معرفی کتاب دلدار و دل باخته اثر ژرژ ساند مترجم احمد سمیعی گیلانی

دلدار و دل باخته

دلدار و دل باخته

ژرژ ساند و 1 نفر دیگر
3.5
10 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

15

خواهم خواند

14

شابک
9786004364041
تعداد صفحات
270
تاریخ انتشار
1398/7/17

توضیحات

        دلدار و دلباخته شرح مناسبات دوستانه و عاشقانع ژرژ ساند، نویسنده مشهور قرن نوزدهم فرانسوی، و آلفرد دوموسه، شاعر نامدار فرانسوی است که به «عشاق ونیز» زبان¬زد کشته¬اند. آشنایی آنان در بهار سال 1833 آغاز شد. این مناسبات که ابتدا دوستانه بود، و پس از چند ماهی به روابط عاشقانه مبدل گردید، در روحیات شاعر جوان عمیقا اثر کرد.پیوند عاشقانه این دو هنرمند، که با فراز و فرودهایی قرین بود، سرانجام در اواخر ایام اقامت موسه در ایتالیا (ماه مارس 1834) گسسته شد.تحلیل روان شناختی باریک بینانه و نظریه بدیع ژرژ ساند (ترز) درباره هنر و تجلیات نبوغ هنری، همچنین تصویر آفرینی¬های استادانه او از احوال و انقلابات روانی موسه (لوران) در لابه¬لای این داستان جا خوش کرده است.
      

لیست‌های مرتبط به دلدار و دل باخته

یادداشت‌ها

          چه دستاوردی باشد اگر محاسبات عشق ما در پاکی و صفا قرین رحمت نباشد؟ بلکه خارخار های اسفناک روحی آزرده باشد که توانش به رغم آیینه خود بودن، دوستار انتقام الام خود در تن و جان فاسق خود خیر کند؟
آری، این است سرشک سیه فام عشاقی که عشق خود را دم پاک مسیحایی گمان میکنند، ولیکن صوتی‌ست که ندای طبیعت هر ندایی بخواهد خواهد از آن فروافکند.
رنج ها اگر این نباشد که آهنگر زمان انها را مقاوم کند، دم سرد گذشت ها و شور و شوق حرمانی را راست میکند که با آزمندی، روح هوس آن میکند.
چه سرشتی پاک تر از به تن در دادن رنج های دیگری و شور شباب را در آغاز این حرمان ها و آلام ها را به جان خریدن، آیا مادر اگر دوش لعن و نفرین را شاهد کودک بدفرجام خود باشد غیر این است که جدایی او یا در آغوش کشیدن رنج ها و درد های او را همچون باد طرفه ای در آغوش کشد؟

کتابی پر از شور و احساسات که روابط احساسی را خوب در آغوش نوشته تحریر زمان کرده‌ست که پس از گذر سالها تمیز و تازه است.
ترجمه شادروان سمیعی هم که جای خود، برای ارتقاء زبان پارسی تان هم که شده بخوانید این سطور لطیف و موجز را.
        

3

پریا

پریا

1404/5/7

          رمان دلدار و دلباخته بیش از آن‌که تصویری ساده از یک دلدادگی باشد، پژواکی‌ست از کشاکش میان شور و خرد، میان تمنای عاشقانه و طلب آزادی. ژرژ ساند با قلمی لبریز از التهاب احساس و دغدغه‌های اجتماعی، روایتی می‌سازد که عشق را نه همچون پناهی آرام، بلکه چون صحنه‌ای از جدال درونی به تصویر می‌کشد.

دلدار، نمود آن عشقِ پرتمنایی‌ست که به‌جای فهم، میل به تملک دارد؛ عشقی که می‌طلبد، می‌فشرد، اما در فهم معشوق درمانده است. در مقابل، دلباخته زنی‌ست نه تنها عاشق، بلکه آگاه از خویشتن، در تلاشی پیوسته میان دل‌سپردگی و حفظ حریم فردیت.

ژرژ ساند از عشق تصویری آرمان‌گرایانه نمی‌سازد، بلکه با نگاهی تیزبینانه، آن را به محک می‌گذارد:
آیا عشق، سزاوار آن است که انسان را از خود بیگانه کند؟
آیا شور عاشقانه، می‌تواند هم‌پای آزادی قدم بردارد؟

در این اثر، ساند بیش از هر چیز به ما می‌آموزد که عشق راستین، تنها زمانی معنا می‌یابد که در آن، «دیگری» نه چون آینه‌ای برای امیال ما، که به‌مثابه‌ی وجودی مستقل، فهمیده و پذیرفته شود.

زبان ژرژ ساند در این رمان، زبانی‌ست پرشور، شاعرانه و در عین حال اندیشمندانه؛ واژگانش با ظرافتی موسیقایی در هم تنیده‌اند، چنان‌که گویی هر جمله نه صرفاً وسیله‌ای برای روایت، که قطعه‌ای از یک نغمه‌ی درونی‌ست. او نه تنها از احساسات عمیق شخصیت‌ها پرده‌برداری می‌کند، بلکه با نثری پرطمطراق و تأمل‌برانگیز، ذهن خواننده را نیز به بازی می‌گیرد.
لحن روایت گاه درونی و پرهیاهوست، گاه فلسفی و آرام؛ گویی خود نویسنده نیز میان آتش دل و سکوت عقل سرگردان است.


        

2