بعد از اولین و آخرین مجموعه داستانی که خواندم، تصمیم گرفته بودم دیگر کتابی که حاویِ مجموعه داستان باشد را نخوانم!
این کتاب رو از روی جلد و عنوانش انتخاب کردم برای خودم جالبه وقتی کتاب رو از تو قفسه برداشتم اصلا عنوان مجموعه داستانی که با فونت کوچکتر زیر عنوان اصلی نوشته شده بود رو ندیدم و همین رو به فال نیک میگیرم چرا که باعث شد بعد از مجموعه داستان "عمق صحنه" ارتباطم با مجموعه داستان قطع نشه.
چون قطعا اگر این کتاب رو به صورت اتفاقی پیدا نمیکردم و نمیخوندم، تا ابد کتابی با عنوان مجموعه داستان توی لیست کتابهای خوانده شدهام پیدا نمیشد و همین مایهی تاسف است!
داستانهاش به قدری از پیچیدگی دور هستند و روزمرگی درونشان موج میزند که آدم را در عین سادگی سر حیرت میآورد.
نویسنده در توصیف فضا و مکان به قدری مهارت به خرج داده که من با خواندن هر کدام از داستان ها لباس نقشها را به تن میکردم. حتی اگر نمیتوانستم با شخصیتهای اصلی همذاتپنداری کنم در نقش رانندهتاکسی، پسر نوجوان شاگرد مغازه یا حتی آجرهای جون دررفتهی خانهی قدیمی که به حراج گذاشته شده است، فرو میرفتم.
من این کتاب را به شخصه خیلی پسندیدم.
خواندنش را توصیه میکنم به افرادی که به مجموعه داستان و داستان کوتاه علاقه دارند.