معرفی کتاب حکایت مرد ناشناس اثر آنتون چخوف مترجم آرتوش بوداقیان

حکایت مرد ناشناس

حکایت مرد ناشناس

آنتون چخوف و 1 نفر دیگر
3.2
10 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

17

خواهم خواند

5

ناشر
پانوس
شابک
0000000137534
تعداد صفحات
168
تاریخ انتشار
1366/1/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
ظهر یک روز آفتابی زمستان...سرمایی سخت، سوزان. نادنکا بازو به بازوی من انداخته بود، جعد زلف و کرک بالای لبش از ریزه برف سیمین سفید می زد. ما بالای تپه بلندی ایستاده بودیم. از زیر پای مان تا پایین تپه شیب همواری بود که آفتاب در آینه ی آن خود را تماشا می کرد. نزدیک مان.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به حکایت مرد ناشناس

نمایش همه
یک مرد ناشناخته
بریدۀ کتاب

صفحۀ 34

اما آدم باید مغزش را هم به کار بیندازد. باید منطقی بود. هر داستان عشقی‌ای که ما این روزها شنیدیم یا در داستانها و نمایشنامه ها به چشممان‌خورد، همگی متحدانه تایید میکنند که هیچ رابطه عاشقانه ای بیش از دو سال یا در نهایت سه سال، دوام نمی‌آورد. او باید این را بداند، و بنابراین تمام این کارها، خریدن قابلمه و قوری، و توقع یک عشق ابدی، هیچ نیست مگر فریب خودش و من. در این که او شیرین و جذاب است شکی نیست، اما او همه برنامه های زندگی من را به هم ریخت. هر چیزی را که تاکنون چرند و مزخرف میدانستم او به زندگی‌ام وارد کرد، او با من در مورد مسائلی مثل وجود خدا و بت پرستی حرف میزند، بله او شیرین و جذاب است اما بنا به دلایلی وقتی از سرکار به خانه برمی‌گردم، احساس خوبی ندارم؛ گویی انتظار چیزی ناخوشایند را در خانه دارم، حال من درست مثل اجاق سازهایی است که همه اجاقها را خراب کرده اند و آجرهایشان را بر روی هم انبار کرده‌اند. خلاصه، من الان در ازای عشق پولی نمی‌پردازم، بلکه در ازای آن آرامش خاطرم را می‌دهم. و این اصلا خوب نیست.

0

یادداشت‌ها