یادداشت meli najafi
1404/5/12 - 16:22
به نام او . . . من این کتاب رو تیرماه تموم کردم. منتها حالا یه جمعبندی کامل از این کتاب پست میکنم . کتاب دلدار و دلباخته (این و آن؛ که در ترجمه، به هوشمندی دلدار و دلباخته ترجمه شده) کتابی در مورد دلبستگی و وابستگیهاست. بله، وابستگی! همهی این کتاب معطوف به دلبستگی ترز نمیشود. باید اقرار کنم که در وهله اول فکر میکردم با یک عاشقانهی کلاسیک فرانسوی مواجه خواهم شد ولی باید بگویم ساند با نبوغی «دلبستگی» و «وابستگی » را به چالش میکشد. ❌شاید کمی اسپویل❌ کتاب با نامهی لوران آغاز میشود؛ نقل از مردی آمریکایی که برای ساختن مجسمهی چهرهاش به او رجوع کرده و لوران او را به نزد دوستش ترز میفرستد. اما من خلاصه نمیخواهم بنویسم! لوران در ابتدا نیز با «توهمی» از عشق به سراغ ترز میرود. ترز دلبسته میشود و لوران وابسته و حتی بسیار بیثبات. لوران در دسته اشخاصی قرار میگیرد که نه طاقت دوری دارند و نه طاقت نزدیکی؛ به بیان بهتر، محبت میکنند و وقتی محبت میکنند، غرور سرا پایشان را میگیرد و طرف مقابل را میرانند و به وقت دوری دوباره -به علت وابستگی- به فرد نزدیک میشوند. و ترز هم به همین دام گرفتار شد. زنی که پسرش را -که در آخر زنده میبینیمش- از دست داده، باید محبت و عشق مادرانه اش را خرج کسی کند، گرفتار مرد اشتباهی میشود. و این چرخه باز هم برایش تکرار میشود. شاید نکته همینجاست: محبت بیجا سمی مهلک نیز هست. و سرانجام؛ دلبستگی، استقلال میآورد و آدمی را به اوج انسان بودن میرساند. در حالی که وابستگی فلاکت میآورد و آدم را حقیر میکند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.