معرفی کتاب خانم امدادگر اثر undefined

خانم امدادگر

خانم امدادگر

4.6
10 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

22

خواهم خواند

4

ناشر
شابک
9786225736504
تعداد صفحات
48
تاریخ انتشار
_

توضیحات

متاسفانه توضیحاتی برای این کتاب یافت نشد.

لیست‌های مرتبط به خانم امدادگر

یادداشت‌ها

          بسم‌الله الرحمن الرحیم
#قهرمان_من

مریم در بغل پدر آرام است. پدر خدارا شاکر است که خدا رحمتش را به آنها عطا کرده و شکر گزار آن است. مادر به پدر میگوید: احساس عجیبی دارم. نمیتونم تعریفش کنم. این حس رو سر بچه های قبلیمون نداشتم. انگار، انگار قرار نیست این بچه برای من باشه...
پدر به مادر لبخند میزند و میگوید هر چه که هست ما سعی خود را میکنیم تا طوری تربیت شود که سرافراز باشیم.

مریم بزرگتر میشود. روزه دارد و درحال کار کردن است. آن هم بعد مدرسه. به خستگی محل نمیدهد. انگار نه انگار که هوا گرم است و کارشان هم چسباندن نان به تنور. 

مریم علاوه بر شجاعت صفت خوب دیگری نیز دارد. خواهرش به او درس ها را توضیح میدهد. و او به خوبی آنهارا فرا میگیرد. روزی به خواهر میگوید که سه همکلاس دارد که درسشان خوب نیست و کسی را برای کمک ندارند. از خواهر میخواهد وقتی به او درس میدهد آن ها هم حضور داشته باشند.خواهر با آغوش باز قبول میکند و از قلب مهربان مریم و داشتن همچین خواهری لذت می‌برد.

مهدی برادر مریم وارد خانه میشود، مژده میخواهد. میگوید: مریم جان. به عنوان نیروی ذخیره‌ی سپاه پذیرفته شدی.
مریم با سواد و آگاه بود. کتاب های زیادی به همراه برادرش مهدی خوانده بود و فرمی که پر کرده بود باعث تعجب مسئول پذیرش شده بود که:  چگونه دختر دوم دبیرستان میتواند همچین فرمی پر کند!

صبوری، اراده، خستگی ناپذیری، شجاعت، آگاهی‌، دانایی، تواضع و ... مریم فرهانیان آنقدر صفات خوب دارد که میتوان همینطور نوشت و نوشت و باز هم نوشت. جامعه به امید نیاز دارد و از وجود همچین انسان هایی امیدواری در جامعه شکل میگیرد‌. مریم از آنهایی بود که تا ته قله میرفت. کار به کسانی که بین راه خسته، مصدوم، تشنه و پشیمان میشدند نداشت. او با صبر و استقامت گام بر میداشت. خودش با سوزن تاول های پایش را می‌ترکاند و همچنان به سمت قله میرفت.

و مریم امدادگر بود. وقتی پدر میگفت: ماندن در آبادان زیر این همه آتش و بمباران مثل خودکشی است.
مریم جواب میداد : ماندن در آبادان و سرپا نگه داشتنش وظیفه‌ی همه‌ ماست. من توی بیمارستان که باشم، حالم بهتر است.

خبر شهادت مهدی را میاورند. همه در حال گریه و شون و زاری هستند. مریم لبخند میزند و شاد است. سمیره بر سر مریم فریاد میکشد و نمیتواند خوشحالی مریم را درک کند. مریم اما شهادت مهدی را تبریک و تهنیت میگوید به همه. میداند برادر به آرزویش رسیده. مطالعاتش او را به ایمان رسانده و میداند شهادت پایان زندگی نیست بلکه رسیدن به سعادت واقعی است.

~بی نظیر بود. شخصیت بزرگی بود. میتونم بگم تا اینجا که ۱۲ جلد از قهرمان من رو خوندم، خانم امدادگر بیشترین تاثیر رو داشت.
        

1