معرفی کتاب رهبر ارکستر اثر سارا کوئیگلی مترجم فاطمه تناسان

رهبر ارکستر

رهبر ارکستر

سارا کوئیگلی و 1 نفر دیگر
3.9
4 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

7

ناشر
نیماژ
شابک
9786003674516
تعداد صفحات
416
تاریخ انتشار
1399/10/14

توضیحات

        «رهبر ارکستر» داستان «سمفونی لنینگراد» است. دمیتری شوستاکوویچ به این امید که شاید موسیقی اش بتواند روحیه ی ازدست رفته ی همشهریانش را در بحبوحه ی گرسنگی و ناامیدی تقویت کند، حاضر به ترک شهر نشد، سختی های جان فرسایی را پشت سر گذاشت و درنهایت سمفونی اش را ساخت. از آن جا که نوازندگان برتر را برای حفظ گنجینه ی فرهنگی لنینگراد از شهر خارج کرده بودند، بنابراین، شوستاکوویچ برای اجرای سمفونی اش به کارل الیاسبرگ روی آورد؛ ارکستری درجه ی دو که برخی از اعضایش را در جنگ از دست داده بود و افراد باقی مانده از سرما و گرسنگی رمقی برای اجرا نداشتند. با این  حال انگیزه و اراده ی الیاسبرگ معجزه ی موسیقی و قدرت حیات بخش آن را به نمایش گذاشت. موسیقی کلاسیک، زمستان سرد شوروی و محاصره ی  غیرانسانی؛ کوئیگلی با این عناصر و با نگاهی هنرمندانه، تصاویر جان دار و روایتی گیرا سمفونی قهرمانانه ی خویش را خلق می کند.«رهبر ارکستر»، تلفیق  گیرا و ماهرانه ای از واقعیت و خیال است. این رمان سینمایی و خوش ساخت داستان پرکششی از موسیقی، تلاش برای بقاء دوستی و عشق در پس زمینه ی زمستان سرد اتحاد شوروی، خفقان دوران حکومت استالین و مصائب جنگ جهانی دوم است. کوئیگلی در این رمان ویژگی ها و روحیه ی مردم شوروی را به خوبی مورد نظر قرار می دهد؛ دقت در جزئیات، خلاقیت، ملال و رکود شور و عشق در شخصیت پردازی های او نمایان است، گویی برخی از شخصیت ها در لابه لای کتاب های داستایفسکی و چخوف پرسه می زنند.
      

لیست‌های مرتبط به رهبر ارکستر

خنده سرخسفر به انتهای شبدر جبهه  غرب خبری نیست

ادبیات ضدجنگ

69 کتاب

قرار است وجود خود را بفروشم. قرار است نیست شوم، غرق در شومی و پلیدیِ جنگ. می‌خواهم خود را فدا کنم. از وجودم چیزی نخواهد ماند. نمی‌دانم این کار را چرا انجام می‌دهم، می‌دانم وجودم زخم خواهد دید. شاید زخمش هیچگاه التیام نیابد. اما انجامش می‌دهم. چرا؟ ضروری است؟ برای روحم تحمل این زجرِ مطالعه‌ٔ ادبیات ضدجنگ ضروری شده است. چرا؟ معمولا شرح علتِ امورِ ضروری کارِ سختی است. علتی ندارم برایش. توجه‌ام به آن جلب شده است، قوای ذهن‌ام را اشغال کرده است و وجودم معطوف به آن شده است. پس انجامش می‌دهم و زجر می‌کشم. اینجا لیستِ آثار ادبیات ضدجنگی که پیدا کرده ام را قرار می‌دهم (مشخصا ترجمه‌ها و آثار فارسی را. چون هدفم فهم جامعهٔ ایران است). حتما برای هرکدام از این کتاب‌ها که بخوانم، مرور خواهم نوشت و سعی خواهم کرد تکه تکه تصویرِ کلیِ ادبیات ضدجنگی را که می‌خواهم معطوف به فهمِ جامعهٔ ایران باشد را تکمیل کنم. اصلا ادعا چیه؟ باور دارم که ادبیات تصویری از جامعه را نشان می‌دهد، این بدان معنا نیست که تصویرِ تمام جامعه در ادبیات منعکس می‌شود (هیچ اثر و روایتی نمی‌تواند همه‌چی را به تمامه در خود بازنمایی کند) و این گزاره بدان معنا نیز نیست که ادبیات چیزی جز بازنمایی جامعه نیست، یعنی کارکردهای دیگری نیز برای متنِ ادبی قابل تصور است. در کنار این، باور ندارم که برای فهمِ جامعه نوعی متن‌بسندگیِ ادبیات‌پایه مکفی و از قضی حتی ممکن است؛ یعنی ادبیات مفری برای فکر در باب جامعه است و فهمِ جامعه طبیعتا و قطعا منحصر در متنِ ادبی نیست. پس، متنِ ادبی به فراتر از خود (تاریخ و جامعه) ارجاع دارد و از این حیث منطقی است که برای فهمِ جامعه بتوانیم ادبیات را فراخوانی کنیم. در این لیست، که تا اینجا بدونِ جست‌وجوی روشمند و صرفا با پرسان پرسان گشتن، سرچرخاندن و بُر خوردن میانِ کتاب‌ها تشکیل شده است، سعی کردم به جوانب مختلفِ چیزی که بهش "ادبیات ضدجنگ" می‌گیم توجه داشته باشم. در نهایت هیچ ادعایی ندارم و با تمام وجود گشوده هستم به هر اتفاقی که در این مسیر بیافتد. هیچ چیز را مفروض نخواهم گرفت جز اینکه "جنگ سراسر پلیدی است و چیزی در جنگ پرتویی از روشنایی ندارد." این لیست را بسیار ادیت/ویرایش خواهم کرد. حتما اگه نکته‌ای هست، اثری را جا انداخته ام، اثری را به اشتباه در لیست قرار داده و خلاصه هرچه بود خیلی خوشحالم می‌کنید بهم اطلاع بدید. اگر در این مسیر به هر کدام از کتاب‌ها رسیدم که دوست داشتید همخوانی کنیم، البته باید جدی و ضربتی باشید، بهم خبر بدید. شاید بتونیم هماهنگ کنیم و هم‌فهمی کنیم با کتاب‌ها. جا دارد از همهٔ کسانی که در مورد این دغدغه باهاشون حرف زدم و توی پیدا کردن آثار بهم کمک کردن تشکر کنم. مشخصا از علی آقای عقیلی‌نسب عزیز که واقعا زیادی کمکم کرد. دمت‌گرم مرد 🙏✌️ پی‌نوشت: لیست ابتدایی است و هرچی ایراد است برگردهٔ منه و حتما بهم اطلاع بدید. خوشحال می‌شم.

84

یادداشت‌ها

Sheida Hanafi

Sheida Hanafi

1404/3/10

          «رهبر ارکستر» رمانی است درباره‌ی ایستادگی، درباره‌ی انسانی معمولی که در موقعیتی غیرعادی، بزرگ می‌شود. روایتش آرام، انسانی، و پر از لحظات درخشان است؛ کتابی برای دوستداران موسیقی، تاریخ، و ادبیاتی که بی‌صدا فریاد می‌زند.

داستانی در بستر یکی از تلخ‌ترین دوره‌های تاریخی: محاصره‌ی لنینگراد. رمانی که می‌خواست از قدرت موسیقی، مقاومت و رستگاری حرف بزند، اما برای من چیزی کم داشت — احساسی که تا مغز استخوان نفوذ کند.

بله، فضای جنگ و قحطی به‌خوبی تصویر شده، و ایده‌ی اجرای سمفونی شوستاکوویچ وسط آن جهنم، درخشان است. اما ریتم کند، روایت گاه‌به‌گاه خنثی، و شخصیت‌پردازی‌ای که برای من تا حدی تخت و دور از جان بود، باعث شد نتوانم با کتاب آنطور که انتظار داشتم ارتباط برقرار کنم.

کارل الیاسبرگ شخصیتی جالب است؛ مردی عادی در موقعیتی خارق‌العاده. اما حتی او هم نتوانست آن شعله‌ی درونی را در من روشن کند. گویی همه‌چیز در سطح باقی می‌ماند: تحسین‌برانگیز اما نه لمس‌شدنی.

شاید این کتاب برای علاقه‌مندان به موسیقی کلاسیک یا روایت‌های جنگی که نگاه متفاوتی دارند، تجربه‌ای تأثیرگذار باشد. برای من، تجربه‌ای متوسط بود — محترمانه، اما نه ماندگار.
        

21

Hanā

Hanā

1404/4/1

          پیروزی با نُت‌ها!

"سارا کوئیگلی" در "رهبر ارکستر"، چنگالِ گرسنگی و یخ‌زدگیِ محاصره‌ی "لنینگراد" را با قدرتِ نُت‌هایِ "سمفونی شماره ۷ شوستاکوویچ" می‌شکند.
این رمان، روایتِ مردی است به نام "کارل الیاسبرگ" (رهبرِ ارکسترِ رادیو لنینگراد) که با وجودِ تورمِ بدنش از قحطی، اسکلتِ هنر را زنده نگه می‌دارد؛ او می‌داند که سمفونیِ شوستاکوویچ، بمبی است علیه وحشتِ نازی‌ها، بمبی که با ارکسترِ استخوان‌هایِ زنده‌مانده باید منفجر شود.  

"کوئیگلی" با چنان جزئیاتی فسادِ جسم را توصیف می‌کند که گویی خودش در آن یخبندان زیسته: پوستِ افتاده روی صورت‌ها، صدایِ خش‌خشِ استخوان‌ها موقع رهبری، سرفه‌هایِ خونیِ نوازندهٔ ترومبون که نُت‌اش را با خونِ ریه‌هاش می‌نوازد. اما در این جهنم، معجزه‌ای رخ می‌دهد.
 در سالنِ فیلارمونیکِ لنینگراد چراغ‌ها پس از ماه‌ها خاموشی روشن می‌شوند، رادیوِ شهر زنده می‌شود، نخستین ضربهٔ چوبِ رهبری فرود می‌آید و سمفونیِ لنینگراد چون خورشیدی از تاریکی می‌جهد.  

"رهبر ارکستر" کتاب جنگ است، جنگی که پایان آن پیروزی مطلق نیست! نوازندگانی که سمفونی را نواختند، یکی‌یکی می‌میرند. حتی الیاسبرگ، قهرمانِ گمنام، در فقر می‌میرد.
اما در این‌جا نویسنده می‌پرسد: "آیا مرگِ آنان باخت بود؟ یا اثباتِ این حقیقت که هنر می‌تواند در قلبِ تاریکی، چراغی روشن کند که حتی مرگ خاموشش نکند؟" 

خواندن این کتاب را نوعی فریادِ ضدجنگ می‌دانم و پیشنهاد می‌کنم پس از پایان آن، به "سمفونی شماره ۷ شوستاکوویچ" گوش دهید.
و امروز وقتی جهان بار دیگر در آتشِ جنگ می‌سوزد، پرسشِ "کوئیگلی" پررنگ‌تر می‌شود: "آیا ارکستری وجود دارد که نُت‌هایِ صلح را بر ویرانه‌هایِ ما بنوازد؟ یا رهبرِ ارکستری که حاضر باشد جانش را روی چوبِ رهبری بگذارد؟"

برای ارتباط عمیق‌تر می‌توانید فیلم‌های
"Leningrad Symphony 2018"
"The War Symphonies 1997"
را نیز ببینید. 

"هنر، آخرین سنگرِ انسانیت است."
        

37