بیاتریس

بیاتریس

@Beatrice

3 دنبال شده

7 دنبال کننده

            روحش با دیدن بئاتریس به او گفت 
«احتیاط پیشه کن! زینهار که قدرتی تواناتر از من، برای حکومت بر من، از راه رسیده‌است... »
          

یادداشت‌ها

بیاتریس

بیاتریس

1403/12/14

        اولش که در مورد این کتاب شنیدم واقعا ایده کتاب برای من تحسین برانگیز بود خیلی زیاد اما بعدش که متوجه شدم واقعا شرایط یک فرد بوده و روایت روز های بعد نبودن معشوقش کتاب رو دوست داشتم همچنان اما همراه متون بار غم رو هم می‌دیدم ؛ اینکه چه قدر نبودنش باید سخت باشه که هر روز براش بنویسی .
شروعش که کردم با خودم گفتم حتما از اواسط کتاب قراره فراموشش کنه روند به خاک سپردن خاطرات ، روند گذشتن و عبور رو نشون میده و هر چه قدر جلو رفتم و دیدم نویسنده بیشتر غرق شده خیلی بیشتر غم رو همراهم حس میکردم خیلی بیشتر ...
از اون اولین روز که نوشته من سزاوار وداعِ بهتری بودم...
از اون  غمگین نیست برای نبودنش برای این حال بدش
 فقط میگه کاش بهتر ترک میشد ، رها میشد ؛ برای این حجم از مظلوم بودن بیان آزار میبینم ؛ یا اونجا که میگه سخت ترین بخش جدایی آنجایی بود که فهمیدم هرگز دنبال من نخواهی دوید
 اینکه به این نتیجه‌ رسیده که هرگز برای اون نخواد بود  ؛ هرگز بازگشتی نیست 
این حجم از ناامیدی غم انگیزه خیلی غم انگیز
یا اونجا که میگه میخواهم بگویم دلتنگ تو هستم 
اما چه سود ؟ 
بنابراین تظاهر میکنم دلتنگ تو نیستم ...
گاها با خودم مقایسش میکنم ممکن فردی رو که اینقدر ناامیدم بکنه رو تو را چشم در راهم باشم براش ، اصلا چی میشه که فردی 
با وجود نداشتن ، نرسیدن بازهم حسی رو یک‌سال بهش پر و بال بده 
پس غرور کجا می‌ره ؟!
زندگی کردن چی ؟!
فرد مقابل اصلا می‌دونه عاشق زنده است یا مرده ؟
می‌دونه چی بر اون میگذره ؟
چرا باید به یاد کسی بود که حتی وداع خوبی نکرده ؟
چرا نباید بشه از کسی دست بکشه که ازش دست کشیده؟؟؟؟
شاید این جمله برام زیبا باشه 
جدایی بدان معنا نیست که نمی‌خواستمت...
آره شاید جدایی گاها از خواستن زیاد حاصل میشه 
می‌دونی اگر ادامه بدی چون اون فردِ
 ادامه دادن نیست تو قرار نابود بشی 
یا متنِ روزِ ۸۹ ام که میگه چرا برای کسی تلاش کنم که ذره ای برایم تلاش نکرد ...
گویا دائم با خودش در جنگه که بگذره ازش اما شدنی نیست براش 
نمیدونم احمقانه نشدنه احمقانه دست نکشیدنه 
اصلا اساس زندگی گاها احمقانه است .
۱۸۵
تو را تا به ابد حتی از دوردست ها دوست خواهم داشت ...
و اون نمی‌گذره نمیتونه با خودش کنار بیاد 
و من معشوقش رو نشناخته
حتی صحبت هاش رو نشنیده 
ازش متنفر شدم 
شاید غیر منطقی باشه 
اما گاهی میگم اگر از منظر من دوست داشتنی هم در کار نبود آن دیگری خیلی تلاش کرد و ادامه داد ممکنه نظرم تغییر کنه
از همه چیز بگذرم برای اون 
اما این جناب معشوق چه طور اینقدر ساده رها کرده
چه طور تونسته حتی وداع بدی داشته باشه
چرا کاری کرده جوری دل ببنده که ۳۶۵ روز هم برای فراموشی کافی نباشه ؛ چرا انقدر خودخواه بود 
و کلی چرا دیگه 
در کل من کتاب رو دوست داشتم :)
      

1

        شهری رو تصور کنید که ناگهان در اون یه بیماری واگیردار شیوع پیدا می‌کنه ؛ اما این بیماری خاصه 
خاص از این جهت که نوعی کوری و نابینایی مسری در حال بیشتر و بیشتر شدنه ؛ اما کوری متفاوت که در اون گویا در اقیانوسی از رنگ سفید یه چیزی شبیه اقیانوس شیر گیر افتادی هیچ چیز سیاه نیست بلعکس سفید ؛ 
دولت ؟
حکومت چیکار کردن ؟
مردم رو قرنطینه و همه کور ها رو یکجا دور هم جمع کردن اما در بین همه اون ها تنها یک نفره که میبینه اما چیزی نگفته ؛
زندانی رو تصور کنید که کسی چیزی نمی‌بینه اونجا تازه شروع مشکلاته  و کم کم سرباز های زندان و کل مردم شهر هم دچار بیماری میشن اما اون عده هنوز در قرنطینه هستن تصمیم میگیرن از اونجا خارج بشن 
اینکه وقتی قانونی نبود چه اتفاقاتی اونجا رقم خورد بماند 
اینکه با چه سختی سعی در خروج داشتن بماند 
اینکه خارج میشن 
اینکه میرن کلیسا و  تنها فرد بینا جمع 
میبینه که حتی مجسمه مسیح هم چشماش رو پوشندن عجیبه 
اینکه داستان جلو می‌ره و می ره 
یه شبی که بارون می باره و در نتیجه 
بینایی مردم بر میگرده...
یه بیماری مسری عجیب 
یه بیماری مسری عجیب که یکدفعه به گونه ای حل میشه که انگار اصلا از اول وجود نداشته ...
تنها فردی که بینا بود ؛
احساسات عجیب افراد در طی بیماری ؛
افرادی که سعی در کلاه گذاشتن سر هم داشتن
انسانیتی که گویا ناپدید شده بود اون دوران 
چشم اونها همه چیز رو سپید رنگ  می دید اما جامعه سراسر 
تا ریکی و سیاهی بود ...
نمیدونم چرا حس میکنم اون موقع خیر 
اما پس از کرونا 
این داستان برای من ملموس تر شده 
قابل پذیرش تر 
و شاید بارها در طول تاریخ از این قبیل رخ داد ها بوده 
اما از صفحات تاریخ حذف شده 
فراموش شده 
شاید کوری هم رخ داده 
یا شاید قرار رخ بده 
چه می‌توان گفت ...
چه می‌توان کرد ....
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

0

باشگاه‌ها

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.