ابهام. ابهام. ابهام.
چیزی که این کتاب را تا این حد جادویی میکند ابهام است. شما یک انسان نادان هستید که پا در هزارتو میگذارید و راوی به هوشمندی یک پری شما را به قدم بعدی دعوت میکند. راوی اینجا دقیقاً نقش یک راهنما را دارد. نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر. این نقش راهنماگونه باعث میشود احساس نکنید شما منفعل نشستهاید و کسی برای شما قصه تعریف میکند، احساس نکنید شما مخاطب هستید، شما شاهدخت نیستید و جادو در زندگی شما وجود ندارد، شما دقیقاً در موقعیت جادویی کتاب هستید چون راوی برای شما فقط قصه تعریف نمیکند، راوی از شما سوال میپرسد، قدم به قدم بهتان سرنخ میدهد، افسانههایی که لازم است بهشان ارجاع دهد را به موقع برایتان تعریف میکند و تک تک کلماتش آنقدر بهجا و درست و غیرقابل پیشبینی هستند که شما فاصلهای بین خودتان و شخصیتهای داستان احساس نمیکنید، فاصلهای بین دنیای خودتان و جادو هم، شما خود شاهدخت هستید، شما در موقعیت انتخابید و این برایتان یک تجربهی فوقالعاده از بودن در موقعیتی جادویی را رقم میزند.
نویسنده خودش را مخزن اطلاعات نمیداند و وظیفهاش را صرفاً انتقال آن ها نمیبیند و این یک جور ابهام ایجاد میکند تا جایی که انگار خود راوی از اتفاقی که افتاده متعجب میشود، میپرسد که مگر میشد واقعاً چنین اتفاقی بیفتد؟ این به حیرت شما اضافه میکند و باعث میشود فکر کنید هیچچیز اینجا از پیش تعیین شده نیست. این ابهام باعث میشود کل موقعیت و تجربهی شما از موقعیت نفسگیر و پرکشش شود.
برخلاف ابهام خوشایندی که در روند اتفاقهای داستان وجود دارد اما بعضی چیزها به طرز دلگرم کننده و اطمینانبخشی واضحاند در این کتاب. مثلاً ما هر چیز مهم و کلیای را درمورد شخصیتهای داستان میدانیم. شخصیت اصلی داستان بصیرت و معصومیت جادویی و کودکانهای دارد که با آن میتواند بفهمد فلانی آدم تاریک و شروری است و نباید به او نزدیک شد، بهمانی مهربان و شریف است و باید به او اعتماد کرد. خوبی و بدی، خیر و شر، قابل اعتماد و غیرقابل اعتماد در این کتاب مرز کلفت و قراردادیای دارند و من فکر میکنم اگر این اطمینان به نیروهای خیر و شر وجود نداشت ابهامِ خوشایند این کتاب میتوانست برایم دیوانهکننده باشد. چیزی مثل کاراوال.
و اما در نهایت مسئلهی پرتکراری که فهم فانتزی را برای من سخت میکند این است که تخیل کردن انگار به طور مستقیم و غیرمستقیم متاثر است از تاریخ و فرهنگ و افسانههای ساخته شده در آن. با این حساب من ایرانی که کتاب فانتزیای متناسب با افسانههایی که نمیشناسم را میخوانم آیا درک ناقصی نخواهم داشت از این کتاب؟ آیا برای فهم خالص یک کتاب فانتزی حتماً باید از همهی افسانههای پسزمینهی آن مطلع بود؟ آیا اصلاً چنین کتابی قابلیت ترجمه شدن به زبانی دیگر را دارد؟
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.