معرفی کتاب بازی اثر دومنیکو استارنونه مترجم ژینا وجدانی

بازی

بازی

4.1
9 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

1

شابک
9786227678543
تعداد صفحات
179
تاریخ انتشار
1402/1/1

توضیحات

کتاب بازی، مترجم ژینا وجدانی.

لیست‌های مرتبط به بازی

یادداشت‌ها

سودآد

سودآد

1403/12/17

جایی برای
          جایی برای پیرمردها هست ،فقط کمی تنگ است. ماریو آن را با اسباب‌بازی اشغال کرده.

بازی، با «بچه فامیل»، شروعش با توست، اما پایانش تا آخرین ذره‌ی حیات در جسمت ادامه دارد. این کوچولوهای لعنتی انگار همیشه فول شارژند، خستگی سرشان نمی‌شود. نونو (پدربزرگ ماریو)ناخواسته وارد بازی با ماریوی چهارساله شده؛ بازی‌ای که از همان ابتدا هیچ علاقه‌ای به شرکت در آن نداشت. توفیق اجباری که نه، یک «آچمز» ناخواسته است.

حالا این نونوی هنرمند، که دیگر آن هنر سابق را ندارد، می‌شود هم‌اتاقی یک جانور مرموزِ دوپا. این ماریوی مرموز هم  نمی‌داند نونو مدت‌هاست از این بازی کنار کشیده—دیگر حتی جایی روی نیمکت ذخیره هم ندارد. کفش‌هایش را هم برای همیشه آویخته.

تقابلِ ماریوی کنجکاو، یک‌دنده، مودب و در عین حال عاشق فحش (!) با نونوی پیر، کم‌حوصله و بی‌اعصاب، ترکیب عجیبی است. آن هم وقتی که قلم در دست دومنیکو استارنونه باشد. دومنیکو برایم فقط یک آدم دنیا‌دیده نیست؛ بلکه آدمِ آدم‌های دنیا‌دیده است. کسی که نه‌تنها آدم‌ها را به‌دقت دیده، بلکه به‌درستی فهمیده—و مهم نیست آن آدم، موجود دوپای چهارساله‌ای باشد یا پیرمردی فرتوت و لب‌گور.

کودک که بودم، نونو شدن چیز وحشتناکی به نظر می‌رسید، اما حالا، حداقل بعد از خواندن این کتاب، می‌فهمم که ماریو بودن دردناک‌تر است. آن سردرگمی، آن نیاز مداوم به توجه، آن تأییدطلبی مضحک که هر لحظه از کسی آن را گدایی می‌کنی، آن همه حماقت کودکانه—طوری که اگر هزار بار از یک نردبان بالا و پایین بروی، باز هم خسته نشوی—چیز مسخره و آزاردهنده‌ای است.

اما نونو بودن آرامش بیشتری دارد. از طرفی، یک سرماخوردگی پاییزی عادی می شود بلای جانت . همان نفسی که زمانی فرو می‌رفت، ممد حیات بود، حالا یا فرو نمی‌رود یا برنمی‌آید. سر سفره همه می‌گویند «این را نخور»، «آن را نخور». از طرف دیگر، پلاستیک‌های پر از قرص است که اگر کسی در دستت ببیند، حتی زحمت نمی‌دهد بپرسد دردت چیست؛ چون در این سن و سال، چیز غریبی نیست. همه‌ی این‌ها، گواهانی از مرگ‌اند—این ایستادن در آستانه‌ی خط پایان، خودش نوعی سکون و آسودگی می‌آورد. دیگر دنبال توجه نیستی، و دیگر کسی هم به تو توجهی نمی‌کند—و این یعنی خودتی و خودت.

دوست دارم نونو باشم. سیگاری روشن کنم.
و اگر ماریو با آن چشمان گرد و کنجکاوش، با آن لب‌های جمع‌شده‌ای که کلی فحش پشتشان پنهان است، بگوید:
«نونو نباید سیگار بکشد!»
زل بزنم در چشم‌هایش، حلقه‌ی دود را آرام بفرستم هوا و بگویم:

«نونو پیره، هر کاری بخواد می‌کنه.»*




*بخشی ازکتاب


        

1