همسر دوست داشتنی من

همسر دوست داشتنی من

همسر دوست داشتنی من

سامانتا داونینگ و 2 نفر دیگر
3.2
14 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

17

خواهم خواند

11

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

ماجرای عاشقانه آدم های معمولی اغلب شبیه هم است. زنی جذاب سر راهتان سبز میشود به یکدیگر دل می بازید. بچه دار میشوید. خانه می خرید، بزرگ ترین رویاها و سیاه ترین رازهایتان را با یکدیگر در میان میگذارید. کم کم حوصله تان سر میرود.همسر دوست داشتنی من که بلافاصله پس از انتشار به موفقیتی گسترده دست یافت، حد و مرزهای داستان پر تعلیق خانوادگی و خشونت های پنهان رادر هم میریزد و خواننده در فضایی پر از سو ظن اما طنز آلود با رازهایی تکان دهنده روبرو میشود.

لیست‌های مرتبط به همسر دوست داشتنی من

یادداشت‌های مرتبط به همسر دوست داشتنی من

        اینکه کتاب از زاویه دید دو جنایتکار  پیش می‌رود جالب است زن و شوهری که زن تمایلات روانی آزار دیگران و کنترل اطرافیانش را دارد و شوهری  که آماده است در قالب یک رابطه  که فکر می کند حس دوست داشتن آن را شکل داده است تن به همکاری در جنایت بدهد... اما کتاب جاهایی خواننده را بی جواب می‌گذارد پایان کتاب کمی ساده‌انگارانه و انگار قرار است چون تمام شود مخاطب را سریع دور بزند و به یک پایان همه با خوبی و خوشی تا پایان عمر زندگی کردند دست پیدا کند.


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

فاطمه

1402/11/25

        بر عکس چیزی که سایر عزیزان در مورد خط آخر کتاب فکر میکنن بنده معتقدم که شخصیت اصلی قصدش از گفتن اون حرف باز شروع کردن ماجرای قتل نیست بلکه برای ایجاد رابطه است چون تا قبل از این برای تحت تاثیر دادن همسرش تو قتل‌ها مشارکت داشته و به غیر از اون چون خودش دچار خودکم بینی و کمبود اعتماد به نفس بود میخواد خودش رو پشت نقاب شخصیت جدید پنهان کنه. البته این نظر منه و شاید کلا نویسنده منظورش این نبوده باشه.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

Niyayesh

1403/5/20

          داستان درمورد یک خانواده چهار نفره (مادر، پدر، دختر و پسر خانواده) هست که در ظاهر یک خانواده معمولی به نظر می‌آن که والدین دارن تلاش می‌کنند کیفیت زندگیشون رو ارتقا بدن. ابتدای داستان با هویت پدر خانواده که یه هویت جعلی هست آشنا می‌شیم و داستان از زاویه دید توبیاس با خیانتش به همسرش (حتی توی خاطرم نمونده که اسم شوهر میلی‌سنت چی بود...) شروع می‌شه و کم کم از زندگی مشترکش و خانواده‌ش اطلاعات بیشتری می‌ده. میلی‌سنت و توبیاس یه زوج هستن که زندگی موفق و عاشقانه خوبی دارن، اما داستان از جایی شروع می‌شه که مخاطب متوجه می‌شه که این زوج مرتکب قتل‌هایی شدن و تصمیم دارن کارشون رو ادامه بدن.
کتاب از نظر توصیفات، خسته‌کننده‌ست و کشش زیادی نداره. اما چیزی که احتمالا مخاطب رو به دنبال خودش می‌کشونه سوالاتی هست که همون ابتدا مطرح می‌شه: «این دو نفر چه طور به هم اعتماد دارند؟»، «با وجود یه زندگی موفق چرا به این قتل‌ها دست می‌زنند؟»، «چطور با وجود دو فرزند این کار رو انجام می‌دن و چه‌طور ازشون محافظت می‌کنند؟»، «این دو نفر به عنوان قاتل نسبت به فرزندهاشون چه احساسی دارند؟» و... . همچنین ایده داستان نو بود (حداقل برای من اولین بار بود). وقتی با داستان رو به رو شدم، فکر می‌کردم با نمونه بانی و کلاید دنیای جنایی طرف هستم اما محوریت کتاب روی اعتماد و خدشه‌دار شدنش بود. توبیاس اعتماد بی‌چون و چرا نسبت به میلی‌سنت داشت و فکر می‌کرد که میلی‌سنت هم این اعتماد رو به اون داره و همیشه حرف‌هاش رو باور می‌کرد. داستان روند خدشه‌دار شدن اعتماد میلی‌سنت به توبیاس و اعتماد کورکورانۀ توبیاس به میلی‌سنت رو در برداشت. همچنین سعی کرده بود اثراتی رو که تصمیمات این زوج روی دختر و پسرشون گذاشته بود، از نظر روانشناسی و روانشناختی بررسی کنه (همچنین خود میلی‌سنت و توبیاس). در این کتاب یه تفاوت دیگه‌ای هم وجود داشت که خشونت از سوی میلی‌سنت یا نقش زن داستان بروز پیدا می‌کرد و توبیاس نقش محدودی در برنامه‌ریزی و بخش فکر قتل‌ها داشت. توبیاس حتی در جریان قتل‌ها قرار نمی‌گرفت و فقط سوژه‌ها رو برای میلی‌سنت انتخاب می‌کرد. برام سوال بود که آیا توبیاس این کار رو برای محافظت از خودش انجام می‌ده؟ سعی داره خشم میلی‌سنت رو به سمت دیگه‌ای معطوف کنه تا خانواده‌ش رو حفظ کنه؟ از روی علاقه این کار رو می‌کنه و سوژه‌هایی برای میلی‌سنت دست‌چین می‌کنه؟ آیا می‌خواد علاقه و حس افتخار میلی‌سنت رو به سمت خودش جلب کنه؟ آیا علاقه بهونه‌ای برای رفع حس نیاز به انجام این کاره؟ انگیزه‌های شخصیت‌ها، افکارشون برای من قانع کننده نبود. گاهی روند قابل حدس می‌شد.
ایدۀ کتاب جدید بود، اما سوالات زیادی رو برام بی‌پاسخ گذاشته بود. با وجود آشفتگی انتهای کتاب، پایان خیلی سریع جمع شد و همه به سرانجامی رسیدند که قابل قبول نیست. سوالی که انتهای کتاب برام پیش اومد و منظور نویسنده رو متوجه نشدم. آیا منظورش این بود که آیا توبیاس باز هم سر کار قبلیش برگشته و دوباره قراره دست به قتل بزنه؟
سه امتیازی که در نظر گرفتم فقط برای ایدۀ جدید و ایجاد سوالاتی بود که تا آخر کتاب من رو همراه نگه داشت. اگرچه از توصیفات کتاب لذت نبردم.
        

17

        این کتاب، در ژانر خودش کتاب خوبی بود و حجم و اندازه اون هم با موضوعش تناسب داشت...

کتاب دو تا تعلیق داره که یکی در ده-دوازدهم کتاب و دیگری در یازده-دوازدهم کتاب رخ میدن... تا اون موقع باید علاقه و پیگری خودتون رو همراه خودتون داشته باشید (تا سر تعلیق ها یه نفس بخونید نه منقطع) چون این کتاب بجز زاویه دید داستان، هنر خاص دیگه ای نداره...

در کل میزان دلهره‌آوری و خشونتش کمه، اما یه تریلرِ روانشناسانهِ جنایی-خانوادگیِ خوبه.‌.‌.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

13