محدثه شعبانی

محدثه شعبانی

@Moh.sh

5 دنبال شده

5 دنبال کننده

یادداشت‌ها

        اگر می‌خواهید این کتاب را به هوای کتاب‌های دیگر آقای صدقی مثل آبنبات بخورید و همزمان از خنده روده‌بر شوید، اصلا کتاب را شروع نکنید.
این کتاب با طنز روان و محبوب و ملموس و همیشگی آقای صدقی متفاوت است.
ممکن است از اول تا آخر کتاب حتی لبخند هم نزنید.
حتی می‌توانم بگویم احتمالا مفرح هم نباشد  و برای سرگرمی هم گزینه‌ی مناسبی نیست. درواقع باید با تمرکز بخوانید وگرنه ممکن است اصلا جایگاه شوخی‌ها را نفهمید.
راستش من می‌خواستم میان خواندن‌هایم کمی استراحت کنم، پس این کتاب را به اشتباه انتخاب کردم و از همان سه صفحه‌ی اول فهمیدم که اشتباه کرده‌ام. اما فقط به‌خاطر انگشت به‌دهان ماندنم از ذهن جوال و بی‌قرار نویسنده تا انتها خواندمش.
جناب صدقی! چطور می‌توانید انقدر چیزهای بی‌ربط را به‌هم ربط بدهید؟
چطور می‌توانید فقط از یک کلمه این‌همه جمله‌ی متفاوت استخراج کنید؟
واقعا "دلتان برای ماری که بی‌مار است می‌سوزد"؟ چطور اولین بار دلتان برای ماری که بی‌مار بود سوخت؟
چطور در ذهن شما دختر آن فخر غیرادبی، ابومسعود غزالی توانست جایزه‌ی نوبل فیزیک را به‌خاطر "کشف حجاب" دریافت کند؟
اصلا چطور توانستید انقدر جدی به دود به عنوان یک وسیله‌ی ارتباطی نگاه کنید که به ذهنتان رسید بنویسید به نظر انسان‌های اولیه آتشفشان‌ها در زمانی خاموشی به علت تصاعد مداوم گوگرد داشتند برایشان پیام بازرگانی پخش می‌کردند؟
من به نویسندگی مهرداد صدقی نه در آبنبات‌ها که در این کتاب غبطه خوردم.
      

1

0

        بالاخره سووشون رو خوندم.
جزء کتاب‌هایی که به شدت تحت تأثیرم قرار بده نبود. جزء کتاب‌هایی که نشه زمینش گذاشت یا مدام داستانش فکرم رو مشغول کنه هم نبود.
راستش زیاد روون هم نبود. تو تمام طول کتاب همه‌ش در حال سرچ کلماتی  بودم که برام جدید بود، مثل خرند، هشتی، حقه، ارسی و...
اما با همه‌ی این‌ها کتابی نبود که وسطش خوابت ببره. یا مثلا احساس کنی چرا داری می‌خونیش...
من با زری همراه شدم. البته نه اونقدر که باهاش بخندم و گریه کنم و نگران باشم و مادری کنم و خانه‌داری... در این حد که می‌تونستم جنس دغدغه‌ش رو بفهمم باهاش همراه شدم.
و در آخر حس می‌کنم سووشون رو اونجور که باید مزه نکردم. شاید یه روزی سال‌ها بعد برگردم و دوباره خوب و باتمرکز بخونمش.

فقط یه چیزی می‌مونه.... منم مثل زری ستاره‌مو گم کردم و سرگردان دارم دنبالش می‌گردم! خوش به حال آدمایی مثل یوسف که زود ستاره‌شون رو پیدا کردن و سر دست گرفتنش. کسایی که نه‌تنها خودشون راه رو گم نکردن بلکه حتی چراغ دست گرفتن و برای بقیه هم مسیر رو روشن کردن.
      

0

4

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.