در اهمیت مرگ بی مورد آقای بادیاری (1 داستان نه چندان بلند)

در اهمیت مرگ بی مورد آقای بادیاری (1 داستان نه چندان بلند)

در اهمیت مرگ بی مورد آقای بادیاری (1 داستان نه چندان بلند)

2.3
3 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

3

اولین نولای میلاد روشنی پایان درباره میرایی و جاودانگی است. این اثر همچون کوه یخی از مفاهیم و تصاویر است. آقای بادیاری خودکشی کرده و خانوادش در بهت‌اند. اعضای خانواده هر کدام راهی برای کنار آمدن با این مرگ پیش می گیرد و به دنبال دلیلی برای این تصمیم پدر می گردد. کوچکترین پسر بادیاری اما به دنبال علی ریشه‌ای تر است. خودش را در باغ خانوادگی حبس می کند و عهد می‌بندد که تا وقتی قصه‌ای ننوشته بیرون نیاید. نوولای در اهمیت مرگ بی مورد آقای بادیاری همچون باغ بزرگ و کهنی است که هر شاخه درختش سرانگشت اشاره ای است به دری نیمه باز. پشت هر درش هزار تویی است با دیوارهای آشنا اما گیج کننده. همین ویژگی غریب باعث شده تا با داستانی جذاب و تو در تو مواجه شویم. روشنی پایان با استفاده از مفاهیم عرفانی و فلسفی داستانی پرداخته که یادآور نمونه های اعلای رئالیسم جادویی است.

یادداشت‌های مرتبط به در اهمیت مرگ بی مورد آقای بادیاری (1 داستان نه چندان بلند)

          داستان در اهمیت مرگ بی‌مورد آقای بادیاری با این جمله شروع میشه

«در نیمه شب بیست و چهارم دی ماه آقای بادیاری خودکشی کرد»

در همین اولین جمله ذهن پرت میشه به داستان ملکوت بهرام صادقی

«در ساعت یازده شب چهارشنبه آن هفته جن در آقای مودت حلول کرد»

این همسانی جالب و همچنین سبک نوشتار باعث شده عده‌ای این کتاب رو کپی‌برداری از ملکوت بدونند که قطعاً اشتباه می‌کنند و یکسان بودن سبک به معنای کپی‌برداری نیست و تاثیر گرفتن در دنیای کتاب امری رایجه. خودکشی آقای بادیاری همه رو متعجب می‌کنه چون ظاهراً آقای بادیاری سرشار از شوق زندگی بوده، معشوقه‌ی جوانی داشته، بسیار متمدنانه با همسرش متارکه کرده و به فرزندانش افتخار می‌کنه. بعد از این خودکشی به مرور با اعضای خانواده و اطرافیان آقای بادیاری که در تلاش برای فهم این خودکشی هستند آشنا میشیم که هر کدوم به نوبه‌ی خودشون عجیب‌اند، از سامیار و نوشته‌های عجیبش تا کوهیار و رفتار مشکوکش به جسد دوستی یا رفتارهای عجیب همسر، دختر و معشوقه‌ی آقای بادیاری. همچنین سری به گذشته‌ی آقای بادیاری می‌زنیم و پدر و مادرش و چیزهایی که نباید میدید اما دید. تکنیک جا به جایی مکانی و زمانی خیلی جالب به کار رفته تا تاثیر انسان‌ها بر انسان‌ها نمایش داده بشه. تاثیر پنهان گذشته بر حال و حال بر آینده‌ی خود و بقیه هم حرف دیگه‌ای بود که به نظرم این کتاب تلاش داشت در موردش حرف بزنه در کنار فلسفه‌ی مرگ و زندگی. اما جالب‌ترین و مرموزترین شخصیت کتاب برای من نه انسان‌ها که باغ خانوادگی آقای بادیاری بود. باغی اسرارآمیز که گویا با حلول در جسم سامیار و از طریق نوشتن سعی در به کرسی نشوندن تصمیم خودش برای به زوال کشیدن تمام اعضا خانواده‌ی بادیاری داره. یکی از نقاط قوت کتاب که باید بهش اشاره کنم توصیفات دقیق و به‌جا و به اندازه‌ی کتابه که گه‌گاه با توجه به موضوع مورد توصیف آزار دهنده هم میشه اما به هر حال نقطه‌ی قوت کتاب و نویسنده هست. در انتها از نظر من این کتاب شبیه به یک ساختمان با فونداسیون بسیار قوی اما نقص در ظاهر و نماست. هرچقدر تکنیک و تسلط نویسنده در جای جای کتاب مشخصه اما حجم روایت و قصه برای این کتاب کمه. استفاده از خرده روایت‌ها برای توصیف آدم‌ها و اتفاقات جالبه اما کافی نیست، دونه‌های تسبیح بسیار زیباست اما نخ تسبیح نداریم. کمبود یک روایت جامع برای اتصال این خرده روایت‌ها به هم حس میشه چون مرگ بی‌مورد آقای بادیاری کافی نیست
        

7