دایی جان

دایی جان

@Dayeejan

7 دنبال شده

17 دنبال کننده

یادداشت‌ها

        کتاب خیلی خوبیست. مدت ها پیش آن را خواندم. چندان به یادش ندارم؛ اما احساس لطیفی که موقع خواندنش داشتم، همچنان در ذهنم می چرخد. این کتاب- مثل نامش- روزنه ای کوچک به عالم پنهان را، به روی شما باز می کند. درباره احساسات بین آدم ها و فعل و انفعالاتی که در ابعاد بالاتر- ابعاد روحانی- برای روح رخ می دهد صحبت می کند. مثلا یک جایی، یادم هست که چیزی در این باره می گفت که: علاقه مفرط انسان ها به نوزاد آدمی- یعنی همان صداهای نامفهومی که مثلا موقع دیدن یک نوزاد از خود بروز می دهید- ناشی از جذب شدن روح شما، به روح زیبا و لطیف آن کودک است. یعنی کتاب می خواهد بگوید که آن محرک معنوی، یا بیشتر از ظاهر زیبا و بامزه کودک، و یا در همان حد و اندازه ها در جذب شما به آن طفل معصوم موثر است. 
دوست دارم یک بار دیگر، کتاب «دریچه ای به عالم پنهان» را بخوانم. کتابی ست که شما را دست خالی از خود، عبور نمی دهد. 
شیرینیِ خواندنش را به شما پیشنهاد می کنم. 

۱۴۰۳,۵,۲۳
قم، حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه «س»
      

2

        خب چه باید بگویم. من اعتراف میکنم که، گول جلدش را خوردم (و انصافا هم جلد زیبایی دارد). 
این کتاب را مدت ها قبل خواندم. و حالا، یادم آمد که حتی آن را در بهخوان هم، ثبت نکرده ام. 
خیلی خب. باید بگویم که جز جلدش، هیچ چیز دیگری در آن زیبا نیست. داستانش را چندان به یاد ندارم. اما می دانم که خیلی ساده و ناپخته بود. چه روایت و چه حتی پیرنگ.  فکر می کنم که برای چه رده سنی ای ممکن است باشد. چون در آن زمان که برق جلد کتاب در قفسه ها، چشمم را گرفت؛ گمان کنم دوازده-سیزده سالم بود. 
به هر حال از این کتاب رضایت پیدا نکردم. من در این کتاب یک قصه خواندم. نه یک داستان. شخصیت ها ضعیف و کودکانه بودند. اگر حجم کتاب کمتر بود، می شد آن را شب ها قبل از خواب، برای بچه ها خواند. داستان نیز چنگی به دل نمیزد. هیچ چنگی. از هر سو که به آن نگاه می کنم، این کتاب، زیبا نیست. الا جلدش. (آن را آدم شسته رُفته و اتو کشیده و عطر خورده ای تصور کنید که در درون هیچ ندارد. ) 
پ. ن: با تمام اینها، باز هم این طعم ممکن است به مذاق شما خوش بیاید. این یادداشت، فقط نظر شخصی بنده است. 
پ. ن: این دو ستاره نیز یکی به خاطر همت نویسنده و دو به عشق تصویرگر جلد کتاب. 
      

1

        سلام
باقی دوستان کتاب را معرفی کردند؛ پس مستقیما به سراغ نقد آن میروم. من این کتاب را از کتابخانه جمکران تهیه و از همان  جا مطالعه اش را آغاز کردم. به عنوان یک داستان کوتاه میتواند سرگرم کننده باشد. اما خب.. 
-شخصیت پردازی کتاب، آن قدر قوی و راضی کننده نبود. در کل نمیشود هیچ پیشینه ای از هیچ کدام از  شخصیت ها دانست و نه جزئیات چهره آنها (تصور شان به انتخاب خودتان است). که این را هم میشود گذاشت به حساب سبک شدن کتاب. تا بشود نسخه اش را در یکی دو جلسه به هم پیچاند. 
-سیر داستانی جذابی نیز نداشت (یا من خوشم نیامد) انگیزه پروتاگونیست داستان که ماهان باشد، رساندن کتاب به ایران است. و بخش اول تا ششم کتاب تمام این تلاش را روایت میکند. در اینجا شاهد ورود شخصیت های نقیض به سطور هستیم (من که از کل کل این شخصیت ها خوشم آمد). تمرکز بخش هفتم تا نهم نیز بر شخصیت دیگری ست. یک نصرانی، که او هم به دنبال علی ست! (و البته سرنوشت ماهان، از این وادی به بعد در مه فرو میرود)
و بخش دهم که پرده نهایی را کنار میزند تا پایانی راضی کننده برای مخاطبانش داشته باشد (که البته نمیشود آن را چندان راضی کننده دانست). 
-صحنه پردازی و توصیفات نویسنده را میشود خوب دانست؛ تا آن طور که باید، شما را در صفحات کاغذی غرق کنند. 
-و سرانجام می رسیم به آنجا که باید! قلم نویسنده. که زیبا و دلنشین است. روان است و پویا. شما را لنگ لنگان جلو نمیبرد. میشود گفت یک سرسره آبی ست. (دیگر نمی دانم برای خوب بودنش، چه باید بگویم) 

ستاره پنجم را نیز نمی دانم چه کنم. به گذاریم به حساب ارادتی که کتاب و آقای پورولی به مولا داشته اند. و همین بهانه کافی بود تا این کتاب و قلم نویسنده اش، پشتوانه کافی و یک ریشه پر  ز اصالت داشته باشند. 
کتاب مخفی را میخوانید. اما خب بعید است آن را یاد تان بماند. لذت بخش است. اما نه آن طور که ذهن شما را به خود مشغول کند. 
در پناه خداوند! 
      

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.