بریدهای از کتاب یک مرد ناشناخته اثر آنتون چخوف
1403/9/27
صفحۀ 110
شانس زندگی کردن فقط یک بار به انسان داده میشود، و او دوست دارد که شادمانه، هدفمند و زیبا زندگی کند، هر انسانی دوست دارد که یک نقش برجسته، مستقل و باشکوه در زندگی ایفا کند، انسان میتواند تاریخ را طوری رقم بزند، که هیچ یک از آیندگان حق نداشته باشند به او بگویند: او موجود بی ارزشی بود. یا حتی بدتر از آن.... من به هدفمند بودن در زندگی و نیز ضرورت هر چیزی که در اطرافمان اتفاق میافتد ایمان دارم، اما من به این ضرورتها چه کار دارم؟ من چرا باید خودم را به تباهی بکشانم و دست از زندگی بکشم؟
شانس زندگی کردن فقط یک بار به انسان داده میشود، و او دوست دارد که شادمانه، هدفمند و زیبا زندگی کند، هر انسانی دوست دارد که یک نقش برجسته، مستقل و باشکوه در زندگی ایفا کند، انسان میتواند تاریخ را طوری رقم بزند، که هیچ یک از آیندگان حق نداشته باشند به او بگویند: او موجود بی ارزشی بود. یا حتی بدتر از آن.... من به هدفمند بودن در زندگی و نیز ضرورت هر چیزی که در اطرافمان اتفاق میافتد ایمان دارم، اما من به این ضرورتها چه کار دارم؟ من چرا باید خودم را به تباهی بکشانم و دست از زندگی بکشم؟
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.