معرفی کتاب خانم امدادگر اثر undefined خانم امدادگر 4.6 10 نفر | 7 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 22 خواهم خواند 4 ناشر شابک 9786225736504 تعداد صفحات 48 تاریخ انتشار _ توضیحات متاسفانه توضیحاتی برای این کتاب یافت نشد. لیستهای مرتبط به خانم امدادگر zahra.ab 1403/11/4 مجموعه قهرمان من 19 کتاب در هرکتاب چند داستان از آدمای بزرگ کشورمون هست. واقعا داستان های آموزنده و جالبی داره. 0 4 モタハレ🇵🇸 1403/9/29 کتاب دخترونه 25 کتاب کتاب هایی که تاحالا خوندم و از شخصیت های دختری که توشون بوده خوشم اومده (این لیست کاملا سلیقه ای میباشد 😁) ✅ هری پاتر و شاهزاده دورگه (که جلد مورد علاقم هست✨) به حمایت از همه ی کتاب ها و به خاطر هرماینی و پروفسور مک گونگال(درست نوشتم؟! ) ،جینی،لونا،لیلی ،مامان ویزلی ها و...در لیست حضور داره. 11 12 💐آلاء صاحبدل💐 1403/9/16 بهترین کتاب ها درباره ی شهدا 15 کتاب من از خواندن این کتاب ها درس از شهدا گرفتم 2 8 زهرا خرسندی 1403/9/2 قصه شهدا 15 کتاب قصه شهدا مخصوصا بچه های مقطع ابتدایی 0 7 حانیه وحیدزاده 1402/8/19 لیست کتاب های کتابخانه سیار هیئت محبین الرضا ع ۳ 84 کتاب این کتاب ها مناسب گروه سنی ۹ به بالا می باشد. 0 8 یادداشتها محبوبترین جدیدترین مریم مهدی زاده 1403/2/1 کتاب دختری کنار شط را چند سال پیش خوانده ام و هنوز شرینی اش را حس می کنم. شخصیت مریم فرهانیان برایم بسیار جذاب بود. در سالهای نوجوانی و اوایل جوانی برای خودسازی برنامه داشت. هنوز به فکرهایی که در سر داشت فکر می کنم. امروز که کتاب خانم امدادگر را از پسرم گرفتم و خواندم انگار دوباره نسیمی از کنار شط وزیدن گرفت برای من... برای معرفی شهیده مریم فرهانیان و آشنا کردن نوجوانان با ایشان شروع مناسبیست. تصویرگری هایش ولی چندان جذاب نبود. 4 7 محمد جواد موحدی 1403/1/25 عالی بود 0 0 مصطفی رحیمی 1402/12/24 کتاب خیلی خوبی برای بچه های زیر ۱۰ سال هست و کل مجموعه قهرمان من همینطور هست ولی به لحاظ متن و داستان جذاب تر از کتاب «زینب خانم» است. 0 4 حامده بهجتی 1403/7/10 داستان زندگی امدادگر شهید 0 0 امیررضا 1403/9/14 بسمالله الرحمن الرحیم #قهرمان_من مریم در بغل پدر آرام است. پدر خدارا شاکر است که خدا رحمتش را به آنها عطا کرده و شکر گزار آن است. مادر به پدر میگوید: احساس عجیبی دارم. نمیتونم تعریفش کنم. این حس رو سر بچه های قبلیمون نداشتم. انگار، انگار قرار نیست این بچه برای من باشه... پدر به مادر لبخند میزند و میگوید هر چه که هست ما سعی خود را میکنیم تا طوری تربیت شود که سرافراز باشیم. مریم بزرگتر میشود. روزه دارد و درحال کار کردن است. آن هم بعد مدرسه. به خستگی محل نمیدهد. انگار نه انگار که هوا گرم است و کارشان هم چسباندن نان به تنور. مریم علاوه بر شجاعت صفت خوب دیگری نیز دارد. خواهرش به او درس ها را توضیح میدهد. و او به خوبی آنهارا فرا میگیرد. روزی به خواهر میگوید که سه همکلاس دارد که درسشان خوب نیست و کسی را برای کمک ندارند. از خواهر میخواهد وقتی به او درس میدهد آن ها هم حضور داشته باشند.خواهر با آغوش باز قبول میکند و از قلب مهربان مریم و داشتن همچین خواهری لذت میبرد. مهدی برادر مریم وارد خانه میشود، مژده میخواهد. میگوید: مریم جان. به عنوان نیروی ذخیرهی سپاه پذیرفته شدی. مریم با سواد و آگاه بود. کتاب های زیادی به همراه برادرش مهدی خوانده بود و فرمی که پر کرده بود باعث تعجب مسئول پذیرش شده بود که: چگونه دختر دوم دبیرستان میتواند همچین فرمی پر کند! صبوری، اراده، خستگی ناپذیری، شجاعت، آگاهی، دانایی، تواضع و ... مریم فرهانیان آنقدر صفات خوب دارد که میتوان همینطور نوشت و نوشت و باز هم نوشت. جامعه به امید نیاز دارد و از وجود همچین انسان هایی امیدواری در جامعه شکل میگیرد. مریم از آنهایی بود که تا ته قله میرفت. کار به کسانی که بین راه خسته، مصدوم، تشنه و پشیمان میشدند نداشت. او با صبر و استقامت گام بر میداشت. خودش با سوزن تاول های پایش را میترکاند و همچنان به سمت قله میرفت. و مریم امدادگر بود. وقتی پدر میگفت: ماندن در آبادان زیر این همه آتش و بمباران مثل خودکشی است. مریم جواب میداد : ماندن در آبادان و سرپا نگه داشتنش وظیفهی همه ماست. من توی بیمارستان که باشم، حالم بهتر است. خبر شهادت مهدی را میاورند. همه در حال گریه و شون و زاری هستند. مریم لبخند میزند و شاد است. سمیره بر سر مریم فریاد میکشد و نمیتواند خوشحالی مریم را درک کند. مریم اما شهادت مهدی را تبریک و تهنیت میگوید به همه. میداند برادر به آرزویش رسیده. مطالعاتش او را به ایمان رسانده و میداند شهادت پایان زندگی نیست بلکه رسیدن به سعادت واقعی است. ~بی نظیر بود. شخصیت بزرگی بود. میتونم بگم تا اینجا که ۱۲ جلد از قهرمان من رو خوندم، خانم امدادگر بیشترین تاثیر رو داشت. 0 1 •°|ܥ݆ܠܥ݆ܠܘ|°• 1403/7/15 این کتاب درمورد شهیده مریم فرهانیان بود و در مقایسه با کتاب زینب خانم اشتراکات زیادی اعم از شهر محل زندگی، دوره زندگی و... داره به نظرم افرادی که جنگ رو از نزدیک لمس کردند جدا از شرایط سختی که باید تحمل میکردند ناچار به رشد بیشتر از سنشون بودن در واقع هیچی چیز به اندازه نزدیک بودن به مرگ نمیتونه روند رشد رو اینچنین جلو ببره البته این مورد رو هم در هر دو کتاب حس کردم که هر دو کاراکتر زینب و مریم در خانواده مذهبی بودند و دوستان و جامعهای نزدیک به طرز فکرشون رو هم داشتن 0 4 زهرا 1403/1/6 فقط به نحوه زندگی بعضی ها می شود غبطه خورد.... 0 0