تی لم
صدا به روشنی از توی حسینیه به گوش میرسد عکس جلال را روی در حسینیه میبیند به چهره ای خندان و عینک آفتابی کم ریشتر از روزی که او را دیده بود میفهمد که اینجا باید مراسم ختم باشد نزدیک در اصلی حسینیه میشود کنار در مردم ایستاده اند و حلوا خیرات میکنند کیومرث می اندیشند برای نویسنده ای چون جلال این صحنه چه قدر عجیب و خنده دار میتواند باشد دارند حلوایش را میخورند نمیداند این حلوای کسی را خوردن در کتاب های جلال آمده هرگز یا نه
بریدۀ کتابهای مرتبط به تی لم
نمایش همهیادداشتهای مرتبط به تی لم
کتاب رو در راه رفتن به افطاری تو ماشین شروع کردم. خیلی جذاب بود انقدر که از ترافیک قبل اذون چیزی نفهمیدم. فقط یه آن به خودم اومدم دیدم چشمام دیگه نمیبینه چون کمکم غروب شده بود. بله تیلم اینطور شروعی داشت: جذاب و در خود فروبرنده به حدی که لازمان و لامکان میشی. اول کیومرث ۱۹ ساله معترض رو در روز ۱۶ آذر ۴۸ میبینیم و حرفهایی که قرار بود تیز باشه اما محافظهکارانه میشه. با کیومرثی روبهرو میشیم که به اصرار نویسنده باهوشه و باسیاست اما اهل سیاست نبست. فقط اومده تهران تا درس بخونه و خدمت وطن و شاه رو بکنه. بعد ۱۹ سال میریم عقب به زمان تولد کیومرث و کنار پدرش قنبر و جلگههای سوادکوه و روستای تیلم. اینجاست که شروع خوبیه، که طوری میگیره آدم رو که ترافیک و تاریکی هوا رو نمیفهمه. اما این شروع و این کیفیت تا انتها حفظ نمیشه. در میانه، داستان افتهایی داشت. اطناب کلام غیرضروری و خستهکننده شروع میشه. انقدر که نفهمیدم دقیقا هدف نویسنده از گفتنش چی بود. اگر مثلا فصل "پنهانی" حذف بشه به روند داستان هیچ ضربهای نمیزنه. اما دوباره داستان خیز میگیره و همینطور میریم تا انتهای داستان. این وسط رفت و برگشت زمانی داریم اما در زمان حال داستان که پاییز و زمستان ۴۸ باشه میمونیم. و در نهایت انتهای عجیب داستان که انگار راوی حوصلهاش سر میره از فقط روایت کردن و همراه یه مهندسی که داستان کیومرث رو براش تعریف کرده تا اون روایت کنه، میشینن هاتچاکلت میخورن و سر نحوه روایت بحث و جدل میکنن. یک سری اطلاعاتی که هیچجوره تو ظرف زمانی داستان نمیتونسته بگنجونه رو تو همین قسمت تعریف میکنه و بعد برمیگرده سراغ قنبر و ننهمار و بقیه اهالی تیلم تا نقطهای بذارن بر انتهای داستان کیومرث. نویسنده خودش بچه سوادکوهه. با شمال و روستا و دغدغه مردمش آشناست. به خوبی از گله و چرا و ییلاق و قشلاق گفته. شخصیتهای مختلف رو خوب نشون داده. همه اونهایی که تو داستان آورده قراره قهرمان کتاب کیومرث رو بسازن و همراهی کنن و ازش اونی رو بسازن که میبینیم. قنبر اولین معلمشه و کنارش مشهدی و شیخ عبدالله. بعد میره تهران و ادامه تربیت کیومرث میفته تو کلام و نصایح علامه شعرانی و تا حدی هم جلال آل احمد و سید محمود طالقانی. هر کدوم اینها با حرفی و رفتاری و نصیحتی چیزی به فکر و درک کیومرث اضافه میکنن. انقدر که به نسبت ۱۹ سالگی مثل یه حکیم رفتار میکنه. حکیمی که به اقتضای سنش اشتباهاتی داره. و به نظرم اشکال داستان همینه. پسری روستایی که تو ۱۹ سالگی مثل ۴۰ سالهها فکر میکنه ولی مثل ۱۵ سالههای بیتجربه رفتار میکنه! این شخصیت برساخته و اغراقشده هیچوقت قابل باور نمیشه. نویسنده هاله تقدسی دورش پیچیده که خودش هم جرات نزدیکی بهش رو نداره و برای تعدیلش مجبور به تخریبش میشه. انتهای عجیب و شاید بشه گفت بیدلیل کتاب برای من مثل یه معما موند. دلیل معرفی کیومرث به این دنیا چی بود؟ کیومرث خیالی نویسنده، نخ تسبیحی بود که شخصیتهای معروف دهه ۴۰ رو کنار هم تو یه داستان بیاره. آوردنی که باز خودش خیال بود و قطعا جلال یا سیدمحمود یا شعرانی یا سیدعلی مشهدی یا اکبر بهرمانی با کیومرثی حشر و نشر نداشتن. این نخ خیلی بیحاصل و الکی در پایان پاره میشه و شخصیتها هم هر کدوم یه طرف پخش میشن. میثم امیری هدفش از نوشتن این داستان رو روایت دانشجویان عدالتخواه و همچنین تحرکات انقلابی دهه چهل اعلام کرده. از خمینی صاحب نظریه ولایت فقیه میگه. شعرانی غیرسیاسی رو با جزئیات بالا مطرح میکنه. آل احمد و ابراهیم گلستان رو کنار هم مینشونه. ضرر آخوند عقبمونده از زمونه رو گوشزد میکنه. ذوقزده از آقای خامنهای جوان در مراسم ختم جلال میگه. حتی به بهانهای پای رجوی و شریفواقفی و موسی خیابونی رو میکشه وسط. در نگاه اول این استفاده از همه اسمهای بزرگ و معروف دهه ۴۰ و ۵۰ ایران کنار هم توی یک رمان جذاب به نظر میاد. اما وقتی کمی فاصله میگیریم مثل آشی شده که جا نیفتاده؛ نخود و لوبیای نپخته و غوطهور تو سبزیهای درشت و روی آب جمع شده. توصیه میکنم بخونید؟ نمیدونم. خیلی جاهای کتاب رو دوست داشتم ولی تکههای جالب و قشنگ کتاب کنار هم کلیت و ترکیب جذابی نساختن. برای همین نمیدونم توصیه به خوندنش منجر به اتلاف وقتتون میشه یا توصیهام به نخوندنش باعث محرومیت شما از یکسری زیباییها!
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
5