0xdavid

تاریخ عضویت:

اردیبهشت 1404

0xdavid

@Davud

27 دنبال شده

5 دنبال کننده

یادداشت‌ها

0xdavid

0xdavid

1404/2/24

        هاینریش بل در این داستان که کل ماجرا در یک روز رخ میدهد دنبال اینه که ما بیشتر خاطرات و صحبت های درونی شخصیت اول داستان رو دنبال کنیم. به گونه ای که ناگهان با یک کلمه شخصیت اول داستان پرتاب می شود به خاطره ای یا فکری به ذهنش می رسه و بدون توجه به خط اصلی داستان، اون رو مطرح می کنه. 
این پراکنده گویی بی نظم به نظر می رسه اما هنر نویسنده در همین بوده که موفق میشه یک کل منسجم از شخصیت اصلی داستان بسازه. عقده ها، اضطراب هاش رو راحت میتونیم بفهمیم. 
بزرگ شدن در فقر باعث شده کاراکتر اصلی عقده نان پیدا کنه و برای رسیدن به پول و نان کاری که بهش علاقه ای نداره رو انجام بده. حال ورود یه دختر جدید به زندگیش باعث تحولش بشه و فرار کنه از این وضع 
ماجرای عاشقانه داستان در نگاه اول رخ میده و حس نوعی دیوانگی هم میده. گنگ بودن شخصیت دختر که هیچ ویژگی نداره فقط به نظر دختر زیباییه باعث میشه قسمت عاشقانه جذابیت خاصی پیدا نکنه. شاید نویسنده میخواسته بگه کاراکتر اصلی فقط دنبال فرار از وضع موجودش بوده و به همین دلیل دختر اهمیتی نداره 
در کنار شخصیت اصلی، شخصیت پدرش هم بد نبود اما به جز اون کاراکتر دیگه ای ساخته نمیشه. دختر کارفرما به نظرم میتونست لحظات بیشتری داشته باشه. نقطه ضعف اصلی داستان شخصیت دختر جدیده که واقعا قابل درک نیست. در جایی شبیه کاراکتر اصلی شروع می کنه به خیالبافی که واقعا گنگ و نامفهوم بود. 
به طور خلاصه عقده نان و کمبود کاراکتر اصلی رو می فهمیم و زیباست اما قسمت عاشقانه جای کار بیشتری داشت.

      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.