "جهانِ بی زمان نمایش" کنار می نهد. این تحلیل او یکی از بررسی های کلیدی نویسنده در این کتاب است.
      

3

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.