سقوط، اولین اثری که از کامو خواندم!
رمان به طور خاص از طریق یک مونولوگ روایت میشود.
شخصیت اصلی داستان _ژان باتیست کلامنس_ در رستورانی در مکزیکوسیتی با غریبهای آشنا میشود و داستان زندگی خود را به شکل اعتراف شخصی، بیان میکند.
یکی از مهمترین موضوعات این رمان، گناه است. کلامنس از زمانی که یک زن در رودخانه غرق شده و نمیتواند به او کمکی کند، احساس گناه شدیدی را تجربه میکند.
از نظر من سقوط کلامنس از فردی شاد به فردی در جستوجوی عذاب و خودویرانگری، نقطه چین اصلی داستان است.
نیمهی ابتدایی کتاب را بیشتر دوست داشتم و متوجه نشدم ایراد کار از ترجمه است یا عدم برقراری ارتباط کامل من با نیمه دوم.
در هر صورت، سقوط به همان دلچسبیای بود که شنیده بودم و جهانبینی کامو، تا ابد مورد علاقهام میماند.